درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۲۹: اجتماع امر و نهی ۲۷

 
۱

خطبه

۲

توضیح نکته جلسه قبل

مطلب اول:

متعلق امر استحبابی (آن چیزی که امر استحبابی رفته روی ان مثل صوم اول ماه یا الکون فی المسجد) دو صورت دارد:

  1. گاهی متعلق امر استحبابی منطبق (و متحد) بر متعلق امر وجوبی است یعنی شما می‌توانی انگشتتان را بگذارید روی متعلق امر وجوبی بعد بگویید این متعلق امر استحبابی است مثلا صوم رمضان واجب است و متعلق امر وجوبی است و صوم اول ماه مستحب است و متعلق امر استحبابی است، حال در صوم اول رمضان، متعلق امر استحبابی منطبق شده بر متعلق امر وجوبی. یعنی اول ماه مبارک که روزه می‌گیری می‌تونی این روزه، روزه‌ی رمضان است که متعلق امر وجوبی است و هم می‌توانی بگویی این روزه، روزه‌ی اول ماه است که متعلق امر استحبابی است. در این صورت، این انطباق (انطباق متعلق امر استحبابی بر متعلق امر وجوبی) ۲ خصوصیت دارد: اولا این انطباق وجوب واجب را تاکیید می‌کند چون وجوب اکید ناشی از مصلحت اکیده است و فرض این است که این جا مصلحت اکیده وجود دارد چون متعلق امر وجوبی مصلحت خودش را که دارد علاوه بر این مصلحت امر استحبابی را نیز دارد، بدلیل انطباق و این ۲ مصلحت به هم می‌چسبند می‌شوند مصلحت اکیده و منشا می‌شود برای وجوب اکیید. ثانیا این انطباق (انطباق متعلق امر استحبابی بر متعلق امر وجوبی) موجب استحباب متعلق امر وجوبی نیست نه استحباب حقیقی و نه استحباب مجازی. چرا موجب استحباب حقیقی نمی‌شود؟ بخاطر اجتماع ضدین، چون اگر این انطباق متعلق امر استحبابی بر متعلق امر وجوبی باعث شود که مستحب حقیقی شود لازمه‌اش اجتماع ضدین است یعنی هم حقیقتا واجب و هم حقیقتا مستحب است. موجب استحباب مجازی هم نمی‌شود چون استحباب مجازی فرع بر تعدد است باید پای دو چیز در میان باشد که اسناد استحباب به یکی حقیقی و به دیگری مجازی باشد و در ما نحن فیه تعدد منتفی است بخاطر انطباق.

نکته: در این صورت اول اگر قائل به جواز اجتماع بشویم و قائل بشویم که متعلق امر و نهی متعدد است این یعنی صوم اول ماه مبارک دو چیز است هرچند که شما نمی‌توانید این دو را از هم جدا کنید. حال در همین صورت انطباق، ایا تاکیید وجوب وجود دارد یا خیر؟ خیر زیرا انطباق از بین رفته است.

  1. متعلق امر استحبابی ملازم با متعلق امر وجوبی است یعنی این دو مثل دو رفیقی هستند که کنار یکدیگرند و حق نداری بگویی این، اون است. حق نداری اشاره کنی به متعلق امر استحبابی بعد بگویی این همان متعلق امر وجوبی است. مثل صلاه واجب در مسجد که امر وجوبی رفته روی صلاه و امر استحبابی رفته روی الکون فی المسجد و ما هم معتقدیم که از اجزاء ماهیت صلاه، الکون نیست که این جا، الکون فی المسجد است و این الکون ملازم با صلاه است. طبق این صورت یعنی ملازمه اولا این ملازمه تاکیید وجوب واجب نمی‌کند چون موضوع متعدد است، امر وجوبی رفته روی یک موضوع و امر استحبابی رفته روی موضوع دیگر.

 ثانیا (تناقض بین حرف این جا با حرف دیروزش وجود دارد) ملازمه بین متعلق امر استحبابی با متعلق امر وجوبی سبب می‌شود که متعلق امر وجوبی بشود مستحب به استحباب اقتضایی مجازی.

توضیح: اگر قائل به ملازمه شدیم، در این جا متعلق امر استحبابی می‌شود مستحب اقتضایی چون یک بحثی است که در بحث تقسیمات واجب می‌آید که اگر دو چیز با هم متلازم بودند این جا دو نظریه وجود دارد: بعضی می‌گویند اختلاف متلازمین در حکم فعلی محال است یعنی نمی‌شود ۲ چیز که با هم متلازم بودند این، یک حکم فعلی داشته باشد و دیگری حکم فعلی دیگری داشته باشد. بعضی هم می‌گویند اختلاف متلازمین در حکم فعلی جایز است (صاحب کفایه این جا با مبنای استحاله حرف می‌زند چون عبارت‌های کفایه مختلف است بعضی جا‌ها بر طبق مبنای جواز و بعض جاهای دیگر با بنای محال حرف می‌زند) پس این ملازمه سبب می‌شود متعلق امر استحبابی، بشود مستحب اقتضایی چون این جا پای دو متلازم در میان است یکی متعلق امر وجوبی و دیگری متعلق امر استحبابی، متعلق امر وجوبی که وجوب فعلی دارد اما این الکون فی المسجد، نمی‌تواند استحباب فعلی داشته باشد چون عقیده‌ی صاحب کفایه این است که اختلاف متلازمین در حکم فعلی محال است پس این ملازم نمی‌تواند استحباب فعلی داشته باشد پس گفته می‌شود این الکون فی المسجد که ملازم با صلاه است، استحباب اقتضایی دارد. و این استحباب اقتضایی هم حقیقی است. حال این ملازم اگر بخواهد یک هنری نسبت به متعلق امر وجوبی نشان بدهد این است که ان را می‌کند مستحب اقتضایی مجازی. چرا مجازی چون حقیقتا استحباب مجازی مربوط به ملازم (الکون فی المسجد) است پس اسناد استحباب اقتضایی به متعلق امر وجوبی می‌شود مجازی.

فتفطن (اشاره به این دارد که بین حرف امروز با دیروز تناقض است زیرا در حرف دیروز در جواب سوم یک طوری جواب داده که انگار قائل شده که اختلاف متلازمین در حکم فعلی جایز است اما امروز یک جوری جواب می‌دهد که اختلاف متلازمین در حکم فعلی جایز نیست).

۳

دلیل چهارم قائلین به جواز اجتماع و بررسی آن

مطلب دوم: به یک بیان دلیل چهارم و به یک بیان دلیل دوم، قائلین به جواز اجتماع امر و نهی

اگر مولا به عبدش امر کند به یک عملی و این مولا عبدش را نهی می‌کند از رفتن به یک مکان اما عبد می‌رود در ان مکان آن عمل را انجام می‌دهد. این جا تمام عقلای عالم می‌گوید عبد هم مطیع است و هم عاصی، این جا از این حکم عقلا روشن می‌شود که اجتماع امر و نهی جایز است.

اشکالات کفایه صاحب بر این دلیل:

اولا این مثال هیچ ربطی به محل بحث ما ندارد بحث ما مساله‌ی اجتماع امر و نهی است لذا مرحوم شیخ انصاری متوجه بوده که این مثال اشکال دارد لذا مثال را عوض کرده است. چرا این مثال بدرد ما نمی‌خورد؟ چون در این مساله‌ی اجتماع امر و نهی، متعلق امر و نهی باید به یک وجود درموجود بشوند. اما در مثال متعلق امر خیاطت است و متعلق نهی الکون فی فلان مکان و این‌ها موجود به یک وجود نیستند زیرا خیاطت یا از مقلوله‌ی فعل است (در این صورت خیاطت عبارت است از داخل کردن سوزن و خارج کردن سوزن از لباس) یا از مقوله‌ی کیف (خیاطت در این حالت یعنی حالتی که لباس به خودش گرفته است) است اما الکون فی فلان مکان از مقوله‌ی این است و در جای خودش ثابت شده که مقولات عشر متباین هستند و قابل جمع نیستند.

ثانیا سلمنا که این دو یکی باشند لکن بعد از این که برهان اقامه کردیم که اجتماع امر و نهی ممتنع است قبول نداریم که عقلای عالم به این عید هم عاصی و هم مطیع بگویند بلکه اگر جانب امر را گرفتیم مطیع است و اگر جانب نهی را غلبه دادیم فقط آن را عاصی می‌دانند.

نعم: مراد شما از اطاعت چیست؟ اگر مراد از اطاعت، حصول غرض مولا باشد، اگر توصلی باشد بله مطیع است اما در کنارش معصیت کرده ام اگر تعبدی باشد بستگی دارد که این شخص عالم عامد باشد یا جاهل مقصر یا جاهل قاصر.

۴

تطبیق دلیل چهارم قائلین به جواز اجتماع و بررسی آن

 [الدليل الثاني للمجوزين و جوابه‏]

و منها (از ادله‌ی مجوزین است) أن أهل العرف (عقلا) يعدون من أتى بالمأمور به (خیاطت) في ضمن الفرد المحرم (بودن در مکان خاصی که از ان نهی شده) مطيعا و عاصيا من وجهين (از وجه خیاطت مطیع است و از جهت این که وارد مکان منهی عنه شده عاصی است)

 ‏فإذا أمر المولى عبده بخياطة ثوب و نهاه عن الكون في مكان خاص كما مثل به (این مثال) الحاجبي و العضدي‏ فلو خاطه في ذاك المكان (عبد در ان مکان خیاطت بکند) عد مطيعا لأمر الخياطة و عاصيا للنهي عن الكون في ذلك المكان.

و فيه مضافا إلى (اشکال اول، بیان شد که در مساله اجتماع امر و نهی، متعلق امر و نهی باید در ضمن یک وجود موجود بشوند اما خیاطت و کون فی المکان هر دو در ضمن یک وجود موجود نمی‌شوند) المناقشة في المثال بأنه (مثال – این مثال اجتماع موردی است نه حقیقی) ليس من باب الاجتماع ضرورة أن الكون المنهي عنه غير متحد مع الخياطة وجودا أصلا (چون خیاطت یا از مقوله‌ی کیف است یا فعل و الکون فی فلان مکان از مقوله‌ی این است و مقولات با هم جمع نمی‌شوند چون با هم تباین دارند) كما (بیان اشکال دوم) (عقلای عالم این عبد را هم عاصی و هم مطیع نمی‌دانند) لا يخفى‏ المنع إلا عن صدق أحدهما (مطیع و عاصی یعنی فقط یکی از انها صادق است) إما الإطاعة (این عید فقط مطیع است) بمعنى الامتثال فيما غلب جانب الأمر أو العصيان (این عبد فقط عاصی است) فيما غلب جانب النهي لما عرفت من البرهان على الامتناع.

نعم لا بأس بصدق الإطاعة بمعنى حصول الغرض و العصيان في التوصليات و أما في العبادات فلا يكاد يحصل الغرض (تقرب) منها (عبادات) إلا فيما (در عبادتی که) صدر من المكلف فعلا غير محرم و غير مبغوض عليه (ناسی و جاهل قاصر) كما تقدم‏ (در امر عاشر).

۵

تطبیق نکته

 إنما يؤكد إيجابه لا أنه يوجب استحبابه أصلا و لو بالعرض و المجاز إلا (این الا استثنا از یوکد است، انطباق متعلق امر استحبابی تاکیید می‌کند وجوب متعلق امر وجوبی را مگر در صورتی که قائل به جواز اجتماع بشویم) على القول بالجواز و كذا (عنوان راجح «الکون فی المسجد» موجب استحباب فعل واجب نیست) فيما إذا لازَمَ (واجب) مثل هذا العنوان (عنوان راجح یعنی الکون فی المسجد). (علت برای کذا:) فإنه (تلازم) لو لم يؤكد الإيجاب (وجوب واجب را) لما يصحح الاستحباب (تصحیح نمی‌کند این تلازم استحباب فعل واجب را) إلا (اگر متعلق امر استحبابی ملازم متعلق امر وجوبی شد. این متعلق امر استحبابی چه هنری نسبت به متعلق امر وجوبی دارد؟ آن را می‌کند مستحب اقتضایی مجازی. چرا اقتضائی می‌کند؟ چون خودش فعلی نیست و چرا مجازی؟ چون خودش حقیقی است لذا اسناد استحباب به متعلف امر وجوبی، مجازی خواهد بود.) اقتضائيا (نه فعلی) بالعرض و المجاز فتفطن (رجوع به عنایه الاصول).

۶

دلیل چهارم قائلین به جواز و بررسی آن

 [الدليل الثاني للمجوزين و جوابه‏]

و منها (از ادله‌ی مجوزین است) أن أهل العرف (عقلا) يعدون من أتى بالمأمور به (خیاطت) في ضمن الفرد المحرم (بودن در مکان خاصی که از ان نهی شده) مطيعا و عاصيا من وجهين (از وجه خیاطت مطیع است و از جهت این که وارد مکان منهی عنه شده عاصی است)

 ‏فإذا أمر المولى عبده بخياطة ثوب و نهاه (عبد را) عن الكون في مكان خاص كما مثل به (این مثال) الحاجبي و العضدي‏ فلو خاطه في ذاك المكان (عبد در ان مکان خیاطت بکند) عُدّ مطيعا لأمر الخياطة و عاصيا للنهي عن الكون في ذلك المكان.

و فيه (دلیل) مضافا إلى (اشکال اول، بیان شد که در مساله اجتماع امر و نهی، متعلق امر و نهی باید در ضمن یک وجود موجود بشوند اما خیاطت و کون فی المکان هر دو در ضمن یک وجود موجود نمی‌شوند) المناقشة في المثال بأنه (مثال – این مثال اجتماع موردی است نه حقیقی) ليس من باب الاجتماع ضرورة أن الكون المنهي عنه غير متحد مع الخياطة وجودا أصلا (چون خیاطت یا از مقوله‌ی کیف است یا فعل و الکون فی فلان مکان از مقوله‌ی این است و مقولات با هم جمع نمی‌شوند چون با هم تباین دارند) كما (بیان اشکال دوم) (عقلای عالم این عبد را هم عاصی و هم مطیع نمی‌دانند) لا يخفى‏ المنع إلا عن صدق أحدهما (مطیع و عاصی یعنی فقط یکی از انها صادق است) إما الإطاعة (این عید فقط مطیع است) بمعنى الامتثال فيما غلب جانب الأمر أو العصيان (این عبد فقط عاصی است) فيما غلب جانب النهي (علت المنع:) لما عرفت من البرهان على الامتناع.

نعم لا بأس بصدق الإطاعة بمعنى حصول الغرض و (عطف بر الاطاعه است) العصيان في التوصليات و أما في العبادات فلا يكاد يحصل الغرض (غرض عبادی - تقرب) منها (عبادات) إلا فيما (در عبادتی که) صدر من المكلف فعلا (بالفعل) غير محرم و غير مبغوض عليه (ناسی و جاهل قاصر) كما تقدم‏ (در امر عاشر).

ولو بالعرض والمجاز ، إلّا على القول بالجواز. وكذا فيما إذا لازم مثل هذا العنوان ، فإنّه لو لم يؤكّد الإيجاب لما يصحّح الاستحباب إلّا اقتضائيّا بالعرض والمجاز. فتفطّن.

[الأمر الثاني والجواب عنه]

ومنها (١) : أنّ أهل العرف يعدّون من أتى بالمأمور به في ضمن الفرد المحرّم مطيعا وعاصيا من وجهين ، فإذا أمر المولى عبده بخياطة ثوب ونهاه عن الكون في مكان خاصّ ـ كما مثّل به الحاجبيّ والعضديّ (٢) ـ فلو خاطه في ذاك المكان عدّ مطيعا لأمر الخياطة ، وعاصيا للنهي عن الكون في ذلك المكان.

وفيه : مضافا إلى المناقشة في المثال بأنّه ليس من باب الاجتماع ، ضرورة أنّ الكون المنهيّ عنه غير متّحد مع الخياطة وجودا أصلا ، كما لا يخفى (٣) ـ المنع إلّا عن صدق أحدهما : إمّا الإطاعة بمعنى الامتثال فيما غلب جانب الأمر ، أو العصيان فيما غلب جانب النهي ، لما عرفت من البرهان على الامتناع. نعم ، لا بأس بصدق الإطاعة ـ بمعنى حصول الغرض ـ والعصيان في التوصّليّات. وأمّا في العبادات فلا يكاد يحصل الغرض منها إلّا فيما صدر من المكلّف فعلا غير محرّم وغير مبغوض عليه ، كما تقدّم (٤).

__________________

(١) وهذا هو الدليل الثالث الّذي استدلّ به المحقّق القميّ على الجواز ، فراجع القوانين ١ : ١٤٨.

(٢) راجع شرح العضديّ على مختصر الحاجبيّ ١ : ٩٢ ـ ٩٣.

(٣) ولعلّه ذكر الشيخ الأعظم الأنصاريّ مثالا آخر ، فقال : «كما إذا أمر المولى بالمشي ونهاه عن الحركة في مكان خاصّ ، فإنّ العبد لو خالف المولى وأوجد المشي المأمور به في ضمن الحركة في ذلك المكان عدّ عاصيا ومطيعا ، يستحقّ بالأوّل اللوم والعقاب ، وبالثاني المدح والثواب». مطارح الأنظار : ١٤٨.

(٤) تقدّم في الأمر العاشر من الامور المتقدّمة على الخوض في المقصود ، حيث قال : «إلّا أنّه مع التقصير لا يصلح لأن يتقرّب به» ، راجع الصفحة : ٢٧ من هذا الجزء.