درس مکاسب - خیارات

جلسه ۱۴۱: خیار عیب ۴۸

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

نظریه شیخ انصاری

کلام در این است که نظریه مرحوم شهید بهتر می‌باشد و تعیّن دارد در به دست آوردن مقدار أرش یا نظریه مشهور بهتر است؟

مرحوم شیخ ادّعا می‌فرمایند که نظریه مرحوم شهید تعیّن دارد و الوجه فی ذلک متوقّف است بر تذکّر اموری که توضیح ما ذکرنا سابقاً می‌باشد.

أمر اول این است که: ما دو لفظ در گذشته در اثناء مباحثه به کار می‌بردیم، یکی لفظ قیمت متوسطه. مراد از این لفظ و یکی از مصادیق آن در موردی که اختلاف بین دو صحیح دوازده و هشت باشد عدد ده می‌باشد که به ده قیمت متوسطه می‌گوییم که یا نصف از دو قیمت صحیح مراد می‌باشد یا نصف ما به الاختلاف مراد می‌باشد.

کما اینکه لفظ دیگری که به کار برده شد نسبت متوسطه می‌باشد. مراد از نسبت متوسطه مختار مرحوم شهید می‌باشد. یعنی نصف از کسر بین یک قیمت صحیح و معیب آن. مثلاً نسبت بین ۸ و ۱۲ که ثلث می‌باشد. نصف این نسبت که عبارت از سدس می‌باشد. به این سدس نسبت متوسطه گفته می‌شود. یا صحیح دیگر که ۸ باشد معیب آن که ۴ باشد، نسبت بین چهار و هشت، نسبت به نصف است. نصف این نسبت که ربع باشد نسبت متوسطه می‌باشد.

فظهر معنای کلمه قیمت متوسطه و معنای کلمه نسبت متوسطه که علی طریق مشهور قیمت متوسطه میزان شناخت مقدار أرش می‌باشد و بنا بر مسلک شهید نسبت متوسطه میزان شناخت ارش می‌باشد.

مطلب دوم این است که: چرا ما قیمت متوسطه یا نسبت متوسطه را میزان در شناخت ارش قرار می‌دهیم؟

از ما ذکرنا جواب آن این است که دو احتمال سبب این کار می‌شود:

احتمال اول این است که در این کار جمع بین بیّنات به عمل به هر یک از دو بیبنه در نصف مبیع می‌باشد، و این کار این جهت را تأمین می‌کند. مثلاً دو شاهد که می‌گوید قیمت این کتاب دوازده تومان است، دو شاهد دیگر که می‌گوید قیمت این کتاب هشت می‌باشد، عمل به قول اول در تمام کتاب لا یمکن، چه کار بکنیم در نصف کتاب به بیّنه اول عمل بکنیم. ما هو الممکن این است یعنی نصف از کتاب شش تومان است. بیّنه دوم که می‌گوید صحیح این کتاب هشت تومان است به قول این بیّنه در تمام این کتاب نمی‌توانیم عمل بکنیم. تبعاً به مقتضای لزوم جمع در نصف این کتاب به قول بیّنه دوم عمل می‌کنیم. یعنی می‌گوییم نصف کتاب چهار تومان است و عین این بیان جهت اینکه نسبت متوسطه گرفته شده است می‌باشد.

احتمال دوم این است که جهت این کار جمع بین الحقین بوده است. مثلاً در مورد اختلاف بین هشت و دوازده یک احتمال این است که در واقع قیمت کتاب هشت باشد، از چهار اضافه بایع هیچ بهره‌ای ندارد. فقط به نفع مشتری است و اگر در واقع قیمت دوازده باشد در چهار اضافه مشتری هیچ بهره‌ای ندارد و واقع مردّد بین حق فروشنده و خریدار است. جمع بین حقیّن به این است که ما قیمت متوسطه را میزان در أرش قرار دهیم. نسبت متوسطه را میزان قرار بدهیم.

مانند این مثال اگر دو درهم پیش زید ودیعه گذاشته شده است، یک درهم آن از شخصی و درهم دوم از شخص دیگری بوده است. یکی از این دو درهم را دزد برده است. این یک درهم موجود زید ادعای اینکه اختصاص به او دارد ندارد. بیّنه‌ای که بگوید مال زید است وجود ندارد. ملک عمر است وجود ندارد. این یک درهم در واقع با تمام آن از زید است یا تمام آن از عمر است. جمع بین حقّین این است که درهم موجود نصف بشود. در ما نحن فیه هم از این قبیل است. کسر موجود تبدیل به نسبت متوسطه بشود که در این کار جمع بین حقّین شده است.

۳

یک مثال

مطلب سوم: اینکه می‌گویید در مثال قیمت کتاب ده تومان است این را تحلیل بکنید یعنی چه؟

بوده ده تومان قیمت مجموع کتاب برای این است که شش از این ده قیمت نصف کتاب است. چهار از این ده قیمت نصف دیگر آن است. در مثال که اختلاف بین دو معیب عبارت از ده و پنج بود، پانزد را شما نصف کرده‌اید، هفت و نیم شده است. یعنی نصف کتاب معیوب پنج و نصف دیگر دو و نیم تومان است.

نتیجه این می‌شود مسأله را ما تارة علی القول به اینکه علّت کار انجام شده احتمال اول باشد یعنی عمل به کل بینه در نصف از مبیع باشد (وعلی الأول) با این فرض ببینید طریق شهید درست است یا طریق مشهور. تبعاً خواهید گفت که طریق شهید درست است. عمل به بیّنه در نصف به این است که ما به التفاوت بین شش و پنج را بگیرید و در نصف دوم باید نسبت بین چهار و دو نیم را در نظر گرفت.

پس طریق مرحوم شهید تعیّن دارد. باید نسبت متوسطه را در نظر گرفت. قیمت متوسطه اجنبی از آن است.

۴

تطبیق نظریه شیخ انصاری

ثمّ إنّ الأظهر بل المتعيّن في المقام هو الطريق الثاني المنسوب إلى الشهيد قدس‌سره وفاقاً للمحكيّ عن إيضاح النافع، حيث ذكر أنّ طريق المشهور ليس بجيّدٍ، ولم يذكر وجهه (لیس بجید). ويمكن إرجاع كلام الأكثر إليه، كما سيجي‌ء.

ووجه تعيّن هذا الطريق: أنّ أخذ القيمة من القيمتين على طريق المشهور أو النسبة المتوسّطة من النسبتين (نسبت ۸ و ۵ و نسبت ۸ و ۱۲) على الطريق الثاني (طریق شهید)، إمّا للجمع بين البيّنتين بإعمال كلٍّ منهما في نصف العين كما ذكرنا، وإمّا لأجل أنّ ذلك توسّطٌ بينهما لأجل الجمع بين الحقّين بتنصيف ما به التفاوت نفياً وإثباتاً على النهج الذي ذكرناه أخيراً في الجمع بين البيّنتين، كما يحكم بتنصيف الدرهم الباقي من الدرهمين المملوكين لشخصين إذا ضاع أحدهما المردّد بينهما من عند الودعي ولم تكن هنا بيّنةٌ تشهد لأحدهما‌

۵

تطبیق یک مثال

فعلى الأوّل فاللازم وإن كان هو جمع نصفي قيمتي الصحيح والمعيب كما فعله المشهور بأن يُجمع الاثنا عشر والثمانية المفروضتان قيمتين للصحيح في المثال المتقدّم، ويؤخذ نصف أحدهما قيمة نصف المبيع صحيحاً، ونصف الأُخرى قيمةً للنصف الآخر منه، ولازم ذلك كون تمامه (مبیع) بعشرة، ويجمع قيمتا المعيب أعني العشرة والخمسة ويؤخذ لكلِّ نصفٍ من المبيع المعيوب نصفٌ من أحدهما، ولازم ذلك كون تمام المبيع بسبعةٍ ونصف، إلاّ أنّه لا ينبغي ملاحظة نسبة المجموع من نصفي إحدى القيمتين أعني العشرة إلى المجموع من نصف الأُخرى أعني سبعة ونصفاً كما نسب إلى المشهور؛ لأنّه إذا فرض لكلِّ نصفٍ من المبيع قيمةٌ تغاير قيمةَ النصف الآخر وجب ملاحظة التفاوت بالنسبة إلى كلٍّ من النصفين صحيحاً ومعيباً وأخذ الأرش لكلِّ نصفٍ على حسب تفاوت صحيحه ومعيبه.

فالعشرة ليست قيمةً لمجموع الصحيح إلاّ باعتبار أنّ نصفه (معیب) مقوَّمٌ، بستّةٍ ونصفه (معیب) الآخر بأربعةٍ، وكذا السبعة ونصف ليست قيمةً لمجموع المعيب إلاّ باعتبار أنّ نصفه مقوَّمٌ بخمسةٍ ونصفه الآخر باثنين ونصف، فلا وجه لأخذ تفاوت ما بين مجموع العشرة والسبعة ونصف، بل لا بدّ من أخذ تفاوت ما بين الأربعة والاثنين ونصف لنصفٍ منه، وتفاوت ما بين الستّة والخمسة للنصف الآخر.

بثلاثة ، فإنّ نصف الصحيحين أعني التسعة تفاوتُه مع نصف مجموع المعيبين وهو الأربعة ونصف عينُ نصف تفاوتي الاثني عشر مع الستّة والستّة مع الثلاثة.

والحاصل : أنّ كلّ صحيحٍ ضِعفُ المعيب ، فيلزمه كون نصف الصحيحين ضِعف نصف المعيبين.

وإن اختلفت النسبة ، فقد يختلف الطريقان وقد يتّحدان ، وقد تقدّم مثالهما في أوّل المسألة (١).

المتعيّن هو الطريق المنسوب إلى الشهيد والوجه فيه

ثمّ إنّ الأظهر بل المتعيّن في المقام هو الطريق الثاني المنسوب إلى الشهيد قدس‌سره وفاقاً للمحكيّ عن إيضاح النافع ، حيث ذكر أنّ طريق المشهور ليس بجيّدٍ (٢) ، ولم يذكر وجهه. ويمكن إرجاع كلام الأكثر إليه ، كما سيجي‌ء (٣).

ووجه تعيّن هذا الطريق : أنّ أخذ القيمة من القيمتين على طريق المشهور أو النسبة المتوسّطة من النسبتين على الطريق الثاني ، إمّا للجمع بين البيّنتين بإعمال كلٍّ منهما في نصف العين كما ذكرنا ، وإمّا لأجل أنّ ذلك توسّطٌ بينهما لأجل الجمع بين الحقّين بتنصيف ما به التفاوت نفياً وإثباتاً على النهج الذي ذكرناه أخيراً في الجمع بين البيّنتين ، كما يحكم بتنصيف الدرهم الباقي من الدرهمين المملوكين لشخصين إذا ضاع أحدهما المردّد بينهما من عند الودعي ولم تكن هنا بيّنةٌ تشهد لأحدهما‌

__________________

(١) تقدّم في الصفحة ٤٠٩.

(٢) حكاه السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٦٣٣.

(٣) يجي‌ء في الصفحة ٤١٦.

بالاختصاص ، بل ولا ادّعى أحدهما اختصاصه بالدرهم الموجود.

فعلى الأوّل فاللازم وإن كان هو جمع نصفي قيمتي الصحيح والمعيب كما فعله المشهور بأن يُجمع الاثنا عشر والثمانية المفروضتان (١) قيمتين للصحيح في المثال المتقدّم ، ويؤخذ نصف أحدهما (٢) قيمة نصف المبيع صحيحاً ، ونصف الأُخرى قيمةً للنصف الآخر منه ، ولازم ذلك كون تمامه بعشرة ، ويجمع قيمتا المعيب أعني العشرة والخمسة ويؤخذ لكلِّ نصفٍ من المبيع المعيوب نصفٌ من أحدهما ، ولازم ذلك كون تمام المبيع بسبعةٍ ونصف (٣) ، إلاّ أنّه لا ينبغي ملاحظة نسبة المجموع من نصفي إحدى القيمتين أعني العشرة إلى المجموع من نصف (٤) الأُخرى أعني سبعة ونصفاً كما نسب إلى المشهور ؛ لأنّه إذا فرض لكلِّ نصفٍ من المبيع قيمةٌ تغاير قيمةَ النصف الآخر وجب ملاحظة التفاوت بالنسبة إلى كلٍّ من النصفين صحيحاً ومعيباً وأخذ الأرش لكلِّ نصفٍ على حسب تفاوت صحيحه ومعيبه.

فالعشرة ليست قيمةً لمجموع الصحيح إلاّ باعتبار أنّ نصفه مقوَّمٌ ، بستّةٍ ونصفه الآخر بأربعةٍ ، وكذا السبعة ونصف (٥) ليست قيمةً لمجموع المعيب إلاّ باعتبار أنّ نصفه مقوَّمٌ بخمسةٍ ونصفه الآخر باثنين ونصف ،

__________________

(١) في «ف» : «المفروضتين».

(٢) في «ش» : «إحديهما».

(٣) في «ف» بدل «المبيع بسبعة ونصف» : «المعيب بخمسة عشر».

(٤) في «ف» : «نصفي».

(٥) في «ش» : «والنصف».

فلا وجه لأخذ تفاوت ما بين مجموع العشرة والسبعة ونصف (١) ، بل لا بدّ من أخذ تفاوت ما بين الأربعة والاثنين ونصف لنصفٍ منه ، وتفاوت ما بين الستّة والخمسة للنصف الآخر.

توهّم ودفعه

وتوهّم : أنّ حكم شراء شي‌ءٍ تَغايَرَ قيمتا نصفيه حكم ما لو اشترى بالثمن [الواحد (٢)] مالين معيبين مختلفين في القيمة صحيحاً ومعيباً ، بأن اشترى عبداً وجاريةً [باثني عشر (٣)] فظهرا معيبين ، والعبد يسوي أربعةً صحيحاً واثنين ونصف (٤) معيباً ، والجارية يسوي ستّةً صحيحة وخمسةً معيبة ، فإنّه لا شكّ في أنّ اللازم في هذه الصورة ملاحظة مجموع قيمتي الصفقة صحيحةً ومعيبةً أعني العشرة والسبعة ونصف (٥) وأخذ التفاوت وهو الربع من الثمن ، وهو ثلاثةٌ إذا فرض الثمن اثني عشر كما هو طريق المشهور فيما نحن فيه.

مدفوعٌ : بأنّ الثمن في المثال لمّا كان موزّعاً على العبد والجارية بحسب قيمتهما ، فإذا أخذ المشتري ربع الثمن أرشاً فقد أخذ للعبد ثلاثة أثمان قيمته وللجارية سدسه (٦) كما هو الطريق المختار ؛ لأنّه أخذ من مقابل الجارية أعني سبعةً وخمساً سُدسَه وهو واحدٌ وخُمس ، ومن مقابل العبد أعني أربعةً وأربعة أخماس ثلاثة أثمانٍ وهو واحدٌ وأربعة‌

__________________

(١) في «ش» : «والنصف».

(٢) لم يرد في «ق».

(٣) لم يرد في «ق».

(٤) كذا في «ق» ، والمناسب : «نصفاً» ، كما في «ش».

(٥) في «ش» : «النصف».

(٦) كذا في «ق» ، والمناسب : «سدسها» ، كما في «ش».