درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۱۸: خبر واحد ۷۰

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خلاصه ایشان قرائن زیادی ذکر کردند و فرمودند بیش از اینهاست این قرائنی که دلالت دارد بر اینکه ما قطع پیدا بکنیم به صدور این اخبار از معصومین اکثر من ان تحصی، اظهر من ان تخفی، خیلی بیش از این است که آدم بتواند بشمارد خیلی ظاهرتر از این است که بر کسی مخفی باشد یعنی اگر کسی این خصوصیات را واقعا از این روات ببیند که چقدر دقت و چقدر اهتمام و احتیاط می‌کنند هر کس یکقدری تامل بکند این قطع برایش حاصل می‌شود که خلاصه مطلب اینها خیلی سختگیری می‌کردند در ایداع اخبار در کتبشان. به این زودی‌ها چیزی را نقل نمی‌کردند مگر اینکه از صاحب آن کتاب بشنوند حالا یا با واسطه یا بی‌واسطه والا صرف اینکه یک روایتی مثلا در نوادر الحکمه است مرحوم صدوق بیاید در کتابش وارد کند اینجور نبوده با اینکه خیلی وثوق داشته به وسائط و رجال واسطه در این روات که نسبت به استادش آن تعبیر را می‌کند ولی معذلک با همه وثوقی که به استادش داشته، اگر این استاد مثلا یک کتابی را نقل می‌کرد ایشان به اعتبار او نمی‌نوشت باید آن استادش بگوید از صاحب کتاب من شنیدم تا مرحوم صدوق راضی بشود این روایت را در کتابش بنویسد و بعد می‌بینیم باز یک احتیاطهایی می‌کردند یک نفر یک عیبی اگر داشت هیچ ربطی هم به صدق و کذب گفتارش ندارد ولی معذلک راضی نمی‌شدند خبرش را نقل بکنند ابراهیم بن عبدالحمید آدم موثقی بوده اما همین نقطه ضعف در او بوده که از امام رضا (علیه السلام) روایت نقل نکرده، اینها می‌گویند همین دلیل بر انحرافش است روایاتش را قبول نمی‌کنند. یا روایت محاسن برقی مال احمد بن خالد برقی، آمدند گفتند این چون ضعفاء و مراسیل را هم نقل می‌کند ما به این زودی‌ها روایاتش را در کتابهایمان نمی‌نویسیم. همینقدر اسکافی متهم بوده که یک موقعی به قیاس عمل می‌کرده به خبرهایش عمل نمی‌کنند روایاتش را ترک می‌کنند. خلاصه تمام اینها را کسی بررسی بکند این یقین برای ما حاصل شده که بسیاری از این اخبار صادر از معصوم است این یقین را پیدا می‌کند. چرا اینقدر اهتمام داشتند چرا اینقدر احتیاط می‌کردند؟ وجهش معلوم است تاریخ نویسها هم حاضر نیستند چیزهای ضعیف در تاریخشان نقل بکنند و حال آنکه ربطی به دین ندارد این دیگه روایات مربوط به احکام دین است شریعت سید المرسلین است چقدر خوب است انسان در اینها احتیاط بکند، یک جهتش این بوده که اساس احکام ما، اساس عقائد ما همین روایات است و لذا سختگیری‌ها را برای این می‌کردند. و جهت عمده‌تر اینکه ائمه زیاد به اینها گوشزد می‌کردند که ما دروغگو خیلی داریم خوب پیغمبر هم فرمودند: ستکثر بعدی القاله، زیاد بعد از من می‌آیند و روایات جعلی به ما نسبت می‌دهند این خیلی باعث شده بود که یک پاکسازی کلی در این روایات صورت بگیرد لذا روایات را می‌آوردند خدمت حضرت رضا (علیه السلام)، حضرت می‌فرمودند دروغ است بریزید کنار. پس بنابراین اینها کاشف از این است که این اخبار ما پاکسازی شده. بعد هم سه چهارتا روایت نقل کردند که آوردند خدمت حضرت روایات را، حضرت انکار می‌کردند و می‌فرمودند اینها دروغ است تمام اینها نشان دهنده این است که این اخباری که در اختیار ماست خیلی مقطوع الصدور در آن وجود دارد ولو ممکن است غیر مقطوع الصدور هم باشد ولی مقطوع الصدور زیاد است و به مقتضای علم اجمالی باید به همه این اخبار عمل بکنیم تا بدانیم به آن مقطوع الصدورها عمل شده.

۲

بیان دو اشکال و جواب آن‌ها

درس امروز ما دو تا اشکال است یعنی دو تا اشکال مقدر است ایشان جواب آن اشکالها را می‌دهند.

اشکال اول: یک نفر آمده گفته با این همه اخبار دروغ که مغیره تنها، دیگران هم بودند، هزارها خبر جعلی در روایات ما ریختند با این همه اخبار دروغ چطور شما باز ادعا می‌کنید که ما قطع داریم به صدور این اخبار، به صدور کل این اخبار.

جواب: ما کی گفتیم کل. ما گفتیم جل. اگر می‌گفتیم قطع داریم به صدور کل این اخبار، آنوقت شما می‌توانستید بگویید با این علم اجمالی به اخبار مکذوبه این همه اخبار دروغ، چطور شما علم به صدور کل دارید. ولی ما که کل نگفتیم ما جل گفتیم. منافات ندارد یک مشت از اینها دروغ باشد ولی ما هم علم اجمالی داریم به اینکه اکثر اینها صادر از معصوم است. این اشکال شما به صاحب وسائل وارد است اگر نظرتان باشد سابقا هم خواندیم جلد ۲۰ صفحه۸۸، صاحب وسائل فرموده بود که تحقیق این است که تمام این اخبار متواتر است مقطوع الصدور است تمام. این اشکال ایشان به ایشان وارد است ولی ما که نگفتیم کل. نگفتیم تمام، گفتیم جل. پس این ایراد را به ما نکن ما اخبار دروغ داریم در روایاتمان. و این مانع است از اینکه بگوییم همه مقطوع الصدور است لذا ما هم نگفتیم همه، گفتیم اکثر. اشکال شما به یک نفر دیگر هم وارد است یکی دیگر را نمی‌دانم کیست بعضی‌ها آمدند ادعا کردند که ما ظن شخصی داریم به صدور تمام این اخبار. آن اولی علم بود صاحب وسائل می‌گفت علم داریم به اینکه تمام این اخبار صادر از معصوم است یکی دیگه آمده گفته نه، ما ظن شخصی داریم علم نداریم ظن شخصی داریم ما به صدور تمام این اخبار. می‌گوییم این ایرادهای شما به این دو طائفه وارد است یکی به آنهایی که گفتند علم داریم به صدور همه اخبار. ایراد شما به او وارد است که با بودن این خبرهای دروغ کجا چنین علمی داریم؟! و همچنین ایراد شما وارد است به آن آقایی که می‌گوید ما ظن شخصی داریم به صدور همه این اخبار. ما نمی‌گوییم ما می‌گوییم ظن نوعی. ما می‌گوییم یا علم داریم به صدور اکثر یا ظن نوعی داریم به صدور جمیع. عنایت بفرمایید دو تا حرف ما هیچ اشکالی ندارد اگر ادعای قطع بکنیم نسبت به اکثر است قطع داریم اکثر اینها صادر از معصوم است این منافات ندارد که بعضی‌هایش هم دروغ باشد یا این ادعا را بکنیم یا ظن نوعی داریم یعنی که هر کس این امارات را ببیند ظن نوعی برایش حاصل می‌شود به صدور همه این روایات. باز به ما اشکالی وارد نیست اما آنهایی که ادعای ظن شخصی می‌کنند. پس خلاصه آقای مستشکل که آمدی ایراد می‌کنی ایرادت به صاحب وسائل وارد است که می‌گوید یقین داریم کل اینها مقطوع الصدور است ایرادت به آن کسانی وارد است که می‌گویند ظن شخصی داریم به صدور تمام این اخبار. ما هیچکدامش را نمی‌گوییم اگر پای علم بیاید توی کار می‌گوییم اکثرش را علم داریم نه همه را. اگر پای ظن بیاید توی کار ظن نوعی ادعا می‌کنیم هر کسی این امارات را می‌بیند نوعا برایش ظن حاصل می‌شود ظن شخصی نمی‌گوییم پس آقای مستشکل نه آن ایرادت به ما وارد است نه آن ایرادت به ما وارد است.

و ظهر از این مطالبی که گفتیم ان ما علم اجمالا من الاخبار الکثیره من وجود الکذابین و وضع الاحادیث وضع یعنی جعل. بله اخبار دروغ خیلی داریم کذاب زیاد داریم جعل احادیث خیلی داریم ایشان می‌فرماید بله، این فهو جواب آن اشکال است بله ما گفتیم که یک مغیره تنها هزارها روایت جعلی وضع کرد و جعل کرد و داخل در این اخبار کرد اما باز هم منافات با ادعای ما ندارد فهو انما یعنی این علم اجمالی به کذب اخبار انما کان قبل زمان مقابله الحدیث ما یک چنین علم اجمالی داریم که این روایات ما دروغ خیلی دارد اما چه وقت؟ قبل از زمان مقابله یعنی قبل از زمان امام هشتم (سلام الله علیه). بعد از زمان امام هشتم که آن مقابله‌ها صورت گرفته، نه، چنین علم به کذابین نداریم. دو تا جواب است. این را از خارج من نگفتم. جواب اول هو این علم اجمالی به کذب اخبار، اولا، کان قبل زمان مقابله الحدیث، و تدوین علمی بعد از این تدوین یک علمی بگذارید آن نسخه‌های دیگر دارد، تدوین علمی الحدیث و الرجال، این علم اجمالی قبل از این بوده که علم رجال و علم حدیث شناسی در اصحاب ائمه باشد چون اصحاب ائمه علم رجال نوشتند اشخاص روایات را بررسی کردند کتاب حدیث شناسی نوشتند بله ما علم اجمالی به اخبار مکذوبه خیلی داریم اما چه وقت بوده؟ قبل از زمان مقابله، قبل از زمان تدوین علمی الحدیث و الرجال بین اصحاب الائمه. این جواب اول. مع جواب دوم: ما که نگفتیم کل، تا شما بگویی این همه اخبار دروغ داریم ما گفتیم جل. بله ایراد شما به صاحب وسائل وارد است. مع جواب دوم است پس اولا علم به اخبار دروغ مال قبل از زمان مقابله است ما الآن بعد از زمان مقابله داریم این حرفها را می‌زنیم این اولا. مع یعنی ثانیا این علم اجمالی به وجود اخبار مکذوبه انما ینافی دعوی القطع بصدور الکل ما که کل نگفتیم ما جل گفتیم اینکه علم داریم به اخبار دروغ، این منافی است اگر ما ادعای قطع بصدور کل می‌کردیم این ایراد شما وارد بود التی یعنی این دعوی. این دعوی اگر ما می‌کردیم بله ایراد داشت ولی این دعوی التی ینسب الی صاحب الوسائل ج۲۰ ص۷۸ (وسائل‌های بیست جلدی) این جمله را پیدا کنید: التحقیق و التامل یقتضی تواتر الاخبار بجمیعها، یک چنین عبارتی. یعنی اگر کسی دقت بکند حق مطلب این است که بگوییم تمام این اخباری که در اختیار ما است همه متواتر است همه مقطوع الصدور است این دعوی ینسب الی بعض الاخباریین ولی ما که نگفتیم ما کل نگفتیم جل گفتیم ایراد به ما وارد نیست. یا این ایرادتان به یک نفر دیگر هم وارد است. آن کسی که ادعای ظن شخصی بکند به صدور جمیع اخبار. باز ما نیستیم ما ادعای ظن نوعی داریم یعنی اگر هم می‌گوییم ظن داریم به صدور این اخبار یعنی ظن نوعی نه ظن شخصی. او دعوی الظن یعنی ظن شخصی. این علم اخبار دروغی که ما داریم یکی با حرف صاحب وسائل سازگار است که مدعی قطع به صدور کل است و دیگری آن کسی که ادعا می‌کند ظن شخصی به صدور جمیعها. ولی ما که نه، ما اگر ادعای ظن بصورت جمیع بکنیم نوعی. می‌گوییم نوعا از این احتیاطهایی که اینها می‌کردند نوعا ظن حاصل می‌شود برای اینکه تمام این اخبار مظنون الصدور است پس این اشکال هیچ به ما وارد نیست.

سوال:

جواب: بله دیگه ظن. علم که نگفتیم. ظن یعنی شصت درصد علم یعنی صد در صد. علم صد درصدمان نسبت به اکثر است. اما می‌توانیم ادعا کنیم که نوعا کسی این اخبار را ببیند یعنی با خصوصیاتی که ما گفتیم. عرض کردم یک دهم آن را هم ایشان نگفتند اینقدر از این خصوصیات در روایات دارد واقعا نوعا هر کسی این را ببیند ظن برایش حاصل می‌شود تمام این اخباری که در اختیار ماست صادر از معصوم است.

خلاصه اگر پای کل بیاید توی کار یعنی پای قطع بیاید توی کار جل است ولی پای ظن نوعی بیاید توی کار کل است اما آنهایی که می‌خواهند بگویند ظن شخصی نسبت به کل یا دعوای قطعی نسبت به صدور کل این ایراد به آنها وارد است. و لا ینافی ذلک، ذلک به آن علم به وجود اخبار مکذوبه می‌خورد، لاینافی ذلک، بعضی از کتابها ذلک ندارد، بگذارید، منافات ندارد با آن علم به اخبار مکذوبه آن را که ما در صدد آن هستیم. ما در صدد چه هستیم؟ صدور جل. آنکه منافات دارد صدور کل است منافات ندارد که بسیاری از این اخبار دروغ باشد ذلک می‌شود مفعول لاینافی، ما نحن فاعلش. منافات ندارد با این مطلب، چی؟ آن چه ما ادعا می‌کنیم آنچه ما در صدد هستیم ما در صدد چه چیزی هستیم؟ دعوای علم اجمالی به صدور اکثر، کثیر و بعبارت اخری جل. بل هذه دعوی بدیهیه نه تنها منافات ندارد ـ بل ترقی ـ یعنی این ادعای ما نه تنها منافات ندارد با آن اخبار دروغ بلکه یک دعوای بدیهی است.

حالا چرا دو سه روز است اینها را دارید نقل می‌کنید؟ ایشان می‌گوید برای اینکه بعضی‌ها خیلی زور می‌گویند. می‌گویند نه خیر ما علم به صدور جل هم نداریم اصلا منکرند می‌گویند این احتیاطها دلیل نمی‌شود برای اینکه آدم یقین کند این اخبار صادر از معصوم است. ما دو سه روز است داریم این حرفها را می‌زنیم که این آقای مکابر این آقای زورگو را ردش بکنیم لذا می‌فرماید: المقصود مما ذکرنا دفع ما ربما یکابره آن آقایی که مکابره می‌کند زور می‌گوید المتعسف یعنی المنحرف عن جاده الحق، الخالی عن التتبع هم زور می‌گوید هم اهل اطلاع نیست اهل تتبع نیست و هم اینکه منحرف از جاده حق است این آدم یک چیزی گفته آن چیز کدام است؟ این مِن بیان آن چیز است ما این حرفهایی که این دو سه روز زدیم خواستیم دفع کنیم این چیز را؟ این چیز کدام است که آن آقای زورگو می‌گوید؟ منع هذا العلم الاجمالی می‌گوید نه ما با همه این احتیاطها علم اجمالی برای ما حاصل نمی‌شود که اکثر این اخبار صادر از معصوم است. ما اینها را زحمت کشیدیم گفتیم و گفتیم یک عشر آن را هنوز نگفتیم واقعا هم همینطور است اینقدر انسان ببیند اینها زحمت کشیدند آن هم زحمت شبانه روزی آن هم در خدمت معصوم یا بعد از معصوم هم خدمت محدثین، اینقدر زحمت حالا هم یقین می‌کند که بسیاری از اینها صادر از معصوم است منتها نمی‌دانیم کدام است. پس ان قلت اولی در تقدیر با دو تا جواب ردش کردیم. حالا برویم سراغ مطلب دوم.

این کتابهایی که دست من است بعد از علم اجمالی رفته توی حاشیه، ثم ان هذا العلم الاجمالی. عنایت فرمودید؟ ثم ان هذا العلم الجمالی انما هو متعلق بالاخبار المخالفه للاصل. این یک قلت دیگر است یک مستشکلی در تقدیر بگیرید یک اشکال علمی هم کرده حالا این را که خواندیم اشکال خیلی علمی نبود. این آقا یک اشکال علمی کرده و گفته من قبول دارم. این آقا نزاع صغروی با ما دارد آن قبلی نزاع کبروی داشت. اصلا قبلی قبول نداشت ما علم اجمالی داریم بصدور اکثر اخبار. این آقا نه، این آقا نزاع صغروی با ما دارد می‌گوید قبول دارم این مطالبی که شما گفتید اینها قرینه می‌شود که انسان علم پیدا بکند بصدور اکثر اخبار، ولی علمش منجز نیست. مجبوریم یکقدری صحبت بکنیم تا این عبارت روشن بشود. رفقایی که برائت خواندند آخر صفحه ۲۵۰، مطالب برایشان روشن است الآن برای تذکر عرض می‌کنیم رفقایی که از اول با آنها بودیم تا اینجا، این مطالب را اگر از خارج نگویم اصلا عبارت روشن نمی‌شود. اواخر ص۲۵۰ اگر مراجعه بکنید مطلب ما به آنجا می‌خورد ما باید اجمالی از آنجا بگوییم تا بتوانیم این عبارت را معنا بکنیم. آن روزهایی که بحث قطع را می‌خواندید صفحه ۱۴ کتاب قطع، گفتیم علم بر دو قسم است علم اجمالی و علم تفصیلی. علم تفصیلی یعنی اینکه یقین دارد این ظرف آب نجس است. اما علم اجمالی چیست؟ یکی از این دو ظرف علم دارم نجس است. اولی را می‌گویند علم تفصیلی و دومی را می‌گویند علم اجمالی. علم تفصیلی که یقینا منجز تکلیف است منجز یعنی مثبت یعنی آنجایی که من یقین دارم این ظرف نجس است این علم من مثبت تکلیف است به من می‌گوید از این اجتناب کن در اینکه حرفی نیست. آیا علم اجمالی منجز تکلیف هست مثل علم تفصیلی یا نیست؟ نظرتان اگر باشد مرحوم مجلسی می‌گفت علم اجمالی منجز نیست. می‌گفت العلم الاجمالی کالمجهول راسا، اگر یکدانه ظرف باشد علم داری این نجس است باید احتیاط کنی اما نمی‌دانی این نجس است یا این نجس است دانه دانه شما می‌توانی برداری بخوری. این را که نمی‌دانی بردار بخور شاید آن باشد بعد می‌رسی سراغ آن، شاید آن باشد این را هم بردار بخور. مرحوم مجلسی عقیده شان درست نیست. حق مطلب این است. دیگه این کار کار اصولی است ایشان از عهده‌اش بر می‌آید ایشان می‌فرماید نه، علم اجمالی هم عین علم تفصیلی منجز تکلیف است چطور از آن یکدانه ظرف باید اجتناب کنیم در صورت علم اجمالی هم باید از هر دو اجتناب کنیم یعنی این دو تا ظرف هر دو را بگذار کنار تا یقین کنی که به آن اجتنب عن النجس عمل کردی. این حرفها مال کتاب قطع، که شد علم اجمالی عین علم تفصیلی منجز تکلیف، مثبت تکلیف. حالا این علم اجمالی اگر بخواهد منجز تکلیف بشود شرایطی دارد برای شرایطش باید به آنجا رجوع کنیم اواخر صفحه ۲۵۰، چهار تا پنج تا در ذهنم است ایشان شرط ذکر می‌کند. پس علم اجمالی شد منجز منتها می‌خواهیم بگوییم شرایطی دارد یکی دو تا شرطش را بگوییم. یکی که مربوط به همین جاست یکی هم از خارج بگوییم. یکی از شرایط تنجیز علم اجمالی این است که اطراف شبهه محل ابتلاء باشد مثل این دو تا ظرف. الآن دو تا ظرف جلوی من است علم اجمالی دارم یا این نجس است یا این نجس است و هر دو مبتلی به من است هر دو محل ابتلای من است می‌خواهم مصرف بکنم این علم اجمالی منجز است، چرا؟ چون شرط را دارد اطراف شبهه محل ابتلاست هر دو را باید بگذاری کنار. اما اگر علم اجمالی داری یا این ظرف نجس است یا آن ظرفی که در کاخ سیاه آمریکاست، آن علم اجمالی است ولی به درد نمی‌خورد یا آن نجس است یا این، علم است ولی به درد نمی‌خورد. شما بردار این ظرف را بخور. ببینید اینجا یک طرفش از محل ابتلا خارج است یعنی آن علم اجمالی شما اگر واقعا نجس آن باشد به این ربطی ندارد شما علم دارید یا آن نجس است یا این نجس است بنابراین در اینجا این یکدانه ظرف را شما بردار بخور ان شاء الله نجس آن است که آنطرف دنیاست ربطی به کار شما ندارد. پس ببینید هر دو ظرف اگر جلوی من بود از هر دو باید اجتناب کنم اما اگر یکی از محل ابتلا خارج بود آنجا نه خیر. آن علم اجمالی منجز نیست یعنی چه منجز نیست؟ یعنی بردار این ظرفی که کنار شماست بخور اگر هم یک وقتی گذرت یک سالی افتاد آنجا آن را هم بردار بخور که علم اجمالی منجز نیست. برویم سراغ شرط دوم: آنکه به درد کار ما می‌خورد دومی است شرط دومی تنجیز علم اجمالی این است که اطراف شبهه غیر از آنکه محل ابتلاست علی کل تقدیر اثر داشته باشد با این کار داریم آن را مقدمتا گفتم. شرط دوم علم اجمالی چیست اگر بخواهد مثبت تکلیف باشد شرطش این است که علی کل تقدیر اثر داشته باشد و الا اگر علی بعض تقدیر اثر داشته باشد آن علم اجمالی منجز نیست. مثال: همان دو تا ظرفی که مثال زدیم دو تا ظرف پاک داشتیم اینجا. الآن یک قطره خون افتاد نمی‌دانم توی این افتاد یا توی این. شرط اول را که دارد هر دو محل ابتلا. شرط دوم را هم دارد. چرا؟ علی کل تقدیر اثر دارد یعنی اگر آن قطره نجس توی این افتاده باشد تاثیر دارد یجب الاجتناب عنه. توی آن افتاده باشد تاثیر دارد علی کل تقدیر اثر دارد اما یک جا الآن برایتان مثال می‌زنیم ایشان آنجا را مثال زدند آن مثال را می‌زنم که علی کل تقدیر نیست آن علم اجمالی منجز نیست یک ظرف بول اینجاست یک ظرف آب. علم اجمالی پیدا می‌کنم یک قطره خون افتاده نمی‌دانم توی ظرف بول افتاده یا توی ظرف آب. این علم اجمالی منجز نیست آب را بردار بخور. چرا؟ برای اینکه شرط اول را دارد شرط دوم را ندارد. اگر آن نجس قطره خون، توی بول افتاده باشد اثری ندارد آن از اول واجب الاجتناب بود آن یک قطره خونی که شما نمی‌دانید توی این ظرف بول است یا توی آن ظرف آب است اگر توی ظرف بول افتاده باشد هیچ اثری ندارد چون از اول وجوب اجتناب داشت. بله چه وقت اثر دارد؟ اگر توی ظرف آب بیافتد که یجب الاجتناب. شما هم که نمی‌دانید بردارید بخورید ولی برخلاف اولی که دوتا ظرف پاک بود که هر دو لا یجب الاجتناب بود الآن یک قطره خون افتاده نمی‌دانم آن تو یا آن تو. در هر کدام افتاده باشد اثر دارد. توی آن افتاده باشد یجب الاجتناب. یعنی تکلیف جدید برای شما می‌آورد توی این افتاده باشد یجب الاجتناب. پس دقت کردید در مثال اولی هم شرط اول را دارد هم شرط دوم. یعنی دو ظرف پاک علم اجمالی داریم یک قطره خون، نمی‌دانم در این افتاده یا در آن، هر دو را باید بگذاری کنار، چرا؟ علم اجمالی منجز تکلیف است اگر شرایطش باشد و شرایط در اینجا هست هم شرط اول، هر دو محل ابتلاست و هم شرط دوم، توی هر کدام افتاده باشد برای شما تثبیت تکلیف می‌کند برای شما وجوب اجتناب درست می‌کند ولی برخلاف مثال دوم. مثال دوم شرط اول را دارد اطراف شبهه محل ابتلاست اما شرط دوم را ندارد یعنی اگر قطره نجس توی آب افتاده باشد اثر دارد اجتنابش واجب است تکلیف برای شما می‌آورد والا اگر توی آن بول افتاده باشد هیچ اثری ندارد برای اینکه قبل از این علم اجمالی آن وجوب اجتناب داشت. این روشن شد؟ حالا این مثالی که روشن شد این آقای مستشکل آمده گفته ما نحن فیه از قبیل مثال دومی است. یعنی از قبیل علم اجمالی داریم که این اخبار صادر از معصوم است خیلی‌هایش. علم اجمالی هست من مکابره نمی‌کنم من زور نمی‌گویم به شما، ولی می‌گویم علم اجمالی اثر ندارد. چرا؟ برای اینکه شرط تنجیز علم اجمالی این است که علی کل حال اثر داشته باشد مثل آن دو ظرف اول، اما در ما نحن فیه علم اجمالی اثر ندارد. برای اینکه بخواهیم این را ثابت بکنیم دوباره باید مثال بزنیم. ببینید آقا ما دو طائفه اخبار داریم یک طائفه اخبار داریم نافی تکلیف است یک طائفه اخبار داریم مثبت تکلیف است مثلا نافی تکلیف کدام است؟ روایات باب اطعمه و اشربه. این روایاتی که در باب اطعمه و اشربه است اینها همه نافی تکلیف است. حالا سه چهارتایش را بگوییم مثلا امام می‌فرماید: فیجیل (تربچه) پوستش فلان خاصیت را دارد گوشتش فلان خاصیت را دارد یعنی حلال است یعنی بخورید. کربزه یعنی گشنیز فلان اثر منفی را دارد می‌گویند حافظه را کم می‌کند فلان اثر مثبت را دارد یعنی بخورید. اینها همه روایاتی که در باب اطعمه و اشربه وارد شده اینها همه نافی تکلیف است یعنی می‌گوید تربچه حلال است کربزه حلال است یا روایت دارد اکل التفاح فی اول النهار، یکدانه سیب ناشتا که اطباء امروز خیلی روی این صحه می‌گذارند تضمین کردند که یک نفر اگر چند ماه مثلا یکسال روزی یکدانه اگر سیب ناشتا بخور از نظر اعصاب از نظر معده تمام امراضش برطرف می‌شود، غرض، اکل التفاح فی الاول النهار، این معنایش چیست؟ یعنی تفاح بخورید. یا مثلا امیرالمومنین فرمودند: گاو را از شیرش استفاده بکنید گوسفند را از گوشتش استفاده بکنید شیر گاو یک منافعی دارد ولی گوشتش یک ضررهایی دارد برخلاف گوشت گوسفند یک منافعی دارد و ضرری ندارد. تمام این روایات همه نافی تکلیف است یعنی می‌گوید گوشت و شیر و تفاح و تربچه بخورید به اینها می‌گویند روایات نافی تکلیف که چیزی را به عهده ما نمی‌گذارد تثبیت تکلیف نمی‌کند اگر می‌خواهید اعصابتان فلان بیماریتان خوب بشود یک سیب ناشتا بخورید من نمی‌خواهم بخورم عیبی که ندارد اینها نافی تکلیف اند. پس روایات ما روایاتی که در باب اطعمه و اشربه وارد شده تمام اینها نافی تکلیف است نقطه مقابل، روایاتی داریم که مثبت تکلیف است مثلا فلان چیز واجب است روزه واجب است فلان چیز حرام است اینها را می‌گویند مثبت تکلیف. این مثبتها هم دو جور است بعضی‌هایش خبر واحد با قرینه است بعضی‌هایش خبر واحد بی‌قرینه است. حالا مثلا یک مثال بزنیم. آن خبر واحد با قرینه مثل وجوب نماز جمعه. ما روایاتی داریم برای وجوب نماز جمعه در همه زمانها و این خبر واحد است ولی خبر واحدش محفوف به قرینه قطعیه است یعنی قرائن قطعیه داریم که این فریضه وجوب دارد اما یک اخبار مثبتی داریم که قرینه قطعیه ندارد ما یکدانه روایت داریم، عصیر عنبی اذا غلا یحرم. انگور اگر جوش بیاید حرام است. یک اشتباهی گاهی شده پرسیدند از ما مسئله‌اش را. در ظرف را باز کردند دیدند یکدانه انگور دارد می‌جوشد این چیست؟ این حرام است حالا در نجاستش اختلاف است که نجس می‌شود یا نه. حرمتش مسلم است. همین یک روایت را هم دارد. خوب این مثبت تکلیف است خبر واحد است و خبر واحدش هم محفوف به قرینه علمیه نشد. چند طائفه روایت شد؟ سه طائفه. یک طائفه روایات نافی تکلیف. یک طائفه روایات مثبت تکلیف. مثبت تکلیفها هم یا واحد محفوف به قرینه یا واحد محفوف به غیر قرینه. سه طائفه روایات. اکل التفاح فی اول النهار، از آن روایات نافی تکلیف است. یجب صلوه الجمعه از آن روایات مثبت تکلیف است ولی مقرون به قرینه علمیه است. اما یحرم عصیر عنبی اذا غلا، آب انگور یا انگور اگر جوش بیاید حرام است این هم مثبت تکلیف است اما خبر واحد مجرد از قرینه قطعیه است. حالا که اینها را گفتیم. پس دوباره حرفها را از اول بزنیم مثالها فاصله شد. علم بر دو قسم است علم تفصیلی و علم اجمالی که در کتاب قطع خواندیم و ثابت کردیم علم اجمالی مثل علم تفصیلی منجز تکلیف است منتها شرایطی دارد یک شرطش این است که علی کل تقدیر اثر داشته باشد بنابراین آن انائینی که پاک بوده که علم دارم یکی از این دو تا نجس شده آنجا علم اجمالی منجز است اما آن ظرف آب و ظرف بول با اینکه علم اجمالی دارم یا این تو یا این تو، ولی علم اجمالی در اینجا منجز نیست یعنی آن ظرف آب را بردار بخور. این آقای مستشکل می‌خواهد بگوید روایاتی که ما علم اجمالی داریم به صدورش از ائمه مثل این مثال دومی است یعنی مثل مثال ظرف بول و آب است علم اجمالی هست اما منجز نیست علی کل تقدیر اثر ندارد. چرا؟ می‌گوید برای اینکه شاید از طائفه اول باشد. کدام؟ نافی‌ها. این روایاتی که ما علم داریم به صدورش از ائمه شاید اخبار نافی تکلیف باشد آنها که واجب العمل نیستند من دلم نمی‌خواهد تربچه بخورم دلم نمی‌خواهد سیب بخورم واجب که نیست پس طائفه اول که واجب نیست یقینا. می‌ماند طائفه دوم، مثبتهای مقرون به قرینه علمی، آنها یقینا عملش واجب است بلاخلاف. اولی بلاخلاف واجب نیست عملش، دومی بلاخلاف واجب است عملش، یعنی آن خبر واحدی که مقرون به قرینه علمیه است واجب العمل است می‌ماند آن سومی که محل خلاف است. خبر واحد مثبت تکلیف مقرون به قرینه علمیه، اینجا محل دعواست سید مرتضی می‌گوید حجت نیست ما می‌گوییم حجت است اگر ما علم اجمالی داشته باشیم به صدور این طائفه سوم خوب است چون علم اجمالی ما اثردار می‌شود یعنی اگر ما علم اجمالی به صدور روایات از قبیل سومی اگر باشد که کدام است؟ خبر مثبت تکلیف مقرون به قرینه علمی، اینجا محل نزاع است اینجا اثر دارد که سید می‌گوید حجت نیست ما می‌گوییم حجت است پس بنابراین این علم اجمالی مثل آن ظرف دومی می‌ماند که اگر توی آب افتاده باشد نجس می‌شود توی بول افتاده باشد اینجا هم همینجور. اگر ما علم اجمالی مان مطلق بود یعنی اگر علم اجمالی ما فقط سومی بود علم اجمالی داشتیم به صدور قسم سوم از اخبار آن اثر دارد والا قسم اول اصلا واجب العمل نیست قسم دوم هم یقینا واجب العمل است تکلیفی برای ما نمی‌آید. می‌ماند قسم سوم، نتیجتا این علم اجمالی در اینجا مثل آن مثال قسم دوم است مثل آن آب و بول می‌ماند که علم اجمالی آن منجز نیست اینجا هم علم اجمالی منجز نیست. حالا عنایت بفرمایید ایشان هم تمام اینها را قبول دارد ایشان می‌فرماید بله همینطور است واقعا هم همینطور است که واقعا هم اگر متعلق علم اجمالی ما مطلقا بود فایده‌ای نداشت اما اگر نه، متعلق علم اجمالی ما قسم سوم است پس از قبیل مثال اول است. ببینید نزاع صغروی را. شیخ می‌گوید از قبیل مثال اول است (انائین) این آقا می‌خواهد بگوید از قبیل مثال دوم است نزاع می‌شود صغروی. والا هم او قبول دارد که علم اجمالی منجز تکلیف است با شرایطش و هم شیخ قبول دارد.

حالا عنایت بفرمایید ثم جواب از اشکال داریم می‌دهیم اشکال در تقدیر است آن آقا می‌خواهد بگوید من قبول دارم ولی از آن علم اجمالی‌هایی است که منجز تکلیف نیست ثم ان هذا الاعلم الاجمالی این علم اجمالی که ما داریم ادعا می‌کنیم متعلق بالاخبار المخالفه یعنی مثبت للتکلیف. آن اخباری که می‌گویند حلال است آنها مطابق با اصل است آن که می‌گوید سیب حلال است چون اصل اولی حلیت اشیاء است کل شیء لک حلال. آنها محل نزاع نیست، عنایت بکنید، ایشان می‌فرمایند متعلق علم اجمالی ما ـ جواب آن اشکال ـ متعلق است آن علم اجمالی، اولا به اخبار مخالف اصل، یعنی اخبار مثبت للتکلیف، چون اخباری که نافی تکلیف است موافق با اصل است و ثانیا مجرد از قرینه. ببینید دو طائفه را رد کرد یعنی اخباری که موافق با اصل است اثری ندارد آنها وجوب عمل ندارد اخباری هم که مثبت است و مجرد و محفوف به قرینه علمیه است آن هم اثری ندارد چون آنها واجب العمل است علم اجمالی ما کجاست؟ علم اجمالی ما داریم به صدور اخبار مثبت للتکلیف آن هم مجرد از قرینه علمیه. تمام شد دیگر. یعنی اگر سوال را شما بگویید جواب همین بود آن آقا خیال می‌کند متعلق علم اجمالی ما همه اخبار است می‌گوید همه اخبار، آن دوتا که اثری ندارد اگر این باشد اثر دارد، عین بول و آب. می‌گوید همه اخبار که اثر ندارد اگر سومی را علم داشته باشیم اثر دارد. جوابش این است که نه، متعلق علم اجمالی ما سومی است یعنی اگر ما می‌گوییم علم اجمالی داریم به صدور بسیاری از اخبار از ائمه، مقصودمان طائفه سوم است وقتی طائفه سوم شد اثر دارد وقتی اثر دارد علم اجمالی منجز است، یعنی چه؟ یعنی شما باید به همه اخبار مظنون الصدور عمل بکنید تا بدانید به آن احکام واقعیه عمل شده. خوب عنایت بکنید، او خیال می‌کند متعلق علم اجمالی مطلق اخبار است ایشان چه می‌گوید؟ می‌گوید نه، متعلق علم اجمالی ما اخبار مثبت تکلیف است نه طائفه اول، آن هم مجرد از قرینه، نه طائفه دوم که محفوف به قرینه است والا اگر اینجوری نباشد، علم به وجود مطلق صادر لاینفع ما هم قبول داریم یعنی اگر متعلق علم اجمالی ما تمام اخبار باشد بله آن علم اجمالی منجز نیست مثل آن ظرف بول و آب است ولی نه اینجوری نیست متعلق علم اجمالی ما آن طائفه سوم است نتیجتا مثل انائین می‌شود چطور در آن انائین علم اجمالی منجز تکلیف است اینجا هم همینطور است. نتیجه چه شد؟ ما علم اجمالی داریم به اینکه اخبار مثبت للتکلیف بدون قرینه علمیه از ائمه خیلی صادر شده. حالا باید چکار کنیم؟ به مقتضای اینکه اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد باید به تمام اخبار مظنون الصدور عمل بکنیم تا بدانیم به آن مقطوع الصدورهای از ائمه عمل شده. حرفی را که من روز اول زدم حالا ایشان دارند می‌گویند روز اول برای اینکه دلیل عقلی روشن باشد ما اول گفتیم. علم اجمالی داریم به صدور بسیاری از اخبار (صغری). اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد عقل می‌گوید پس باید به هر خبر مظنون الصدوری عمل بکنی تا بدانی به آن صادرها عمل کردی. فاذا ثبت تا اینجا ثابت شد که ما علم اجمالی داریم به وجود اخبار صادره از معصوم، حالا چکار باید بکنیم؟ اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد. فیجب به حکم عقل، عقل می‌گوید اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد، در آن ظهر جمعه یادتان است؟ ما همه می‌دانیم روز جمعه باید یک نمازی بخوانیم کدام مسلمانی است که نداند اما نمی‌دانم آن نمازی که روز جمعه باید بخوانیم مثل روزهای دیگر ظهر باید بخوانیم یا جمعه. عقل چه می‌گوید؟ می‌گوید هر دو را بخوان تا اینکه یقین کنی به وظیفه واقعیت عمل کردی اینجا هم عینا همینطور است حالا که علم اجمالی پیدا شد به وجود اخبار صادره از معصوم، آنهم قسم سوم نه قسم اول نه قسم دوم که آن آقا خیال کرده علم اجمالی را آمده از کار انداخته، علم اجمالی داریم به صدور اخبار قسم سوم که از ائمه صادر شده فیجب به حکم عقل العمل بکل خبر مظنون الصدور پس باید به تمام اخبار مظنون الصدور عمل بکنی تا بدانی به آن واقعی‌ها عمل کردی. چون انسان اگر بتواند در درجه اول به آن احکام واقعیه باید عمل کند آن کار ما نیست کار پیغمبر و امام است که خبر از واقعیات دارند ما که دستمان به آن تکالیف واقعیه نمی‌رسد چکار باید بکنیم؟ تحصیل ظنی. یعنی بیاییم به همه عمل بکنیم تا بدانیم که به آن اخبار واقعیه عمل شده. لذا ایشان می‌فرمایند چرا باید به همه مظنون الصدورها عمل کنیم؟ می‌گوید برای تحصیل واقع الذی یجب العمل به چون همه باید به واقع عمل کنند آن واقعی که واجب العمل است اذا لم یمکن علی وجه العلم برای پیغمبر علی وجه العلم است، دارد لوح محفوظ را می‌بیند ولی برای ما که دستمان کوتاه است ممکن نیست بر وجه علم به آن احکام عمل بکنیم تعین المصیر الی الظن فی تعییه یعنی تحصیل واقع. تعیین یعنی تحصیل ضمیرش هم به واقع بر می‌گردد. یعنی حالا که علما نمی‌توانی تحصیل واقع کنی عقل چه می‌گوید؟ متعین است مصیر شما به ظن در تحصیل واقع باشد توصلا الی العمل بالاخبار یعنی به اخبار مظنون الصدور عمل بکن تا وصول پیدا کنی تا در اثر این کار برسی به آن اخبار معلوم الصدور. لذا ایشان می‌فرمایند برای رسیدن به آن عمل به اخبار صادره شما باید به همه مظنونات عمل بکنی.

بل ربما یدعی، این مدعای یدعی خود ایشان است این حرفها جایش اینجا نیست در کتاب اشتغال ایشان رمزی می‌گویند و رد می‌شوند. ببینید آقا لازمه اشتغال یقینی احتیاط تام است یعنی شما حتی نه تنها به خبرهای مظنون الصدور باید عمل کنی به خبرهای محتمل الصدور هم باید عمل کنی. احتیاط تام. الآن چه گفتیم؟ گفتیم حالا که علم داریم به اینکه این اخبار صادر شده به مظنون الصدورها عمل کن حالا می‌گوییم نه، حتی به محتمل الصدور هم باید عمل بکنیم یک خبری به دست شما رسیده شما نمی‌دانید این صادر شده یا نه، احتمال ضعیف می‌دهی، به این هم باید عمل کنی. این حرف جدید است یعنی حرف برائت ایشان است تا الآن ما گفتیم طبق آن علم اجمالی به هر خبر مظنون الصدوری عمل بکن تا بدانی به آن معلومها عمل شده حالا بل ترقی می‌خواهیم بگوییم بالاتر از این است احتیاط تام باید بکنی اینکه این احتیاط تام نیست احتیاط تام این است نه تنها مظنون الصدورها را عمل کن محتمل الصدورها را هم باید عمل کنی که به این می‌گویند احتیاط تام. یعنی چه خبر مظنون الصدور به خبر محتمل الصدور به خبر موهوم الصدور، هر خبری به دست شما می‌رسد شما باید عمل بکنی تا بدانی به آن صادرها عمل شده. تا الآن ایشان احتیاط ناقص کردند یعنی گفتند حالا که علم داری پس به مظنون‌ها عمل بکن تا بدانی به واقع عمل کرده‌ای حالا با بل ترقی ربما یدعی عرض کردم مدعی خود ایشان است. ایشان از کسانی است که در کتاب برائت و اشتغال می‌گویند اگر کسی اشتغال یقینی داشت باید احتیاط تام بکند یعنی محتملات الوجوب را هم ترک بکند محتملات الحرمه را هم ترک بکند تا بشود احتیاط تام. ما الآن احتیاط ناقص به شما گفتیم که مه قبول بکنند ولی عقیده خود ما این است وجوب العمل بکل واحد منها یعنی حتی محتمل الصدور. بکل واحد منها را دارم معنا می‌کنم حتی محتمل الصدور البته با عدم معارض. اگر معارض در بین نبود. چون یک خبر می‌گوید مثلا نماز ظهر واجب است یک خبر می‌گوید اصلا نماز جمعه حرام است که نمی‌شود به هر دو عمل کنم. نه، در غیر معارض. یک روایت به شما رسیده محتمل الصدور هم هست ضعیف هم هست شما احتیاطا به این هم باید عمل کنی اما اگر معارض نداشته باشد اگر معارض داشته باشد که نمی‌توانم به هر دو عمل بکنم. لذا می‌فرماید احتیاط تام اقتضا می‌کند بکل واحد منها یعنی حتی خبرهای محتمل الصدور را هم باید عمل بکنی البته اگر معارض نباشد والا اگر معارض بود چکار بکنیم؟ دوتا خبر این می‌گوید واجب است آن می‌گوید حرام است ما اینجا چکار باید بکنیم؟ اینجا یا عمل کن به مظنون الصدور یا عمل کن به مظنون المطابقه للواقع من المتعارضین. عنایت بکنید، این خبری که می‌گوید واجب است راوی آن عادل است آن خبری که می‌گوید حرام است راوی آن اعدل است. چکار کن شما؟ برو به اعدل عمل کن. به هر دو که نمی‌شود عمل کنی اگر معارض نبود عمل می‌کردی ولی الآن که پای تعارض در کار است شما چکار کن؟ به مظنون الصدور عمل کن یعنی آنکه راوی آن عادل است و آن را که راویش اعدل است آن اعدل مظنون الصدور است نسبت به این. ولو این هم عادل است ولی آن چون راویش اعدل است ظن به صدور او بیشتر داریم پس اگر پای معارضه در بین بود آن مظنون الصدور را عمل کن یک مثال هم بزنیم برای مظنون المطابقه. آنکه می‌گوید واجب است راویش مثلا سنی است از عامه، آنکه می‌گوید حرام است رواتش از شیعه است شما چکار کن؟ به آن عمل کن، چرا؟ برای اینکه مخالف عامه مظنون المطابقه است هر چیزی که مخالف با عامه باشد با واقع نزدیکتر است. می‌خوانیم روایاتش را، ائمه فرمودند اینها می‌گردند نظر ما را پیدا بکنند هر چه را که می‌گوییم حرام است اینها می‌گویند واجب است هر چه را که ما می‌گوییم واجب است اینها می‌گویند حرام است شما هر وقت خبرهایی از قول آنها دیدید که گفتند این کار حرام است شما بگویید واجب است. چون اینها همه حرفهای ما را برعکس کردند. عنایت فرمودید دو تا مثال زدم عادل و اعدل اگر بود اعدل را بگیر چون مظنون الصدور است مخالف عامه و موافق عامه اگر بود مخالف عامه را بگیر برای اینکه آن که مخالف عامه است مظنون المطابقه است اگر معارضه نبود به محتملات الصدور هم عمل بکن اما اگر معارض داشت به مظنون الصدور عمل بکن به اعدل عادل را بگذار کنار. یا مظنون المطابقه یعنی آنکه مخالف عامه است عمل بکن بین این متعارضین.

این دلیلی بود که ایشان در زمان جوانی این دلیل را اقامه کردند که خلاصه با این شواهد ثابت شد ما علم اجمالی داریم به صدور اکثر اخبار. از آن طرف اشتغال یقینی هم اقتضا می‌کند برائت یقینی را، پس نتیجتا عمل به تمام اخبار واجب می‌شود. اما این حرفها مال زمان جوانی ما بود حالا که زمان آخر عمرمان است پخته شدید سه چهارتا ایراد ما به این دلیل داریم. پس این دلیل عقلی قسم اول را ان شاء الله دو سه روز می‌خواهیم باطلش بکنیم. دو سه روز اثباتش کردیم دو سه روز هم می‌خواهیم ردش کنیم.

أصحاب أبي فيدفعونها إلى المغيرة لعنه الله ، فكان يدسّ فيها الكفر والزندقة ويسندها إلى أبي عليه‌السلام ... الحديث» (١).

ورواية الفيض بن المختار المتقدّمة (٢) في ذيل كلام الشيخ ، إلى غير ذلك من الروايات (٣).

وظهر ممّا ذكرنا : أنّ ما علم إجمالا من الأخبار الكثيرة : من وجود الكذّابين ووضع الأحاديث (٤) ، فهو إنّما كان قبل زمان مقابلة الحديث وتدوين علمي الحديث والرجال بين أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام.

مع أنّ العلم بوجود الأخبار المكذوبة إنّما ينافي دعوى القطع بصدور الكلّ التي تنسب إلى بعض الأخباريّين (٥) ، أو دعوى الظنّ بصدور جميعها (٦) ، ولا ينافي (٧) ما نحن بصدده : من دعوى العلم الإجماليّ بصدور أكثرها أو كثير منها ، بل هذه دعوى بديهيّة.

والمقصود ممّا ذكرنا : دفع ما ربما يكابره المتعسّف الخالي عن التتبّع ، من منع هذا العلم الإجماليّ.

__________________

(١) اختيار معرفة الرجال ٢ : ٤٩١ ، رقم الترجمة ٤٠٢.

(٢) في الصفحة ٣٢٥.

(٣) تقدّم بعضها في الصفحة ٣٠٨ ـ ٣٠٩.

(٤) في (ت) و (ه) : «الحديث».

(٥) انظر الفوائد المدنيّة : ٥٢ ـ ٥٣ ، وهداية الأبرار : ١٧ ، والحدائق ١ : ١٧.

(٦) في (ظ) ، (ل) و (م) زيادة : «التي يعترف بها المنصف بعد التأمّل في ما ذكرنا وتتبّع أضعافه من تراجم الرواة» ، مع اختلاف يسير.

(٧) في غير (ظ) ، (ل) و (م) زيادة : «ذلك».

ثمّ إنّ هذا العلم الإجماليّ إنّما هو متعلّق بالأخبار المخالفة للأصل المجرّدة عن القرينة ، وإلاّ فالعلم بوجود مطلق الصادر (١) لا ينفع ، فإذا ثبت العلم الإجماليّ بوجود الأخبار الصادرة ، فيجب بحكم العقل العمل بكلّ خبر مظنون الصدور ؛ لأنّ تحصيل الواقع الذي يجب العمل به إذا لم يمكن على وجه العلم تعيّن المصير إلى الظنّ في تعيينه ؛ توصّلا إلى العمل بالأخبار الصادرة.

بل ربما يدّعى : وجوب العمل بكلّ واحد منها مع عدم المعارض ، والعمل بمظنون الصدور أو بمظنون المطابقة للواقع من المتعارضين.

المناقشة في الوجه الأوّل

والجواب عنه :

أوّلا : أنّ وجوب العمل بالأخبار الصادرة إنّما هو لأجل وجوب امتثال أحكام الله الواقعيّة المدلول عليها بتلك الأخبار ، فالعمل بالخبر الصادر عن الإمام عليه‌السلام إنّما يجب من حيث كشفه عن حكم الله تعالى (٢) ، وحينئذ نقول : إنّ العلم الإجماليّ ليس مختصّا بهذه الأخبار ، بل نعلم إجمالا بصدور أحكام كثيرة عن الأئمّة عليهم‌السلام ؛ لوجود (٣) تكاليف كثيرة ، وحينئذ : فاللازم أوّلا الاحتياط ، ومع تعذّره أو تعسّره أو قيام الدليل على عدم وجوبه يرجع إلى ما أفاد الظنّ بصدور الحكم الشرعيّ التكليفيّ عن الحجّة عليه‌السلام ، سواء كان المفيد للظنّ خبرا أو شهرة أو غيرهما ، فهذا الدليل لا يفيد حجّيّة خصوص الخبر ، وإنّما يفيد حجّيّة

__________________

(١) في (م) : «الصادرة».

(٢) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ه) زيادة : «الواقعي».

(٣) في (ظ) و (م) : «بوجود» ، وفي (ص) و (ل) : «لوجوب».