درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۴۹: خبر واحد ۲

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

عرض شد استنباط حکم از ظواهر روایات احتیاج به چهار تا کار دارد یعنی چهار مطلب باید مسلم باشد تا انسان بتواند از یک روایتی یک حکم شرعی استنباط کند اما اگر از ظواهر کتاب انسان بخواهد یک حکمی را استنباط کند آن چهارتا دوتایش کم می‌شود دو چیز کافی است آن چهارتا کدام است که در استنباط احکام از روایات آن چهارتا مطلب باید مسلم باشد؟ یکی صدور یکی جهت صدور یکی اثبات ظهور یکی اراده ظهور. عرض کردیم مثال زدیم به همین اغتسل یوم الجمعه این یقینا یکی از روایات ماست خوب مرحوم صدوق از این روایت استنباط وجوب کرده فرموده غسل جمعه واجب است یکی از واجبات اسلام صوم و صلات است یکی از واجبات اسلام هم غسل روز جمعه است خوب این بزرگوار چهارتا کار را باید بکند تا بتواند از ظاهر این روایت، نص که نیست اگر یجب بود خوب بله نص بود نه اغتسل فعل امر است از ظاهر این روایت ایشان می‌خواهد استنباط وجوب کند ایشان باید چهار تا مطلب را پشت سر بگذارد اولا اصل صدور باید معلوم بشود صدور این از معصوم اگر غیر معصوم بفرماید که ارزش ندارد خوب از کجا بفهمیم معصوم فرموده؟ از باب حجیت خبر واحد. یعنی اگر ما ثابت کردیم خبر واحد ثقه حجیت دارد و زراره آمد گفت قال الصادق اغتسل یوم الجمعه ما اینجا با این صدور این ثابت می‌شود برایمان. سید مرتضی که خبر واحد را حجت نمی‌داند خبر واحد سه تا معنا دارد ما فعلا یک معنایش را داریم می‌خوانیم خبر واحد سه تا معنا دارد سطر اول صفحه ۹۹ می‌افتد بعد از ماه رمضان. غرض خبر واحد سه تا معنا دارد ما یک معنایش مقصودمان است خبر واحد یعنی خبر غیر علمی در مقابل متواتر که یعنی خبر علمی خبر واحد یعنی خبر غیر علمی. سید مرتضی می‌فرماید خبر واحد اثبات مطلب نمی‌کند خبری معتبر است که متواتر باشد علم برای انسان بیاورد یا اگر هم واحد است قرائن علمیه داشته باشد غرض سید مرتضی می‌فرماید خبر واحد زراره تنها بیاید یک خبر بدهد این حجت نیست یا باید خبر متواتر بشود ده‌ها نفر بگویند تا آدم یقین کند امام معصوم این را فرموده یا اگر هم یک واحد می‌گوید یک نفر می‌گوید قرائن قطعیه باید از خارج داشته باشیم تا اینکه بفهمیم این را امام فرموده. خوب به ایشان کاری نداریم ایشان و سه چهار پنج نفر دیگر قبول ندارند می‌گویند خبر واحد، خبر یا باید متواتر باشد ویا اگر واحد است باید محفوف باشد به قرینه قطعیه، این را بگذارید کنار. ولی مشهور می‌گویند نه خبر واحد حجت است خوب اگر ما ثابت کردیم حجیت خبر واحد را صدور اغتسل یوم الجمعه ثابت می‌شود چرا؟ برای اینکه زراره فرموده زراره هم که ثقه است اگر هم ثابت کردیم خبر واحد ثقه حجت است پس صدور این خبر چون زراره نقل کرده صدورش مسلم شد این کار اول. خوب این تنها بدرد نمی‌خورد باید معلم بشود که امام این را برای بیان حکم واقعی گفتند نه به خاطر آن قضیه مسئله‌ای که از قول زراره گفتیم هر سه را امام فرموده بود ولی فقط آن اولی که به زراره گفته بودند بدرد می‌خورد آن دو تا را هم امام صدر من الامام ولی ارزش نداشت آنها، آنها خوفا بوده تقیه بوده پس این کار دوم این است باید ما ثابت بکنیم که این اغتسلی که امام فرموده روی تقیه و خوف نبوده روی بیان حکم الله واقعی بوده این را از کجا بدست بیاوریم؟ از بناء عقلاء، بنای عقلاء به این است که یک حرفی که می‌زنند می‌گویند حمل می‌کنند بر مقصود واقعی می‌گویند این آقا این حرفی که زده یا مثلا این اعترافی که در مقابل حاکم شرع کرده مقصودش همین است پس بنابراین بنای عقلایی هم کار دوم را درست می‌کند بنای عقلاء به این است به این زودی‌ها نمی‌گویند این آقا از ترسش این را گفته باید قرینه قطعیه پیدا بشود والا اگر قرینه نباشد ما نمی‌دانیم این آقا روی بیان حکم الله واقعی این شخص حرف را زده یا روی ترس و شوخی بوده نه اصل عدم آنهاست باید حملش بکنیم که برای بیان مقصود بوده اینجا هم همینجور امام یقینا فرموده اغتسل یوم الجمعه نمی‌دانیم روی خوف بوده یا روی حکم الله واقعی روی آن بنای عقلاء بگو حکم الله واقعی بوده این دو جهت. تا اینجا صدور ثابت شد از راه حجیت خبر واحد جهت صدور ثابت شد از راه بنای عقلاء. خوب حالا ببینید این اغتسل اصلا ظهور در وجوب دارد اگر یجب بود خوب بله، یجب نص است ولی اغتسل است اغتسل فعل امر است ما باید ببینیم آیا این ظهور دارد در وجوب؟ خوب بله می‌توانیم بفهمیم از کجا؟ از مراجعه به قول لغوی، قول لغوی ولو مفید ظن است ما روزهای اول می‌گفتیم حجت نیست ولی آخر سر گفتیم چرا، ظن حاصل از قول لغوی حجت است خوب پس ما مراجعه به لغت می‌کنیم آمدند گفتند افعل وضع لمعنی الوجوب یعنی وضع شده این لفظ برای معنای وجوب، خوب این هم ظن حاصل می‌شود پس این را از راه قول لغوی بدست آوردیم این سه تا کار. کار چهارم: بدرد نمی‌خورد تا اینجا، خوب امام فرموده اغتسل روی تقیه هم نبوده اینهم ظاهر است ولی ممکن است این ظاهر را اراده نکرده باشد ما اینقدر افعل توی روایات داریم از ائمه که معنای وجوبی ندارد باید ثابت بشود که این ظهور افعل در وجوب را امام اراده کرده این را از کجا بدست بیاوریم؟ آنهم از راه بنای عقلاء بنای عقلا به این است اگر یک جایی شک بکنند که این متکلم ظاهر این حرف را اراده کرده معنای حقیقی را اراده کرده یا معنای مجازی را؟ اصاله الحقیقه جاری می‌کنند با جریان اصاله الحقیقه مراد متکلم را تشخیص می‌دهند می‌گویند این آقا گفته رایت اسدا مثلا ما نمی‌دانیم معنای مجازی رجل شجاع یا معنای حقیقی حیوان مفترس است اصاله الحقیقه جاری می‌کنیم مراد این را معین می‌کنیم خوب این هم مفید ظن است اصاله الحقیقه که قطع برای آدم نمی‌آورد مفید ظن است اما ظنی است که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم بنای عقلاء این است ظهورات لفظیه را حجت می‌دانند اینجا هم افعل همینجور ما به لغت که مراجعه کردیم لغویین گفتند افعل وضع لمعنی الوجوب حالا شک داریم که آیا امام همین معنای ظهور و حقیقی را اراده کرده یا معنای مجازی؟ اصاله الحقیقه حالا درست شد. آقای صدوق حق دارد بعد از این چهارتا کار بیاید بگوید غسل جمعه واجب است. اما اگر از ظواهر قرآن بخواهیم یک حکمی اثبات بکنیم آن دوتا کار اول را نمی‌خواهد چرا؟ صدور قرآن قطعی است دیگر ما نباید دنبال صدورش بگردیم جهت صدورش هم مسلم است قرآن از کسی تقیه نمی‌کند آن دوتا را باید ثابت بکنیم اگر از اقیموا قرآن بخواهیم استفاده وجوب بکنیم اول باید ثابت بکنیم ببینیم این افعل ظهور در وجوب دارد یا نه؟ بعد از اینکه ثابت کردیم باید ببینیم خدای متعال از این افعلی که ظاهر در وجوب است این ظاهر را اراده کرده یا نه؟ آنجا می‌گوییم بله صدور که قطعی است جهت صدور هم که مسلم است افعل هم که اقیموا آن هم که ظهور در وجوب دارد بنای عقلاء هم به این است که لفظ را حمل می‌کنند بر معنای ظاهرش پس آنجا از اغتسل وجوب می‌فهمیم اینجا هم از اقیموا وجوب می‌فهمیم این چهارتا کار.

۲

مقدمه اول

حالا ایشان می‌فرماید ما همه را گفتیم آن اولی را حالا دارد می‌گوید ما از کجا بفهمیم این صدور این مطلب از امام را؟ می‌گوید از راه حجیت خبر واحد، ما اگر ادله‌ای آوردیم برای شما و اثبات کردیم که خبر واحد حجت است صدورش آنجا درست می‌شود عنایت بفرمایید و اما المقدمه الاولی که صدور را از کجا بفهمیم فهی التی این مقدمه اولی همینی است که عقد لها مساله حجیه اخبار الآحاد ما الآن بحثمان همین است دیگر، حجیت خبر آحاد، عرض کردیم خبر واحد سه تا معنا دارد بعدا می‌خوانیم خبر واحد یعنی خبر غیر علمی. همانطور که خبر متواتر علمی است خبر واحد غیر علمی است ما می‌خواهیم ثابت بکنیم حجیت خبر واحد را یعنی خبر واحد با اینکه علمی نیست مفید ظن است ولی می‌خواهیم حجیتش را ثابت بکنیم خوب فمرجع هذه المساله عنایت بفرمایید آقا ما امروز تمام وقتمان شاید توی یک خط تمام بشود چون نصف خط عبارت داریم اصلا معنا روشن نمی‌شود فعلا مختصرش را بگوییم یک دو سه خط بخوانیم بعد مفصلش را بگوییم که مدتی وقتمان را می‌گیرد

[مساله اصولیه چیست؟]

عنایت بکنید آقا ما سه تا مطلب داریم یک مسئله فرعی یک قاعده فقهی یک مساله اصولی، مسئله فرعی این است که این کار حرام است این کار حرام است این کار واجب است مستحب است اینها را می‌گویند مسئله فرعی، ما با این کاری نداریم این جایش توی فقه است یک قاعده فقهی داریم داریم ما مثل قاعده لاضرر قاعده لاحرج با این کاری نداریم این جایش توی فقه است ما با چی کار داریم؟ مسئله اصولیه، داریم اصول می‌خوانیم مسئله اصولی اول ببینیم تعریفش چیست اینها را اجمالش را عرض میکنم تا برسیم به یک تعریفی که ما فغلا لازم داریم بعضی‌ها خود ایشان مسئله اصولیه را صفحه ۳۲۰ با این کتابهایی که دست من است یعنی صفحه دوم سوم استصحاب صفحه ۳۲۰ ایشان می‌گوید مسئله اصولیه به مسئله‌ای می‌گویند که حظش مال مجتهد است نفعش مال مجتهد است عوام از آن بهره نمی‌برند الخبر الواحد حجه خوب به چه درد عوام می‌خورد خبر واحد حجه مسئله اصولی است تعریف مسئله اصولی چیست؟ مسئله اصولی به چیزی می‌گویند که حظش مال مجتهد است نفعش مال مجتهد است به درد عوام نمی‌خورد این یک تعریف که شیخ انصاری آنجا کردند آقای آخوند هم در کفایه جلد ۲ این قدیمی‌ها آخر صفحه۲۷۴ چهارتا تعریف هم ایشان کرده مسئله اصولیه آن است که رابطه مستقیم با فعل مکلف نداشته باشد مسئله اصولی به مسئله‌ای می‌گویند که رابطه مستقیم با فعل مکلف ندارد آنهایی که رابطه مستقیم دارد چیست؟ مسئله فرعیه است مسئله فرعیه رابطه با فعل دارد آقای مکلف این کارت واجب است این کارت حرام است این کارت مکروه است ببینید مسئله فرعیه رابطه مستقیم با عمل مکلف دارد اما مسئله اصولیه رابطه مستقیم با فعل مکلف ندارد، این شد یک تعریف. عرض کردم کفایه جلد ۲ آن قدیمی‌ها اواخر صفحه ۲۷۴ این یک تعریف. تعریف دیگر مسئله اصولیه به چیزی می‌گویند که بتواند در طریق استنباط احکام شرعی واقع بشود مسئله اصولیه به چیزی می‌گویند که بتواند کبرای قیاس واقع بشود اینها را بگذاریم کنار می‌رسیم به آخری، ما با این کار داریم اینها را گفتم که بدانید مسئله اصولیه هم چندتا تعریف دارد مسئله اصولیه چیست؟ آن چیزی است که بحث بشود از عرض ذاتی موضوع علم اصول. پس ببینید آقا به مسئله فرعیه کاری نداریم به قاعده فقهیه کاری نداریم اینها مال فقه است روی مسئله اصولیه کار داریم مسئله اصولیه هم به آن تعریف‌هایش کاری نداریم اینها همه را گفتم که برسیم به جای خودمان. ما می‌خواهیم این تعریف را بکنیم مسئله اصولیه چیست تعریفش؟ بحث از عرض ذاتی موضوع علم اصول. الآن توضیح می‌دهیم اگر شما از عرض ذاتی از عرض ذاتی موضوع علم اصول بحث کردید به آن می‌گویند مسئله اصولیه. خوب اول باید ببینیم موضوع علم اصول چیست؟ موضوع علم اصول، هر علمی یک موضوعی دارد خوب علم اصول هم، علم طب موضوعش بدن انسان است علم منطق موضوعش معرف و حجت است علم فقه موضوعش افعال مکلفین است بالاخره هر علمی برای خودش یک موضوعی دارد موضوع علم نحو چیست کلمه و کلام است خوب علم اصول هم مستثنی نیست از این قاعده، علم اصول هم علمّ و هر علمی باید یک موضوعی داشته باشد ببینیم موضوع علم اصول چیست. ادله اربعه، یعنی ادله اربعه کتاب و سنت و عقل و اجماع اینها را می‌گویند ادله اربعه در فقه، ادله اربعه فقه موضوع علم اصول است پس موضوع روشن شد ما الآن داریم اصول می‌خوانیم اگر نحو می‌خواندیم موضوعمان کلمه و کلام بود ولی الآن داریم اصول می‌خوانیم موضوع علم اصول چیست؟ ادله اربعه فقهیه یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماعی که در فقه دلیل فقهی است همان ادله فقهیه موضوع علم اصول است پس بنابراین موضوع علم اصول روشن شد کتاب، سنت، عقل، اجماع. کتاب کدام است؟ همین قرآن. سنت کدام است؟ روایات دینی همین، تو ذهن ما این است کتاب چیست؟ قرآن. سنت چیست؟ روایات نه خیر سنت می‌دانید چیست؟ اینها حاکی از سنت است این روایاتی که در اختیار ماست اینها را سنت نمی‌گویند اینها حاکی از سنت است الآن زراره می‌گوید قال الصادق اغتسل یوم الجمعه این سنت اسمش نیست سنت می‌دانید کدام است؟ آن کلامی که هزار و دویست سیصد سال پیش امام صادق فرمود اغتسل یوم الجمعه یعنی آنکه از زبان امام خارج شد از دو لب مبارک امام خارج شد آن سنت است اینکه زراره الآن می‌گوید قال الصادق اغتسل اینکه سنت نیست این حاکی از سنت است سنت چیست؟ قول و فعل و تقریر معصوم. آن روزی که امام فرمود مثلا وضو واجب است آن سنت است آن روزی که امام وضو گرفتند اینجوری از بالا دستها را شستند این سنت است به این می‌گویند فعل امام. تقریر، یک کسی خدمت امام اینجوری وضو می‌گرفت از بالا می‌شست و حضرت نگاه کردند اینهم سنت است تقریر یعنی امضاء. یکوقت خودشان حضرت اینجوری وضو می‌گیرند از بالا به پایین این می‌شود فعل معصوم حجت است یکوقت نه سنی هم آنجا نیست که بگوییم تقیه کردند ایشان توی یک اتاقی است یکنفر می‌گوید آقا من می‌خواهم وضو بگیرم شما ببینید همین مثل ماها وضو می‌گیرد حضرت هیچ چیزی نمی‌گویند تقریر می‌کنند امضاء، اینها اسمش سنت است پس سنت چیست؟ گفتار و رفتار و کردار آن روز معصوم. آنوقت زراره می‌آید می‌گوید معصوم اینجوری گفتند معصوم اینجوری کردند معصوم اینجوری امضاء کردند عمل دیگری. پس اینهایی که ما توی روایات داریم به اینها سنت نمی‌گویند به اینها می‌گویند حاکی از سنت. سنت آن محکیات است یعنی آن گفتار و رفتار و کردار معصوم. خوب معنای سنت هم روشن شد موضوع علم اصول چیست؟ کتاب و سنت و عقل و اجماع. سنت چه شد؟ گفتار و کردار و رفتار معصوم هم شد سنت. خوب حالا ما اگر از عرض ذاتی اینها بحث کردیم می‌شود مسئله اصولیه. مثلا عرض ذاتی کدام است؟ من باب مثال اگر واقعا خبر موضوع علم اصول بود حالا که خبر نیست سنت اگر واقعا خبر موضوع علم اصول بود یعنی این روایات موضوع بود بحث از حجیت خبر واحد می‌شد بحث از عرض ذاتی، اگر خبر موضوع علم اصول بود ما بحث از حجیت خبر بکنیم حجیت می‌شد عرض ذاتی موضوع علم اصول، ولی موضوع ما که خبر نیست پس حجیت خبر مسئله اصولیه نیست پس چکارش کنیم این که خیلی مهم است بقول آقای نائینی از امهات مسائل اصولیه است حجیت خبر واحد که ما داریم شروع می‌کنیم این از مسائل مهم اصولیه است خوب ما اگر گفتیم خبر موضوع علم اصول نیست بر فرض هم از حجیتش بحث بکنیم این مسئله اصولی نمی‌شود چون مسئله اصولی عبارتست از این که بحث از عرض ذاتی موضوع بکنیم موضوع ما چیست؟ سنت. آنوقت اینجوری بحث می‌کنیم ایشان می‌فرماید بله درست است حجیت خبر واحد مسئله اصولی نیست چرا نیست؟ برای اینکه درست است حجیت عرض ذاتی است ولی عرض ذاتی موضوع که نیست آخه ما داریم بحث می‌کنیم از حجیت خبر، اگر خبر موضوع علم اصول بود این بحث از حجیت خبر می‌شد مسئله اصولیه، ولی خبر موضوع علم اصول نیست موضوع علم اصول سنت است پس بحث از حجیت خبر واحد مسئله اصولی نیست پس این را چه جور جواب بدهیم و حال آنکه از امهات است مسئله حجیت خبر واحد از امهات مسئله اصولیه است و حال آنکه روی این برنامه که ما گفتیم مسئله اصولی نیست چکارش کنیم؟ ایشان می‌گوید برگشتش به مسئله اصولیه است یعنی حجیت خبر واحد ولو خودش مسئله اصولی نیست ولی برگشتش به مسئله اصولیه است مسئله اصولیه کدام است؟ بحث از اینکه هل السنه تثبت بخبر الواحد او لایثبت؟ ببینید ثبوت و لا ثبوت شد عرض ذاتی سنت. هل السنه، سنت موضوع علم اصول است می‌خواهیم از عرض ذاتی اش بحث بکنیم آیا سنت ثابت می‌شود به خبر واحد یا نه؟ پس اینکه ما می‌گوییم خبر واحد حجت است یعنی سنت ثابت می‌شود به خبر واحد، سید مرتضی که می‌گوید حجت نیست یعنی سنت آن گفتار و کردار و رفتار آنروز با قول زراره ثابت نمی‌شود پس نتیجه چه شد آقا؟ ما می‌خواهیم بحث بکنیم از حجیت خبر واحد و این مسلما از مسائل اصولی است ولی با تعریفمان تطبیق نمی‌کند چرا نمی‌کند؟ برای اینکه موضوع علم اصول خبر نیست اگر خبر موضوع علم اصول بود چنانچه توی ذهن شماها هم هست یعنی سنت به معنای خبر بود آنوقت بحث از حجیت خبر می‌شد مسئله اصولیه، چون خبر موضوع، حجیت هم عرض ذاتی، ولی اینجور که نیست موضوع ما که خبر نیست سنت است و ما باید بحث از عرض ذاتی سنت بکنیم تا بشود مسئله اصولیه، آنوقت ایشان اینجوری جواب می‌دهند می‌گویند بله بحث از حجیت خبر واحد مسئله اصولی نیست ولی برگشتش به مسئله اصولیه است چرا؟ چون اگر ما گفتیم خبر واحد حجت است یعنی چه؟ یعنی سنت آنروز ثبت بخبر الواحد، اگر گفتیم حجت نیست یعنی سنت آن روز لایثبت بخبر الواحد، ثبوت و لاثبوت می‌شود عرض ذاتی موضوع علم اصول، یعنی حجیت خبر واحد برگشتش به مسئله اصولیه است والا خودش مسئله اصولیه نیست.

حالا عنایت بفرمایید خلاصه ایشان بر می‌گرداند یعنی حجیت خبر واحد خودش مسئله اصولی نیست بالمآل می‌شود مسئله اصولیه چرا؟ چون برگشتش به ثبوت و عدم ثبوت است سنت است به این خبر نتیجتا بحث از ثبوت و لاثبوت، ثبوت و لاثبوت عرض ذاتی سنت است نتیجتا بحث از حجیت خبر واحد برمی گردد به بحث از ثبوت و عدم ثبوت سنت به خبر واحد آنوقت ثبوت و لاثبوت می‌شود عرض ذاتی موضوع علم اصول. عنایت بفرمایید ایشان می‌گوید مرجع هذه المسئله ببینید کدام مسئله؟ حجیت خبر واحد خودش مسئله اصولی نیست چرا نیست؟ برای اینکه خلاصه عبارت آقا یک کلمه‌اش کنید آنکه موضوع علم اصول است سنت است ما از عرض ذاتی آن بحث نمی‌کنیم آنکه از عرض ذاتی آن داریم بحث می‌کنیم موضوع علم اصول نیست ما داریم بحث می‌کنیم از حجیت خبر واحد بله حجیت عرض ذاتی است اما خبر موضوع علم اصول ما نیست ما آنکه داریم بحث می‌کنیم حجیت خبر واحد است یعنی عرض ذاتی هست ولی نه عرض ذاتی موضوع و آنکه موضوع ما سنت است که بحث از حجیت آن را می‌کنیم پس مسئله حجیت خبر واحد مسئله اصولیه نیست حالا ایشان می‌خواهد آن را برگرداند آنوقت می‌دانید چقدر اشکال دارد؟ حجیت خبر واحد مسئله اصولی نیست چرا؟ برای اینکه خبر واحد موضوع نیست تا حجیت بشود عرض ذاتی آن تا بشود مسئله اصولی. پس خبر واحد حجت است یا نه این مسئله اصولی نیست و حال آنکه از امهات مسئله اصولی است برای اینکه این اشکال برطرف بشود ایشان می‌خواهد ارجاع بدهد ایشان می‌گوید بله خودش مسئله اصولی نیست ولی برمی گردد به مسئله اصولی چونکه مرجعش مسئله اصولی است خود این هم می‌شود مسئله اصولیه. و من هنا ایشان می‌فرماید مرجع هذه المسئله یعنی مسئله حجیت خبر واحد مرجع این حجیت خبر واحد به این است که السنه که قول و فعل و تقریر معصوم است هل یثبت بخبر الواحد ببینید هل السنه یثبت بخبر الواحد، ببینید سنت شد موضوع ما، یثبت شد عرض ذاتی اش، پس الآن به این اعتبار که ثبوت و لاثبوت سنت بستگی دارد به حجیت و لاحجیت خبر آن هم می‌شود مسئله اصولیه، آیا سنت که آن گفتار و کردار و رفتار معصوم است آیا ثابت می‌شود با خبر واحد که مشهور می‌گویند یا ثابت نمی‌شود آن سنت الا بما، ما یعنی خبر مگر به آن خبری که، حرف سید مرتضی، یثبت عقیده مشهور است لایثبت عقیده سید است مشهور می‌گویند یثبت السنه بخبر الواحد ولی سید می‌گوید لایثبت السنه الا به خبری که یفید القطع یا اگر هم یفید القطع نیست قرائن قطعیه داشته باشد یفید القطع این مٍن بیان آن ما است سنت ثابت نمی‌شود مگر به آن چیزی که یعنی به آن خبری که تواتر داشته باشد یا اگر هم تواتر ندارد واحد است قرینه قطعیه داشته باشد آنوقت چه شد آقا؟ حجیت خبر واحد مسئله اصولیه نشد چونکه از عرض ذاتی موضوع ما بحث نکردیم پس چکارش کنیم بگوییم حجیت خبر واحد را بیاندازیم کنار مسئله اصولیه نیست؟ می‌گوید نه مرجعش به مسئله اصولیه است یعنی اگر گفتیم خبر واحد حجه، معنایش این است که آن سنت آن روز ثبت بخبر الواحد اگر گفتیم حجت نیست یعنی سنت آن روز لایثبت بخبر الواحد، ثبوت و عدم ثبوت سنت. پس سنت شد موضوع ما ثبوت و عدم ثبوت هم عرض ذاتی و مرجع حجیت خبر واحد به این است پس اینکه مسئله اصولیه است آنکه هم مرجعش به این است آنهم مسئله اصولی است. پس غصه نخورید که لازم می‌آید حجیت خبر واحد از مسئله اصولیه خارج بشود نه چون مرجعش به یک مسئله اصولیه است آنهم مسئله اصولیه حساب می‌شود.

 و من هنا آنوقت می‌گوید با این بیانی که من کردم یعنی آمدم حجیت خبر واحد را ارجاعش دادم به مسئله اصولی از این راه داخلش کردم در مسئله اصولی و من هنا یتضح دخولها یعنی دخول مسئله حجیت خبر واحد داخل می‌شود در مسائل اصولیه مسائل اصولیه کدام است؟ آن مسائل اصول فقه آن است که بحث می‌کند از احوال ادله، ادله کدام است؟ همان ادله اربعه که موضوع علم اصول است احوال همان عرض ذاتی است یعنی مسئله اصولی ببینید بین آن دو چند تا تعریف یکی را انتخاب کرد مسئله اصولی کدام است؟ آنکه بحث بکند از عرض ذاتی ادله اربعه، ادله یعنی چه؟ یعنی ادله اربعه، آن چهار دلیل فقه آن موضوع علم اصول است آنوقت بحث از عرض ذاتی این ادله بجای عرض ذاتی ایشان می‌گوید احوال، بحث از احوال و عرض ذاتی این ادله اربعه می‌شود مسئله اصولیه خوب حالا تازه اول معرکه است و لا حاجه الی تجشم دعوی ان البحث عن دلیلیه الدلیل بحث عن احوال الدلیل این نصف خط را بخواهیم معنا کنیم یک عالمه باید حرف بزنیم این تجشم یعنی تکلف، دعوا مدعی اش صاحب فصول است کتاب فصول صفحه ۱۲ صاحب فصول یک حرفی زده ایشان می‌گوید لاحاجه به این تکلفات یعنی این آقای صاحب فصول که آمده یک حرف‌هایی زده اینها همه تکلف است ما احتیاج نداریم آخه آن هم می‌خواهد چکار کند؟ آن هم می‌خواهد حجیت خبر واحد را داخلش کند در مسئله اصولیه، خوب ما راحتتر کردیم ما گفتیم بله خودش مسئله اصولیه نیست چون مرجعش به مسئله اصولیه است پس آن هم می‌شود مسئله اصولی ما اینجوری داخل کردیم اما صاحب فصول آمده یک راه دیگری را طی کرده از آن راه می‌خواهد داخل بکند یعنی بحث حجیت خبر واحد را می‌خواهد داخل بکند در مسئله اصولیه با یک تجشم و یک تکلف. اول عنایت بفرمایید ایشان سنت را خیال می‌کند اخبار است یعنی همان که توی ذهن ماهاست این توی ذهنتان باشد صاحب فصول عقیده‌اش این است کتاب و سنت و عقل و اجماع که ما می‌گوییم موضوع علم اصول است سنت یعنی اخبار، این در ذهنتان باشد خوب حالا عنایت بفرمایید آقا از زمان ایشان یعنی شیخ انصاری ما به آنطرف بعد از ایشان اوضاع منقلب شده موضوع علم اصول عوض شده اگر شد آخر وقت می‌گویم آن جزء درس ما نیست از زمان ایشان به قبل شما از هر آقایی سوال می‌کردید موضوع علم اصول چیست می‌گفت ادله اربعه یعنی همین کتاب و سنت و عقل و اجماع این ادله اربعه موضوع علم اصول است خوب آنوقت ما در علم اصول چکار می‌کنیم؟ بحث می‌کنیم از حجیت اینها حجیت و دلیلیت یکی است ایشان در کتاب استصحاب می‌گوید دلیلیت اینجا می‌گوید حجیت، عبارتها متحیرتان نکند حجیت و دلیلیت من هردو را می‌گویم حجیت و دلیلیت یک چیز است موضوع علم اصول آقای شیخ انصاری آقای میرزای قمی آقای صاحب فصول همه موضوع علم اصول چیست؟ اینها می‌گویند کتاب، سنت، عقل، اجماع سنت هم روایات معنا می‌کنند یعنی قرآن و این روایات و عقل و اجماع اینها موضوع علم اصول است ما در علم اصول از حجیت اینها بحث می‌کنیم از حجیت اینها که بحث کردیم می‌شود مسئله اصولیه، اینها اینجور می‌گویند میرزای قمی آمده اشکال کرده می‌گوید آقا شما می‌گویید ادله اربعه موضوع علم اصول است یعنی چه؟ یعنی این چهارتا با عنوان دلیلیت موضوع علم اصولند این را عرض نکردم باید از خارج من عرض کردم باید شواهدی بیاوریم تا این عبارت روشن بشود من تندی می‌خواستم عبارت را معنا بکنم ببینید آقا دوباره باید حرفهای اول را تکرار کنیم هر علمی دارای یک موضوعی است ما نحو را می‌گیریم نحو خیلی مثالش روشن است برای اینکه انسان هم مبادی چون اجزای علوم می‌گویند سه تاست اجزای علوم نزد عاقل، موضوع و مبادی و مسائل، این سه تا در علم نحو خوب خودش را نشان می‌دهد موضوع علم نحو چیست آقایان؟ کلمه و کلام. اینکه مسلم است این کلمه و کلام که موضوع علم نحو است اگر از خود موضوع بحث کردیم اسمش می‌شود مبادی البته مبادی بر دو قسم است تصوری و تصدیقی به تصدیقی اش هم کاری نداریم باید حرفها را کم بکنیم تا مطابق کتابمان باشد ما در نحو اگر سوال کردند موضوع این علم چیست؟ می‌گوییم چی؟ می‌گوییم کلمه و کلام آنوقت این کلمه و کلام که موضوع علم نحو است اگر از خود کلمه و کلام بحث کردیم اسمش می‌شود چه؟ می‌شود مبادی، مبادی تصوریه اما اگر از عرض ذاتی این کلمه و کلام بحث کردیم می‌شود مسئله نحویه، فعلا توی نحو هستیم تا برسیم به مسئله اصولیه، داریم نحو را مثال می‌زنیم موضوع علم نحو کلمه و کلام اگر از خود کلمه و کلام بحث بکنیم به آن می‌گویند مبادی اگر از عرض ذاتی اش بحث بکنیم به آن می‌گویند مسائل، عبارتی یادم می‌آید من جامع المقدمات هم ندارم که نگاه کنم از سابق یادم می‌آید توی هدایه صاحب هدایه دختر جامی می‌گوید رتبته این کتابم را مرتب کردم علی مقدمه و ثلاث مقاصد، بنظرم عبارتها را دارم درست می‌خوان اما المقدمه ففی المبادی این کتاب من یک مقدمه دارد سه تا مقصد و مسئله دارد مقدمه‌اش در چیست؟ در مبادی یعنی فعلا تا به مقاصد برسیم یک خورده راجع به مبادی حرف بزنیم آنوقت بعد شروع می‌کند کلمه و کلام موضوع علم نحو است تعریف کلمه چیست؟ الکلمه ما دلت علی معنی مفرد تعریف کلام چیست؟ الکلام ما افاد المستمع فائده تامه یصح... اینها همه چیست؟ مبادی. ببینید اینها همه مبادی است چرا؟ از خود کلمه و کلام داریم بحث می‌کنیم موضوع علم نحو کلمه و کلام است حالا اگر از خود کلمه و کلام بحث کردیم تعریف کلمه این است تعریف کلام آن است تعریف نحو چیست؟ علمّ به اینکه انسان یعرف به اواخر الکلم اعرابا و بناء، فایده علم نحو چیست؟ صیانه اللسان عن الخطا فی... اینها همه را توی هدایه دارد توی ذهنم هست، ببینید تمام اینها مبادی است یعنی خلاصه علم نحو که دارای موضوعی است که آن کلمه و کلام این بحث‌هایی که حول و حوش کلمه و کلام است تعریف کلمه تعریف کلام تعریف نحو اینها را همه می‌گویند مبادی. اما اگر از عرض ذاتی کلمه و کلام بحث کنیم آن می‌شود چه؟ آن می‌شود مسئله نحویه، عرض ذاتی کلمه و کلام چیست؟ رفع و نصب و جر و جزم، اینها عرض ذاتی است دیگر، ببینید الفاعل مرفوع این چیست؟ مسئله نحویه، رفع عرض ذاتی کلمه است فاعل هم همان کلمه است دیگر پس الآن شما وقتی می‌گویید الفاعل مرفوع المفعول منصوب به اینها بگو مسئله نحویه چرا؟ برای اینکه رفع و نصب عرض ذاتی کلمه و کلام است پس کلمه و کلامی که موضوع علم نحو است اگر از خود کلمه و کلام بحث کردیم می‌شود مبادی، کلمه چیست؟ کلام چیست؟ اگر از عرض ذاتی اش بحث کردیم که رفع و نصب و جر و جزم است آنها می‌شود مسئله نحویه. آنوقت حالا درست شد خلاصه اجزای علوم نزد عاقل موضوع و مبادی و مسائل، موضوع که مسلم کلمه و کلام است اگر از خودش بحث کردی می‌شود مبادی، از عرض ذاتی اش بحث کردی می‌شود مسئله نحویه، عینا همین حرفها را بیاورید اینجا، موضوع علم اصول چیست؟ موضوع علم اصول ادله اربعه است. خوب میرزای قمی آمده یک اشکالی کرده می‌گوید چه؟ حالا خودش یکی از کسانی است که همین موضوع علم اصول را همین ادله می‌داند ولی می‌گوید یک اشکالی دارد این حرف ما، ما می‌گوییم ادله اربعه موضوع علم اصول است یعنی چه؟ یعنی این چهارتا با عنوان دلیلیت و حجیت موضوع علم اصول اند آخه شما می‌گویید موضوع چیست؟ ادله، یعنی این چهارتایی که دلیلیت و حجیتش مسلم است شما می‌گویید موضوع علم اصول است دوباره می‌آیی توی اصول می‌گویی آیا دلیلیت دارد یا نه؟ آیا حجیت... این چه می‌شود؟ بحث از خود موضوع است و بحث از خود موضوع داخل مبادی است اگر مال نحو را درست فهمیده باشید دیگر اینجا کاری ندارد مسئله نحوی را که عرض کردیم اینجا خوب روشن می‌شود میرزای قمی می‌فرماید، می‌فرماید ما همه نشستیم می‌گوییم موضوع علم اصول ادله اربعه است ولی توجه نداریم چه اشکالی دارد این حرف، ما می‌گوییم این چهارتا ادله یعنی اینها با توجه به دلیلیت، دلیلیت و حجیت یکی است، یعنی این چهارتا با توجه دلیلیت موضوع علم اصول اند دوباره بیاییم بحث کنیم آیا خبر واحد حجیت دارد یا نه؟ کتاب حجیت دارد یا نه؟ این بحث از چیست؟ بحث از خود موضوع است چون موضوع ما چیست؟ کتاب با توجه به دلیلیت، روایت با عنوان دلیلیت و حجیت، آنوقت دوباره ما داریم اینجا بحث می‌کنیم خبر واحد دلیلیت دارد یا نه؟ بحث از چیست؟ بحث از خود موضوع است و بحث از خود موضوع داخل در مبادی است بنابراین لازم می‌آید از مسائل اصولیه خارج بشود. این حرفها را زده حالا تازه می‌خواهیم برسیم به کتاب، صاحب فصول آمده رد کرده گفته آقای صاحب قوانین این چهارتایی که ما می‌گوییم موضوع علم اصول است قطع نظر از دلیلیت یعنی ذات اینها، ذات کتاب موضوع علم اصول است نه کتابی که دلیلیتش مسلم است ذات کتاب کدام است؟ آن پانصد صفحه کاغذ آن بین الدفتین موضوع علم اصول ذات کتاب است قطع نظر از دلیلیت آنوقت توی اصول که بحث می‌کنیم ظاهر کتاب حجیت دارد یا نه، بحث از عرض ذاتی موضوع کردیم. نمی‌دانم روشن شد یا نه؟ خلاصه آقا اینها را که متوجه بشوید اول استصحاب هم به دردتان می‌خورد یعنی اینجا اگر متوجه نشوید در کتاب استصحاب هم نمی‌فهمید فهرستش را دوباره عرض می‌کنم:

خلاصه موضوع علم اصول ادله اربعه است این مسلم است و موضوع علم اصول را اگر از عرض ذاتی اش بحث کردیم که آن حجیت و دلیلیت است می‌شود مسئله اصولیه، میرزای قمی اشکالی مطرح کرده گفته شما می‌گویید این ادله موضوع علم اصول اند یعنی این چهارتا با توجه به دلیلیتشان با توجه به حجیتشان موضوع علم اصول اند یعنی حجیت جزء موضوع است حالا که حجیت جزء موضوع است شما دوباره بیا توی اصول بگو می‌خواهم بحث بکنم از حجیت کتاب، این می‌شود بحث از خود موضوع و بحث از خود موضوع داخل در مبادی است لازم می‌آید حجیت خبر واحد حجیت کتاب تمام اینها از علم اصول بروند بیرون، بشود یک مسائل تطردی بشود یک مسائل تبعیتی. صاحب فصول آمده اشکال را برطرف کرده می‌گوید ما می‌گوییم این چهار تا موضوع است اما نه با توجه به دلیلیت، ذات اینها ذات خبر ذات کتاب اینها موضوع علم اصول است آنوقت توی اصول می‌آییم چکار می‌کنیم؟ آیا این ظاهر کتاب حجیت دارد یا ندارد؟ ذات کتاب موضوع بود بحث از حجیت می‌شود مسئله اصولیه. ایشان می‌فرماید احتیاجی به این حرفها نداریم عنایت بفرمایید آن کاری که ما کردیم ما با آن وضعیت حجیت خبر واحد را داخلش کردیم در مسئله اصولی دیگر احتیاج نداریم به آن تکلف‌هایی که صاحب فصول کرده در صفحه ۱۲ که رد میرزای قمی کرده هیچ احتیاجی به این تکلف‌ها نداریم صاحب فصول می‌خواست چکار بکند؟ می‌گوید آقا ما اگر بحث کردیم از حجیت خبر واحد مسئله اصولیه، چرا؟ چون خبر واحد موضوع علم اصول است آنهم ذاتش آنوقت بحث از حجیتش می‌شود بحث از عرض ذاتی موضوع علم اصول پس حجیت خبر واحد شد مسئله اصولیه. اینجوری کردش مسئله اصولی. ایشان می‌گوید ما احتیاج نداریم به این تکلف‌ها که بیاییم ادعا کنیم بگوییم بحث از دلیلیت، دلیلیت همان حجیت است، بحث از حجیت دلیل، دلیل یعنی ذات دلیل بحث از حجیت ذات دلیل صاحب فصول دارد می‌گوید این عبارت را توی فصول پیدا کنید صاحب فصول به میرزای قمی می‌گوید من اگر بحث کردم از حجیت ذات دلیل نه خود دلیل یعنی قطع نظر از دلیلیت آن ذات الآن موضوع علم اصول است بحث از حجیت ذات دلیل بحث از عرض ذاتی دلیل است احوال یعنی عرض ذاتی یعنی شما اگر بیایی بگویی کتاب حجیت دارد یا نه؟ خبر حجیت دارد یا نه؟ بحث از حجیت ذات خبر کردی و بحث از حجیت ذات خبر یا ذات کتاب بحث از عرض ذاتی است موضوع علم اصول است این احوال دلیل یعنی خلاصه عرض ذاتی. بنظرم آقایان خسته شدند من که خیلی سرحالم چون مطلب هر چه علمی‌تر باشد من حالم بهتر جا می‌آید دیشب هم نخوابیدم تازه الآن یادم افتاده که دیشب نخوابیدم علی کل حال چون مطلب خیلی علمی است من تا یکساعت دیگر می‌توانم حرف بزنم ولی روایت دارد السامع یمل شنونده زودتر خسته می‌شود ان شاء الله بقیه‌اش فردا.

أوّلا : على تعيين أوضاع ألفاظ الرواية.

وثانيا : على تعيين المراد منها ، وأنّ المراد مقتضى وضعها أو غيره.

فهذه امور أربعة :

قد (١) أشرنا (٢) إلى كون الجهة الثانية من المقدّمة الثالثة من الظنون الخاصّة ، وهو المعبّر عنه بالظهور اللفظيّ ، وإلى أنّ الجهة الاولى منها ممّا لم يثبت كون الظنّ الحاصل فيها بقول اللغوي من الظنون الخاصّة ، وإن لم نستبعد الحجّية أخيرا (٣).

وأمّا المقدّمة الثانية : فهي أيضا ثابتة بأصالة عدم صدور الرواية لغير داعي بيان الحكم الواقعيّ ، وهي حجّة ؛ لرجوعها إلى القاعدة المجمع عليها بين العلماء والعقلاء : من حمل كلام المتكلّم على كونه صادرا لبيان مطلوبه الواقعيّ ، لا لبيان خلاف مقصوده من تقيّة أو خوف ؛ ولذا لا يسمع دعواه ممّن يدّعيه إذا لم يكن كلامه محفوفا بأماراته.

و (٤) أمّا المقدّمة الاولى : فهي التي عقد لها مسألة حجّيّة أخبار الآحاد ، فمرجع هذه المسألة إلى أنّ السنّة ـ أعني قول الحجّة أو فعله أو تقريره ـ هل تثبت بخبر الواحد أم لا تثبت إلاّ بما يفيد القطع من التواتر والقرينة؟

__________________

(١) في (ت) ، (ص) و (ل) : «وقد» ، لكن شطب على «و» في (ص).

(٢) راجع الصفحة ١٣٧.

(٣) راجع الصفحة ١٧٧ ، ولم ترد في (ظ) ، (ل) و (م) : «وإن لم نستبعد الحجّيّة أخيرا».

(٤) لم ترد «و» في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ه).

ومن هنا يتّضح دخولها في مسائل اصول الفقه الباحثة عن أحوال الأدلّة ، ولا حاجة إلى تجشّم دعوى : أنّ البحث عن دليليّة الدليل بحث عن أحوال الدليل (١).

ثمّ اعلم : أنّ أصل وجوب العمل بالأخبار المدوّنة في الكتب المعروفة ممّا اجمع عليه في هذه الأعصار ، بل لا يبعد كونه ضروريّ المذهب.

الخلاف في الأخبار المدوّنة في مقامين

وإنّما الخلاف في مقامين :

١ ـ هل هي مقطوعة الصدور ، أم لا؟

أحدهما : كونها مقطوعة الصدور أو غير مقطوعة؟ فقد ذهب شرذمة من متأخّري الأخباريّين (٢) ـ فيما نسب إليهم ـ إلى كونها قطعيّة الصدور.

وهذا قول لا فائدة في بيانه والجواب عنه ، إلاّ التحرّز عن حصول هذا الوهم لغيرهم كما حصل لهم ؛ وإلاّ فمدّعي القطع لا يلزم بذكر ضعف مبنى قطعه. وقد كتبنا في سالف الزمان في ردّ هذا القول رسالة (٣) تعرّضنا فيها لجميع ما ذكروه ، وبيان ضعفها بحسب ما أدّى إليه فهمي القاصر.

٢ ـ هل هي معتبرة بالخصوص ، أم لا؟

الثاني : أنّها مع عدم قطعيّة صدورها معتبرة بالخصوص أم لا؟

__________________

(١) هذه الدعوى من صاحب الفصول في الفصول : ١٢.

(٢) منهم : صاحب الوسائل في الوسائل ١٨ : ٥٢ و ٧٥ ، والشيخ حسين الكركي في هداية الأبرار : ١٧.

(٣) الظاهر أنّ هذه الرسالة مفقودة.