درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۳۰: اجماع منقول ۲۳

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه مطلب ایشون بعد از اینکه ادعاهای اجماع اقای ابن ادریس رو نقل کردن خب خیای دیگه مسامحه بود حالا باز برای مضایقه یک عده‌ای قائل داشت ولی در آن قضیه فطریه زوجه و زوج یک نفر هم قائل نبود ولی ایشون ادعای اجماع کرده بود چرا؟ برای اینکه روایاتی که فطریه زوجه بر زوج رو همه نقل کردن و این زوجه هم اطلاق داره عموم داره پس همه قبول دارن پس دو تا اجتهاد حدسی درست کرده و بر آن مترتب کرده ادعای اجماع رو لذا به خاطر همین جهت مرحوم شهید به زحمت افتاده خواسته این اجماعات رو توجیه کند که چه جوری میشه یک نفر عالم در مساله‌ای که قائل نداره ادعای اجماع کنه توجیهاتی کرده بعضی از توجیهاتشون اینکه شایر مراد این آقا مشهور است بعضی از توجیهات اینکه اگر میگه اجماعی است یعنی روایات مضایقه اجماعی است یعنی همه روایات مضایقه رو بالاجماع نقل کرده‌اند نه اینکه فتوی میدهند یا اینکه این اقا که ادعای اجماع کرده آن موقعی که ادعای اجماع کرده برخورد به مخالفین نکرده است بعد که ادعای اجماع کرده و کتابش چاپ شده بعد مخالفین را پیدا کرده خلاصه این مسامحات امثال اقای ابن ادریس باعث شده که مرحوم شهید خودش رو به زحمت بندازه و یک توجیهات خلاف ظاهری بکند تا یک قدری سر و صورتی برای این اجماعات باشه یعنی ببینید چقدر فرق است بین ایشون و محقق ببینید محقق چقدر ادعای اجماعش مشکل داره و یک مساله‌ای را بخواهد ادعای اجماع کند میگه ما باید قصد بکنیم غیر اینکه عن حس فتاوی رو باید بررسی کنیم باید بدانیم این مجمعین دانه دانه شون قصد این مطلب هم کردند. چون گاهی اوقات ممکنه یک چیزی را قصدش رو نکرده باشند مثلا عمومات کتاب رو همه حجت میدانند عمومات سنت را همه حجت میدانند مثل همون زوجه خب زوجه عام است شامل ناشزه هم میشه همه هم میگن عام حجت است اما اگه ما بخواهیم بگیم اجماع داریم بر این مطلب باید دانه دانه از علما سوال بکنیم یا تو کتاباشون ببینیم بگیم اقا عام اینجا هم قبول دارین؟ عام رو همه قبول دارن چه در کتاب چه در سنت اما در اینجای مخصوص هم باید بدونیم این اقایون این زوجه را به نحو عام قبول دارن چون ممکنه براش مخصص پیدا کرده باشند و عموم اینجا رو قبول نداشته باشند و شما نمیتوانی بیایی به اعتبار اینکه همه نقل کردن و همه هم میگن عام حجت است پس همه میگن فطریه زوجه بر زوج است نه. دانه دانه علمایی که این فتوا رو نسبت می‌دهیم باید بدانیم که این معنی رو کردن. حالا ایشون از کجا این حرف‌ها رو میزند؟ میگه برای اینکه الفاظ کتاب و سنت رو انسان باید حمل بر معنای لغوی بکند شما در لغت ببینید اجماع مشتق از قصد است و بعه معنی عزم و قصد و تصمیم و این امورات اینجوریه است.

برای این معنای لغوی هم که به ایه و روایت و کلمات علما تمسک کردیم.

۲

کلام مرحوم مجلسی در توجیه اجماعات

یکی دیگه از اشخاصی که مجبور کرده توجیه کنه مرحوم مجلسی است. مجلسی در بحار جلد ۸۹ (بحار ایرانی) صفحه ۲۲۲ ایشان می‌فرمایند راجع به اجماع قدری صحبت کردن و گفتن اجماع به این معنایی که علمای ما میگویند حجت است به این معنی که ما گفتیم میزان اجماع این است که در یک جمعیتی پنج نفره هم ما بدونیم امام داخل این هاست این اجماع است در یک جمعیت ۵ ملیونی بدونیم امام داخل نیست حجت نیست. ان‌ها رو نقل میکنن و این نوع اجماع را در هرجایی حجت میدانند و بعد میفرمایند من نمیدانم چرا علمای اصولی اینگونه میکنن از اون طرف در اصول میگن اجماع حجت نیست چون اتفاق کل ملاک است و این میسور نیست که همه رعایت کنن و از این طرف در فقه میان بسیاری از مسایل رو با اجماع ثابت میکنن خب دیدین چند نمونه از سید مرتضی و ابن ادریس حلی بود. این تغایر چیه؟ آ وقت خودش آمده توجیه کرده حالا که ما نگاه میکنیم در یک مسائلی هم زیاد مخالف داره میبینیم علما ادعای اجماع کردن باید این توجیه را بکنیم بگیم خلاصه اجماع در کتاب اصول فرق داره با اجماع در کتاب فقه. در اصول اجماع یعنی اتفاق کل اما در فقه همین که چند نفر یک حرفی رو بزنن میگن اجماع. خلاصه اول اجماع به آن معنی رو حجت کرده بعد آمده طعنه زده چرا در اصول اینجور در فقه اینجور؟ بعد توجیه کرده که اصطلاح اجماعشون در اصول مغایر است با اصطلاح اجماعشون در فقه.

ولی ایشان میفرمایند ما نه به توجیهات شهید نیاز داریم و نه به توجیهات مجلسی. ما توجیهاتمون همان محامل ثلاثه که خلاصه عمده اجماعات مبتنی بر حدس است. الاصل دلیل حیث لا دلیل را همه قبول دارند که تا موقعی که ما دلیل نداریم اصل معتبر است خب سید مرتضی آمده گفته ما دلیل نداریم بر عدم جواز ازاله نجاست به غیر ماء. اصل میگه عیبی نداره پس همه میگن عیبی ندارد. خب ایشان میگویند نوع اجماع‌ها بلکه اکثر اجماعات مبتنی بر همین است. ایشان میگویند همان محل‌های ثلاثه بهترین توجیه است یکی از آن‌ها حسن ظن بود اگر خاطرتون باشه. این اقا حسن ظن داشته به چند نفر دیده اینا وحدت کلمه دارن روی حسن ظن گفته همه میگن حالا که همه این رو میگن پس امام هم همین رو میگه. اکثر اجماعات ما یا مبتنی بر حسن ظن افراد است یا مبتنی است بر یک قواعد حدسیه متفق علیها حال اینکه درست نیست. وقتی این رو بگیم این اجماعات یک قدری توجیه میشه خلاصه لازمه‌اش این نیست که این اقایون دروغ گفته‌اند.

کلام مرحوم مجلسی:

وعن المحدّث المجلسيّ قدس‌سره بحار جلد ۸۹ صفحه ۲۲۲ في كتاب الصلاة چون بحار تمام کتاب‌های فقهی هم داره منتهی برخی از مجلداتش مربوط به اعتقادات است بعضی مربوط به فقه است. من البحار بعد ذكر معنى الإجماع دیگه مراجعه کنین ایشون عبارت هارو نقل نمیکنن میخواد اون شاهد رو نقل کنه اولا ایشون معنی اجماع رو گفته چیه بعد وجه حجیت اجماع هم گفته که در نزد علمای شیعه چیه دخول امام و تو جمعیت چهار پنج نفره هم میگیم اجماع مثل سنی‌ها نیستیم که اجماع بما هو هو همین قدر که یک مشت یک چیزی رو گفتن نه ما میزان مون رای معصوم است حال در پنج نفر باشه برای ما محترم است تو پنج ملیون نفر نباشه اون حرف برای ما ارزش نداره. ووجه حجّيّته عند الأصحاب:

إنّهم علما لمّا رجعوا إلى الفقه وقتی رجوع به فقه میکنن كأنّهم نسوا ما ذكروه في الاصول یادشون میره اون مطالبی که در کتاب اصول تاسیس کردند ـ ثمّ أخذ في الطعن على إجماعاتهم و ما هم طعنه زدیم به اجماعات گفتیم اجماعات ما سرنوشتش اینه ایشون هم طعنه هارو زده چطور میشه در یک مساله‌ای که اینقدر مخالف داره یک نفر ادعای اجماع کنه اینها شاهد ما نیست إلى أن قال: توجیه از اینجا شروع میشه ـ فيغلب على الظنّ البته علی بعد از ظن است تو بحار ایشون میفرماید غالب به ظن میاد که اینجوره ظن پیدا میکنیم که ناقل اجماع اصطلاح اصولشون با اصلاح فقهشون فرق میکنه أنّ مصطلحهم في الفروع مصطلح اجماعشون در کتاب فقه غير ما جروا عليه في الاصول غیر از اون اصطلاحی است که در اصول دارن، انتهى.

۳

مناقشه در کلام شهید و مرحوم مجلسی و تحقیق مطلب

ولی تحقیق مطلب اینه ما نه توجیهات شهید رو لازم داریم نه توجیه اقای بزگوار و توجیه ما بهترین توجیه است چرا این اقایون این توجیهات رو کردن حسن ظن داشتن به چند نفر یا نه به خاطر قواعد متفق علیها یک چیزی گفته و بعد معلوم شده چنین نبوده

التحقيق: أنّه لا حاجة إلى ارتكاب التأويل في لفظ «الإجماع» احتیجی به این تاویلات نداریم به تاویل شهید اول در ذکری بما ذكره الشهيد، ولا یعنی احتیاج نداریم به اون توجیهی که محدث مذکور إلى ما ذكره المحدّث المذكور قدس‌سرهما، خب چی فرمودن مرحوم مجلسی: من تغاير مصطلحهم في الفروع والاصول، که شاید اصلاح اصولی این اقایون با اصطلاحشون درفقه فرق میکنه در اینجا ده بیست نفر از علمای مشهور یک چیزی بگن میگن اجماع ولی مرحوم شیخ میفرمایند ما نیازی به این توجیهات نداریم و بریم به سراغ محمل‌ها و توجیهات خودمون بل الحقّ: أنّ دعواهم للاجماع في الفروع در مسائل شرعی ادعای اجماع میکنن مبنيّ على استكشاف الآراء از استکشاف آرای علما استکشاف قل امام رو میکنن ورأي الإمام عليه‌السلام إمّا من حسن الظنّ بجماعة من السلف چون خیلی خوش بین بوده اقای ابن ادریس رو خوندیم ایشون مشایخ ثلاثه رو میگه اگه وحدت کلمه داشته باشن در یک مساله‌ای یقین میکنم همه این حرف رو زدن وقتی یقین کنم همه این حرف رو زدن یقین میکنم قول امام هم همین است، أو من امور تستلزم همون‌هایی که گفتیم الاصل دلیل حیث لا دلیل یا از اموری که تستلزم ـ باجتهادهم ـ إفتاء العلماء افتاء مفعول تستلزم است فاعلش اون اموره که درش مستتر است یعنی از یک اموری که اون امور به اجتهاد این اقایون ناقلین اجماع مستلزم فتوا دادن علما است بذلك یعنی به اون مساله‌ای که از آن امور استفاده میشود و همچنین به اجتهاد خودش مستلزم وصدور الحكم عن الإمام عليه‌السلام أيضا. یعنی کشف میکنه از اون قاعده متفق علیها که ارای کل این است بعذ از ارای کل هم کشف میکنه رای مبارک امام علیه السلام هم همین است.

خب یک نفر میگه خوب بود این اقایون قرینه می‌اوردن که ما میگیم اجماع مقصودمون از اجماع اینه ایشون میگه استعمال لفظ در خلاف ظاهر نیست که قرینه بیارن از اون قاعده متفق علیها یقین پیدا کرده همه این را میگن. از اون یقین همه هم یقین پیدا کرده امام هم همین رو میگن. ایشون میفرمایند خلاصه این اقایونی که اجماع میگن نه اینکه اجماع رو میخواهند بر معنای خلاف ظاهرش رو اراده کنن که شما میگی قرینه میخواهد نه از اون امور متفق علیها یقین کرده علما این رو میگن از علما هم یقین کرده امام این رو میگن. ان قلت را در تقدیر بگیرین قلت:

وليس في هذا یعنی در ادعای اجماعات اینجوری که مبتنی است بر یک قواعد کلیه لیس در این اجماعات مخالفة لظاهر لفظ «الإجماع» حتّى يحتاج إلى القرينة تا اینکه بگیم احتیاج به قرینه داره باز این، ولا تدليس جواب از اشکال است این اقا صقحه ۵۰ هم فرمودن با این کتاب‌های در دست من یک نفر اشکال میکنه که این تدلیس است این وقتی میگه اجماع یعنی من خودم عن تتبع عن حس همه اراء رو بدست آوردم این تدلیس است مارا به اشتباه می‌اندازه و این مضر به عدالت این اقایون است و خبراشون حجت نیست. جواب قلت تدلیس هم نیست چرا؟ ایشون مفرمایند اون ناقل اجماع که نقل اجماع میکنه نمیخواهد که مدرک باشه برای آیندگان این میخواهد مدرک حرف خودش رو بزنه آمده گفته لحم الارنب حرام گوشت خرگوش حرام است. سنی‌ها میگن حلاله شیعه میگه حرام است خب ایشون در کتابش مینویسد لحم الاذنب حرام است آیندگان بهش اشکال میکنن نه آیه داریم نه روایت داریم تو بی‌اساس حرف زدی میگه نه اجماع یعنی اجماع گفته که بعدی‌ها بهش اشکال نکنن تو بی‌مدرک حرف زدی. میخواهد خودش رو قانع کنه پس نتیجتا تدلیس نیست ولی خب شبه‌ای میاد که اجماع لو خلی و طبعه معناش اینه که من عن حس خودم تمام اراء علما رو دیدم این شبهه میاد ولی وقتی یک قدری انسان اشنا بشه با نقل اجماعات میبینیم نه این شبهه هم بر طرف میشه پس قلت همونطور که مجاز نیست تا احتیاج به قرینه باشد تدلیس هم نیست تا مضر به عدالت باشه حتی یضر بالعداله چرا؛ لأنّ دعوى الإجماع ليست لأجل اعتماد الغير عليه غیر یعنی آیندگان برای قانع کردن نفسش ادعای اجماع کرده وجعله یعنی جعل اجماع دليلا يستريح إليه في المسألة.

چرا یک شبهه‌ای است نعم، قد يوجب التدليس از این جهت چون وقتی میگه اجماع ظاهرش اینه که لو خلی و طبعه یعنی مردم من دانه دانه از روز اول تا امروز یک ملیون عالم داشتیم من دیدم بله این ظهور رو داره ولی اگر اشنا باشه به اجماعات مراجعه کنه نه این مجمعین و ناقلین اجماع همچین ادعایی نمیخواهند بکنن من جهة نسبة الفتوى إلى العلماء، الظاهرة صفت نسب است اون وقت این نسبت ظهورش در این این است في وجدانها ها به فتوی بر میگرده في كلماتهم علما، لكنّه يندفع دفع می‌شود بأدنى تتبّع في الفقه، ليظهر اگر لام جاره بخونیم بعد لام ان مقدره أنّ مبنى ذلك یعنی مبنای این اجماعات على استنباط المذهب از جهت مذهب امامیه معنایش این است، لا على وجدانه مأثورا. یعنی کلمات ائمه نمیخواهد این را بگوید میخواهد بگوید در فقه امامیه لحم الارنب حرام است.

والحاصل خلاصه سه هفته:

والحاصل: أنّ المتتبّع في الاجماعات المنقولة کسی در این اجماعات تتبع کنه يحصل له القطع به چی قطع پیدا میکنه؟ به استناد که در دو سه کلمه بعد میاد. از کجا این قطع میاد من تراكم أمارات كثيرة از امارات زیاد، باستناد دعوى الناقلين للاجماع یک خط رها کنین الی الحدس جارو مجرور متعلق به استناد است ـ خصوصا إذا أرادوا به اتّفاق علماء همانند علامه جميع الأعصار كما هو الغالب في إجماعات المتأخّرين ـ إلى الحدس نه مستند به حس بلکه مستند به حدس یعنی از یک امور اجتهادیه حدس زدن که اینجوره بعد حدس زدن که همه اینجور میگن بعد حدس زدن که امام اینجور میگه حدس فی حدس فی حدس که مشمول حجیت ادله خبر واحد نمیشود چون ادله حجیت خبر واحد یا خبر‌های عن حس رو حجت میکنه یا خبر‌های لا اقل حدس مستند به حس اما این اجماعاتی که مقدمه اس حدسی ذی المقدمه هم حدسی اینا اصلا مشمول واقع نمیشه. خصوصا إذا أرادوا به اجماعشون مقصود اتّفاق علماء همانند علامه جميع الأعصار كما هو الغالب في إجماعات المتأخّرين این اقایون که نقل اجماع میکنن ما قرائن زیاد داریم که میخونیم از اون قرائن یقین پیدا میکنیم که این اقایون استنادشون به حدس است ـ إلى الحدس الحاصل من حسن الظنّ بجماعة ممّن تقدّم على الناقل، این یک حدس أو من الانتقال من الملزوم إلى لازمه ملزوم همون امور متفق علیها الاصل دلیل حیث لا دلیل لازمه‌اش چیه خب ما دلیل نداریم این کار رو نکنیم اصل هم که میگه جایز است همه هم اصل رو قبول دارن پس لازمه‌اش اینه که اون جایز است یا از حسن ظن به جماعت این حرف رو میزنه یا ذهنش منتقل میشه از اون امور متفق علیها به لازمه اون مساله باشه، مع ثبوت الملازمة باجتهاد الناقل واعتقاده. یعنی آمده گفته همه قبول دارن الاصل دلیل حیث لا دلیل آنوقت گفته لازمه‌اش اینه یعنی ببین این دوتا ملازمه است. حالا که همه قبول دارن این مطلب رو این ملازمه به اجتهاد خودش است حالا که همه قبول دارن زوجه عام است خب لازمه‌اش میشه همه قبول دارن فطریه زوجه بر زوج است. بهترین توجیه همین است یعنی این محمل‌هایی که ما گفتیم:

وعلى هذا یعنی حملش کن بر همین و نگو این اقا دروغ گفته و تدلیس کرده حمل کن بر همین محملی که ما گفتیم. وعلى هذا ينزّل الإجماعات تنزیل بشه آن اجماعات قرائن شروع شد قبلا هم خونده بودیم بعضی هاش رو داشتیم تراکم امارات من گفتم قرائن زیاد میخواهیم قرادن رو بخونیم قرائنی ما داریم این اجماعاتی که المتخالفة من العلماء مع اتّحاد العصر أو تقارب العصرين اینا رو قبلا خوندیم گاهی دو عالم با فاصله ده بیست سال اون میاد میگه اجماعی است حرام است اون میاد میگه اجماعی است این چیز پاک است یا مثلا در یک زمان اون اقا تو نجف میگه مثلا این حرام است اون اقا تو قم میگه اجماعا حلال است یا نه خود یک نفر آدم اول عمرش میگه اجماعا این نجس است اخر عمرش میگه اجماعا پاک است میفرمایند این اجماعات توجیهش همین هست آن موقع آن مقدمات رو دیده آن حدس رو زده طبق اون قانون الاصل دلیل حیث لا دلیل ادعای اجماع کرده بعد دلیل پیدا کرده بر خلاف اون اصل دیگه اصل ارزش نداره از اون اجماع برگشته رو اجماع دومی ایشون میفرماید این اجماعات مخالفی که شما از علما نگاه میکنی با اتحاد عصر یا تقارب عصرین این دوتا قرینه سومی هم خودتون اضافه کنین گاهی یک نفر دوتا ادعای اجماع بر خلاف میکنه، وعدم المبالاة بی‌اطلاعی قرینه سوم است ما مبینیم علما خیلی بی‌اعتنایی میکنن به اجماع غیر خود ما یکیش داریم بی‌اعتنایی میکنیم به اجماعات میگه اینا قرینه است که این اجماعات تتبعی نیست اگه تتبعی بود عن حس اقوال علما رو پیدا کرده بود دلیل میشه که این اجماعات مبتنی بر حدس است لذا اینم یکی از قرائن است که این اجماعات مبتنی بر حدس است با ایکه علامه ادعای اجماع کرده یا سید مرتضی ادعای اجماع کرده که ازاله نجاست با غیر آب هم جایز است این اقایون اعتنا نمیکنن و میگن نه حتما باید با آب باشه اینا همه قرینه است که این اجماعات تتبعی نیست والا اگر تتبعی بود عن حس آراء رو بدست آورده بود عن حس رای امام رو استکشاف کرده بود بی‌موالاتی نمیکردن كثيرا بإجماع الغير قرینه بعد والخروج عنه للدليل ببینید سید مرتضی چرا اون ادعای اجماع رو کرد به قانون الاصل دلیل حیث لا دلیل رو اون قانون ادعای اجماع کرد بعد دلیل پیدا کرد که این کار جایز نیست از اجماع دست بر میداریم خب اگر اجماعی بود که امام داخلش بود ما کی برمیگشتیم ما الان چرا برگشتیم ما میدونیم این اجماع به خاطر اون قانون الاصل دلیل است حالا ما دلیل پیدا کریم سید مرتضی نتونستن پیدا کنن ولی ما دلیل پیدا کردیم، وكذا دعوى الإجماع مع وجود المخالف؛ یا در مسائلی مثل ابن ادریس این همه مخالف داره در قضیه مضایقه یا اون قضیه فطریه ولی مع ذلک ما میبینیم ادعای اجماع کرده ایشون میگه محملش همین است فإنّ ما ذكرنا اینی که ما گفتیم في مبنى الإجماع من أصحّ المحامل بهترین توجیه که ما عرض کردیم لهذه الامور المنافية اخه این اموری که ما گفتیم مخالف اجماع است لبناء دعوى الإجماع على این علی جارو مجرور متعلق است به بنا یعنی دعوای اجماع مبتنی بر تتبّع الفتاوى في خصوص المسألة. ما میبینم این اموری که شمردیم مخالف این مبنی است. توجیهات شهید و مرحوم مجلسی هم قبول نداریم.

۴

کلام محقق سبزواری

صفحه ۵۰ ایشون آمدن مطالبی گفتن یه دونه از حرفاش مطابق ماست کدام است؟ گفته این اجماعاتی که شما میبینین اینها حدسی است موید هم داریم برای این حرفمون که اگر ادعای اجماعی شد مخالفی هم در کناش هست اقای سبزواری هم قبول داره این حرف رو گفتیم گفته این اقایون حدس زدن این منافاتی نداره وذكر المحقّق السبزواري في الذخيرة، بعد بيان تعسّر العلم بالاجماع: ما گفتیم تعذر داره لا اقل تعسر داره که انسان یک ملیون عالم رو از روز اول اسلام تا امروز ببینه بعد این گفته ان و مقول ذکر این است یعنی مفعول ذکر:

أنّ مرادهم بالإجماعات المنقولة في كثير من المسائل بل في أكثرها اکثر مسائل ما که با اجماع ثابت شده، لا يكون محمولا على معناه الظاهر ولو ظاهرش این است که اتفاق کل عن حس ولی نه اینا مقصودشون نمیشه حملش کرد بر اون معنای ظاهر، بل إمّا يرجع إلى اجتهاد من الناقل باید بگیم این اقای ناقل اجماع یک امور متفق علیها رو دیده اون مؤدّ إلى متعلق به اون مود است این برگشتش به اجتهاد از ناقل است این اجتهاد مودی شده به اینکه أنّ المعصوم عليه‌السلام موافق في هذا الحكم معصوم هم حکمش اینه ـ بحسب القرائن والأمارات التي همان تراکم امارات که در چند چیز شمردیم که قرینه است بر اینکه این اجماعاتی که میگن تتبعی نیست ـ، اعتبرها اون ناقل اجماع توجیه بعدیش توجیهی است که شهید هم داشت أو مرادهم الشهرة که ایشون این رو قبول ندارن، أو اتّفاق أصحاب الكتب المشهورة، أو غير ذلك من المعاني المحتملة. غیر ذلک مقصود از اجماع اجماع بر روایت باشه که شهید هم فرمودن که اقای ابن ادریس میگه اجماعی است مضایقه اجماعی است روایات مضایقه که همه نقل کردن نه اینکه بالاجماع همه فتوی دادن به وجوب مضایقه خلاصه سه چهارتا هم توجیه محقق کردن بین اینا ما فقط یه دونه‌اش رو قبول داریم که اینها مستند به حدس است.

ثمّ قال بعد كلام له: والذي ظهر لي اون چیزی که برای من ثابت شده من تتبّع كلام المتأخّرين، أنّهم متاخرین كانوا ينظرون إلى كتب الفتاوى الموجودة عندهم في حال التأليف این اقا میخواسته کتاب فقه بنویسد در حین تالیف صاحبان کتاب رو گشته پیدا کرده دیده همه یه چیز میگن تو کتابش نوشته این مطلب اجماعی است بعدها معلوم میشه این اقا کتب مخالفین رو اصلا ندیده بوده داره حمل به صحت میکنه، فإذا رأوا اتّفاقهم على حكم کسی مخالف نیست قالوا: إنّه إجماعيّ، ثمّ بعد اینکه کتاب چاپ میشه کتاب‌های مخالف رو میبینه تو کتاب بعدیش مینویسه نه ادعای اجماع قبل رو باطل نمیکنه دیروز خوندیم تو این کتاب ادعای اجماع از این طرف میکنه إذا اطّلعوا على تصنيف آخر خالف مؤلّفه الحكم المذكور، رجعوا عن الدعوى المذكورة، ويرشد باز قرائن رو میگه إلى هذا كثير من القرائن التي لا يناسب هذا المقام تفصيلها ما نمیتونیم در اینجا برای شما خیلی توضیح بدیم پس این مقدار روشن شد که این اقای بزرگوار هم میخواهد توجیه کنه که خلاصه این اجماعاتی که تو فقه علمای ما میکنن اجماعی که محکم باشه نیست جون اگه نطرتون باشه گفتیم اگه انسان کلامی رو از جمعیی که احدهم الامام است نظرتون روز اول خلاصه درس از اینجا شروع میشه که ما روز اول گفتیم ناقلین اجماع یا مستندشون حس است یا لطف یا حدس. گفتیم حسی خیلی خوبه ولی در این زمان ممکن نیست در زمان امام صادق علیه السلام میشه یه نفر بره مسجد النبی ببینه همه نشستن یقین داره یکی از اینها امام است خود اقا رو نمیشناسه بعد تمام این جمعیت که احدهم الامام همه یک چیز رو میگن خب این خیلی خوبه مستند اجماع اگه این باشه خیلی خوبه که در زمان ما اتفاق نمی‌افتد پس اونی که مسلما حجت است وجود خارجی نداره اونی که وجود خارجی داره قاعده لطف است که ما قبول نداریم یا حدس است که ما قبول نداریم.

۵

حاصل کلام در این مساله

وحاصل الكلام من أوّل ما ذكرنا إلى هنا: خلاصه درس سه هفته تا الان أنّ الناقل للإجماع إن احتمل في حقّه تتبّع فتاوى من ادّعى اتّفاقهم حتّى الإمام یعنی این اقایی که نقل اجماع میکنه اگه احتمال بدیم در حقش که واقعا تتبع کرده به همه اقوال رو حتی امام رو هم درک کرده قولش را الذي هو داخل في المجمعين، اگر واقعا اینجری ادعا کرده که من در مسجد النبی بودم و همه روات هم بودن و امام هم یقینا بودن ولو من نمیشناختم اگه یه همچین نتقلی رو احتمال بدیم فلا إشكال في حجّيّته وفي إلحاقه بالخبر الواحد که مستند ناقل اجماع حس است؛ إذ لا يشترط في حجّيّته معرفة الإمام عليه‌السلام تفصيلا حين السماع منه. الامام. ایشون میفرمایند یقینا حجت است این قولش حالا امام هم نمیشناسد ایرادی نداره.

لكن هذا الفرض ممّا يعلم بعدم وقوعه اون روز هم فرمودن که ما یقین داریم خارجا این اجماع تصور نمیشه، وأنّ المدّعي للإجماع لا يدّعيه على هذا الوجه. ما یدونه ناقل اجماع هم به این صورت نداریم.

وبعد هذا، بیاییم سراغ ردیف بعدش فإن احتمل في حقّه اما اگر نه این ادم رو احتمال میدیم در حقش تتبّع فتاوى جميع المجمعين، والمفروض أنّ الظاهر من كلامه هو اتّفاق الكلّ چون وقتی میگه همه رو دیدم تمام علما رو از زوط اول تا امروز دیدم اگه اینجور باشه المستلزم عادة لموافقة استلزام عادی داره با قول امام. فالظاهر حجّيّة خبره للمنقول إليه، اگه اجماع اینجوری پیدا کردیم ناقل برای ما حجت است یا از حیث نقل سبب یا از حیث نقل مسبب. اگه نظرتون باشه اونجا سبب و مسبب داشتیم یا به جای سبب ایشون کاشف میگه به جای مسبب منکشف میگه این دو سه خط رو با عبارت‌های قبلی تطبیق کنین تا فردا ان شاء الله.

كلام الشهيد في الذكري

وهو في غاية المتانة. لكنّك عرفت (١) ما وقع من جماعة من المسامحة في إطلاق لفظ «الإجماع» ، وقد حكى في المعالم عن الشهيد : أنّه أوّل كثيرا من الاجماعات ـ لأجل مشاهدة المخالف في مواردها ـ بإرادة الشهرة ، أو بعدم الظفر بالمخالف حين دعوى الإجماع ، أو بتأويل الخلاف على وجه لا ينافي الإجماع ، أو بإرادة الإجماع على الرواية وتدوينها في كتب الحديث (٢) ، انتهى.

كلام المحدّث المجلسي في البحار

وعن المحدّث المجلسيّ قدس‌سره في كتاب الصلاة من البحار بعد ذكر معنى الإجماع ووجه حجّيّته عند الأصحاب :

إنّهم لمّا رجعوا إلى الفقه كأنّهم نسوا ما ذكروه في الاصول ـ ثمّ أخذ في الطعن على إجماعاتهم إلى أن قال : ـ فيغلب على الظنّ أنّ مصطلحهم في الفروع غير ما جروا عليه في الاصول (٣) ، انتهى.

المناقشة في ما أفادة الشهيد والمجلسي

والتحقيق : أنّه لا حاجة إلى ارتكاب التأويل في لفظ «الإجماع» بما ذكره الشهيد ، ولا إلى ما ذكره المحدّث المذكور (٤) قدس‌سرهما ، من تغاير مصطلحهم في الفروع والاصول ، بل الحقّ : أنّ دعواهم للاجماع في الفروع مبنيّ على استكشاف الآراء ورأي الإمام عليه‌السلام إمّا من حسن الظنّ بجماعة من السلف ، أو من امور تستلزم ـ باجتهادهم ـ إفتاء العلماء بذلك وصدور الحكم عن الإمام عليه‌السلام أيضا.

__________________

(١) راجع الصفحة ١٨٦ ـ ١٨٧.

(٢) انظر المعالم : ١٧٤ ، والذكرى ١ : ٥١.

(٣) البحار ٨٩ : ٢٢٢.

(٤) لم ترد في (م) : «المذكور».

وليس في هذا مخالفة لظاهر لفظ «الإجماع» حتّى يحتاج إلى القرينة ، ولا تدليس ؛ لأنّ دعوى الإجماع ليست (١) لأجل اعتماد الغير عليه وجعله دليلا يستريح إليه في المسألة.

نعم ، قد يوجب التدليس من جهة نسبة الفتوى إلى العلماء ، الظاهرة في وجدانها في كلماتهم ، لكنّه يندفع بأدنى تتبّع في الفقه ، ليظهر أنّ مبنى ذلك على استنباط المذهب ، لا على وجدانه مأثورا.

والحاصل : أنّ المتتبّع في الاجماعات المنقولة يحصل له القطع من تراكم أمارات كثيرة ، باستناد دعوى الناقلين للاجماع ـ خصوصا إذا أرادوا به اتّفاق علماء جميع الأعصار كما هو الغالب في إجماعات المتأخّرين ـ إلى الحدس الحاصل من حسن الظنّ بجماعة ممّن تقدّم على الناقل ، أو من الانتقال من الملزوم إلى لازمه (٢) ، مع ثبوت الملازمة باجتهاد الناقل واعتقاده.

وعلى هذا ينزّل الإجماعات المتخالفة من العلماء مع اتّحاد العصر أو تقارب العصرين ، وعدم المبالاة كثيرا بإجماع الغير والخروج عنه للدليل ، وكذا دعوى الإجماع مع وجود المخالف ؛ فإنّ ما ذكرنا في مبنى الإجماع من أصحّ المحامل لهذه الامور المنافية لبناء دعوى الإجماع على تتبّع الفتاوى في خصوص المسألة.

وذكر المحقّق السبزواري في الذخيرة ، بعد بيان تعسّر العلم بالاجماع :

__________________

(١) في غير (ت) : «ليس».

(٢) في (ه) : «اللازم».

كلام المحقّق السبزواري في الذخيرة

أنّ مرادهم بالإجماعات المنقولة في كثير من المسائل بل في أكثرها ، لا يكون محمولا على معناه الظاهر ، بل إمّا يرجع إلى اجتهاد من الناقل مؤدّ ـ بحسب القرائن والأمارات التي اعتبرها ـ إلى أنّ المعصوم عليه‌السلام موافق في هذا الحكم ، أو مرادهم الشهرة ، أو اتّفاق أصحاب الكتب المشهورة ، أو غير ذلك من المعاني المحتملة.

ثمّ قال بعد كلام له : والذي ظهر لي من تتبّع كلام المتأخّرين ، أنّهم كانوا ينظرون إلى كتب الفتاوى الموجودة عندهم في حال التأليف ، فإذا رأوا اتّفاقهم على حكم قالوا : إنّه إجماعيّ ، ثمّ إذا اطّلعوا على تصنيف آخر خالف مؤلّفه الحكم المذكور ، رجعوا عن الدعوى المذكورة ، ويرشد إلى هذا كثير من القرائن التي لا يناسب هذا المقام تفصيلها (١) ، انتهى.

حاصل الكلام في المسألة

وحاصل الكلام من أوّل ما ذكرنا إلى هنا : أنّ الناقل للإجماع إن احتمل في حقّه تتبّع فتاوى من ادّعى اتّفاقهم حتّى الإمام الذي هو داخل في المجمعين ، فلا إشكال في حجّيّته وفي إلحاقه بالخبر الواحد ؛ إذ لا يشترط في حجّيّته معرفة الإمام عليه‌السلام تفصيلا حين السماع منه.

لكن هذا الفرض ممّا يعلم بعدم وقوعه ، وأنّ المدّعي للإجماع لا يدّعيه على هذا الوجه.

وبعد هذا ، فإن احتمل في حقّه تتبّع فتاوى جميع المجمعين ، والمفروض أنّ الظاهر من كلامه هو (٢) اتّفاق الكلّ المستلزم عادة لموافقة

__________________

(١) ذخيرة المعاد : ٥٠ ـ ٥١.

(٢) لم ترد : «هو» في (ظ) ، (ل) و (م).

قول الإمام عليه‌السلام ، فالظاهر حجّيّة خبره للمنقول إليه ، سواء جعلنا المناط في حجّيته تعلّق خبره بنفس الكاشف ، الذي هو من الامور المحسوسة المستلزمة ضرورة لأمر حدسي وهو قول الإمام عليه‌السلام ، أو جعلنا المناط تعلّق خبره بالمنكشف وهو قول الإمام عليه‌السلام ؛ لما عرفت (١) : من أنّ الخبر الحدسيّ المستند إلى إحساس ما هو ملزوم للمخبر به عادة ، كالخبر الحسّي في وجوب القبول. وقد تقدّم الوجهان في كلام السيّد الكاظمي في شرح الوافية (٢).

لكنّك قد عرفت سابقا (٣) : القطع بانتفاء هذا الاحتمال ، خصوصا إذا أراد الناقل اتّفاق علماء جميع الأعصار.

نعم ، لو فرضنا قلّة العلماء في عصر بحيث يحاط بهم ، أمكن دعوى اتّفاقهم عن حسّ ، لكن هذا غير مستلزم عادة لموافقة قول الإمام عليه‌السلام. نعم ، يكشف عن موافقته بناء على طريقة الشيخ المتقدّمة (٤) التي لم تثبت عندنا وعند الأكثر (٥).

ثمّ إذا علم عدم استناد دعوى اتّفاق العلماء المتشتّتين في الأقطار ـ الذي يكشف عادة عن موافقة الإمام عليه‌السلام ـ إلاّ إلى الحدس الناشئ عن أحد الامور المتقدّمة التي مرجعها إلى حسن الظنّ أو الملازمات

__________________

(١) راجع الصفحة ١٩٨ ـ ١٩٩.

(٢) راجع الصفحة ٢٠٠.

(٣) راجع الصفحة ٢٠٢.

(٤) في الصفحة ١٩٢.

(٥) في (ت) ، (ر) و (ص) : «الأكثرين».