حالا ایشان میگوید نگاه کنید این ادعای اجماع این بزرگوار ابن ادریس حلی مبتنی بر سه، چهار تا اجتهاد است اجتهاد اول، آمده گفته همه علماء ذکر کردند در کتابشان حالا که ذکر کردند پس معلوم است عمل هم میکنند ایشان میگویند اینطوری نیست ما داریم علمایی که نقل میکنند روایتی را در کتابشان اما بر طبقش عمل نمیکنند بر طبقش فتوا نمیدهند مثلاً بحار اینطور است دیگر مرحوم مجلسی در بحار تمام اینهایی که نقل کرده در آن فکرش حالا خودش به آن روایات بر طبقش به همهاش فتوا نمیدهد که نقل کرده به عنوان جمع آثار که آثار از بین نرود تحقیقش باشد برای مرآت العقول آخر از اشکالهایی که از جسارتهایی که به مرحوم مجلسی میکنند همین است دیگر آن آقای اسلام شناس قبل از انقلاب میگفت من گاندی آتش پرست را از مجلسی بهتر میدانم خب ببینید جسارت چرا، این برداشته یک مشت مزخرفات در کتاب بحار نقل کرده بابا، بحار اسمش رویش است دریا در دریا هم جواهر هست هم خزف ایشان اسم کتابش را گذاشته دریا یعنی ایشان در این مقام بوده آثار جمع بکند اما کدام صحیح است کدام ناصحیح، این دیگر مال کتاب مرآت العقول است خب مرآت العقول ایشان را ببینید خب ایشان مرآت العقول هم دارد تمام اخبار دانه دانه، زیر ذره بین گذاشته میگوید: این ضعیف است، این حسن، این موثق است، این صحیح بسیاری از اخبار ایشان رد میکند غرض کتاب بحار معلوم بشود ایشان در مقام جمع بوده خواسته چیزی از قلم نماند همه اینها را جمع کرده اما در کتاب مرآت العقول که شرح اصول کافی است ایشان دانه دانه احادیث را بررسی کرده الا کلها حالا ایشان میفرماید نه اینطور نیست که هر کسی هر روایتی را که در کتابش نقل کرد حتما بر طبقش هم فتوا میدهد البتّه غالبا اینطور است غالبا روایاتی را که نقل میکنند طبقش هم فتوا میدهند اما احتمال هم دارد که روایتی را نقل بکند که از دست نرود این روایت به عنوان آثار جمع بشود آن وقت بعدا مثلاً میآییم تصحیحش میکنیم پس این اجتهاد اول ایشان باطل. میگویند علماء ذکر کردند، حالا که ذکر کردند پس معلوم میشود فتوا هم بر طبقش داده اند حالا که فتوا هم داده اند پس اجمع میگوییم همین علماء اخبار مواسعه را هم نقل کردند شما میگویید مضایقه را نقل کردند اگر ذکر دلیل بر عمل است همین آقایان اخبار مواسعه را هم نقل کردند پس بیا بگو نقل دلیل بر عمل است پس بنابراین همه مواسعه ای هستند این اجتهاد اولشان که باطل. اجتهاد دوم، آمده گفته این اخبار دلالتش بر وجود تمام است یعنی این اخبار یجد دل بر اینکه مذایقه واجب است این هم درست نیست شاید علمایی که به این روایات عمل کردند مستحب و مأکد میدانند احتمال دارد آنهایی که این روایات را نقل کردند و فتوا دادند به مضایقه از کجا معلوم است وجوب گفتند شاید مستحب موکد بوده مقصودشان این هم اجتهاد دومش که خیال کرده این اخبار دلالت بر وجوب دارد و حال اینکه بسیاری از علماء از آن مستحب، موکد فهمیدند این دو تا باطل، باطل سوم آمده گفته این روایات ضایقه روایاتش موثوق است موثوقٌ بهاء و همه قبول دارند که روایت موثوق بهاء را باید عمل بکنیم شاید در نزد شما موثوق بهاءاند آن روایتی که شما موثوق میدانید میگویید روایت آن موثوق است و موثوق رد آن جایز نیست خب شاید از نظر شما موثوق است از نظر دیگران موثوق نباشد ببینید سه چهار تا اجتهاد کرده آمده گفته علماء ذکر کردهاند این دلیل است بر اینکه عمل کردهاند آمده گفته خلاصه اینکه علماء اینطور گفتند اینها همه دلیل است بر اینکه علماء بر طبق این فتوا دادند و حال اینکه دانه دانه این اجتهادها را میشود خدشه کرد و نتیجتا اساس اجماع از بین میرود حالا ایشان میخواهند بگویند ایشان میفرماید این اجما ع ایشان مبتنی است بر حدس لا یخفی أن اخباره اخبار ابن ادریس حلی به اجماع علماء بر فتوای به مضایقه این ادعای اجماعش حسی نیست تتبعی نیست یعنی ابن ادریس نرفته ببیند علماء دانه دانه چه میگویند که بشود اجماع حسی تا بشود مشمول ادله حجّیت خبر واحد نه اجماع تتبعی نیست اجماع حسی نیست یک حدسیاتی زده از آن حدسیات حدس زده اتفاق کل را از اتفاق کل هم حدس زده رأی امام علیه السلام را ایشان میفرماید این آقا آمده این اجماعی که گفته که اجمع العلماء که فتوا دادند به مضایقه این اجماع مبنی بر حدس و اجتهاد است از سه، چهار جهت احدها ۱ـ دلالت ذکر الخبر علی، علی متعلق به دلالت است آمده گفته ذکر خبر یعنی علماء خبر مواثقه را ذکر کردند این ذکر خبر در کتابها این دلالت دارد علی العمل ذاکر به پس معلوم میشود آن ذاکری که این روایت را ذکر کرده این دلیل بر اینکه عمل هم کرده خب ایشان رد میکند میگوید این درست نیست هذا رد بشود اجتهاد چه بود ایشان گفته حالا که خبر را همه ذکر کردند پس معلوم میشود دلالت دارد بر اینکه خود آنهایی که ذکر کردند عمل هم کردند این اجتهاد اول و هذا باطلٌ هذا ردش هست هذا و ان کان غالبیا بله غالبا این طور است آنهایی که خبری را نقل میکنند غالبا بر طبقش هم فتوا میدهند، الاّ انّه لایوجب القطع، ولی این طور هم نیست که آدم یقین کند، هر کس هر خبری را در کتابش نقل کرد بر طبقش هم فتوا میدهد اینطور میگوید، لایوجب القطع، چرا، لمشاهدة تخلّف کثیرا، زیاد ما دیدیم که علما یک خبری را نقل کردند که فعلاً این خبر از دست نرود، از بین نرود، ولی بر طبقش بعدها بررسی میکنند، اگر سندش تمام باشد عمل میکنند، اگر نباشد عمل نمیکنند، پس این اجتهاد اول و آن هم بطلانش،
الثانی، اجتهاد دوم، آمده پهلوی خودش گفته دلالت اخبار بر مضایقه تمام است، یعنی دلالت این اخبار بر وجوب دلالتش تام است، حالا که دلالتش تام است، پس همه میگویند مضایقه واجب است، نخیر اینطور نیست، ممکن است مضایقه بعضیها از همین اخبار مضایقه استحباب بفهمند، همینطور هم هست، الآن امروزیها میگویند اگر شما نماز قضا به عهدهتان است در سعه هستی برو کسب و کارت را بکن، در خلال هم نمازها را بخوان، امّا مستحب است که تند تند بخوانی، پشت سر هم بخوانی، خیلی مساهله نکنی، ایشان میفرماید اجتهاد دوم این آقا این است، میخواهد بگوید دلالت این اخبار تمام است بر وجوب، عند اولئک، دلالت دارد این اخبار نزد این آقا، دلالتش تمام است بر وجوب، این هم باطل است، عبرت بشود، اذ لعلهم، شاید همین آقایان اولئک، همان اشعریین و قمیین که شما اسم بردید، لعلهم فهموا منها بالقرائد الخارجیه تأکد الاستحباب، یعنی آقایانی که مواسعی هستند، میگویند بله شما میتوانید سراغ کسب و کار بروید، در خلال هم رفته رفته اینها را هم بخوانید، ولی در عین حال هم مستحب است که نه پشت سر هم اینها را انجام بدهید زودتر قضاء تمام بشود، پس اجتهاد دوّم هم باطل است،
الثالث، اجتهاد سوم، آمده گفته روات این اخبار مضایقه همه موثوق به اند، روایت موثوق به را هم که نمیشود ردّ کرد، پس تمام میگویند این اخبار معتبر است، این هم درست نیست، خوب در نزد شما هم شاید موثوق به است، دیگران همین رواتی که شما به حساب روایتش را نقل کردید، شاید از نظر دیگران راویش معتبر نباشد، اجتهاد سوّم، گفته روات تلک الرّوایات موثوق بهم است عند اولئک، ایشان میفرماید نخیر این هم درست نیست، لانّ وثوق الحِلّی برّواة آقای ابن حلّی وثوق دارد به روات، این لایدلّ علی وثوق اولئک، این دلیل نمیشود که آنها موثق میدانند، این تا اینجا یعنی سه تا،
مع یعنی الرّابع، حالا چطور این یکی را به صورت الرّابع نگفته، چهار تا اشکال، ایشان مع یعنی الرّابع، علاوه لایری، لایری یعنی لایعتقد، اصلاً آقای ابن ادریس حلّی معتقد نیست به عمل به خبر واحد،
[تفاوت خبر واحد و متواتر]
این بحث را آقا بعدا میخوانیم، بحث است که خبر واحد حجّت است یا نه، اوّلاً واحد معنایش یکدانه نیست، ممکن است پنج تا خبر شش تا خبر باشد، خبر متواتر به خبری میگویند که آدم علم به واقع پیدا کند، اگر انسان از خبری علم پیدا کرد که این مطابق با واقع است، به این میگویند متواتر، امّا اگر علم پیدا نکرد، به این میگویند خبر واحد، پس خبر واحد معنایش یکدانه نیست، ممکن است ده تا خبر هم باشد، ولی انسان از این ده تا خبر علم به واقع پیدا نکند، ما دو جور خبر داریم، خبر واحد خبر متواتر، خبر متواتر یعنی خبری که انسان به خاطر این خبرها علم پیدا کند که حکم الله واقعی همین است، علم پیدا کند صددرصد به این میگویند متواتر، خبر واحد حالا یا یکدانه یا ده تا، خبری که انسان علم پیدا نکند به این که مطابق با واقع است، به این میگویند خبر واحد، این را ما بعدا میخوانیم،
آقای ابن ادریس حلّی خبر واحد را حجّت نمیداند، مثلاً زراره دیگر با این عظمت، اگر بیاید یک خبر نقل بکند، آقای ابن ادریس عمل نمیکند به آن، چرا علم نداریم به واقع، البته منشأ آن مال سید مرتضی است، سید مرتضی خبر واحد را حجّت نمیداند، میگوید خبر باید حتما متواتر باشد، مفید علم به واقع باشد، اگر برای ما علم به واقع نیاورد آن خبر اعتبار ندارد، اوّلین بار کسی که این حرف را زده، سید مرتضی است، بعد آقای ابن ادریس است سید ابوالمکارم است، یک پنج شش نفرند، صاحب مجمع البیان است در ذهنم، اینها چهار پنج نفرند، همه دنباله سید مرتضی را گرفتند و گفتند فقط خبر متواتر معتبر است، خبری که انسان علم پیدا کند صددرصد که این مطابق با واقع است، زراره که خبرش علم به واقع نمیآورد، خوب این را داشته باشید حالا ایشان اشکال چهارمش هم این است، آقای ابن ادریس این خبرهای مضایقه خبر واحد است، پنج شش تا خبر داریم علم به واقع برای ما نمیآورد، خوب شما هم که خبر واحد را حجّت نمیدانید، شما که خودت خبر واحد را قبول ندارید، چطور به استناد این چند تا خبر که خبر واحد است و علم هم نمیآورد، آمدی فتوا دارید میدهید به مضایقه و بعد هم میخواهی ادّعای اجماع بکنی،
(سؤال)...
خبر واحد میگویند علم آور نیست، یعنی علم به واقع برای انسان نمیآورد، حالا این اشکال را یک نفر میکنند، با یک بیان دیگر جواب میدهد، مع یعنی الرّابع، الرّابع اشکال چهارم، آقای ابن ادریس حلّی، لایعتقد، طبعا لسید المرتضی، ایشان اصلاً جایز نمیداند عمل به خبر واحد را، و ان کانوا ثقات، اگر چه سقاط هم باشند مثل زرارهها هم باشند، ایشان خبر واحد را به ما هو هو حجّت نمیداند، مگر خبری که صددرصد آدم یقین داشته باشد این مطابق با واقع است، خب این اخبار مضایقه هم علم به واقع نمیآورد، بنابراین شما نباید از این حرفها بزنید، شما که مبنایتان این است که خبر واحد قابل اعتماد نیست، شما نمیتوانید طبق این خبر واحد بیایید فتوا بدهید به این که مضایقه واجب است، اینجا یک ان قلت در تقدیر میگیرید، این المفتی قلت است، ان قلتش چیست، ایشان اشکالش چه بود، ایشان فرمودند این خبرها خبر واحد است، شما در مبنای خودت نباید به این خبرها اعتماد بکنی و فتوا به وجود مضایقه بدهی، یک نفر اشکال میکند شبیه اشکالی که ایشان کرد، یک نفر میگوید بله درست است که اینها خبر واحد است، علم هم نمیآورد، امّا آن بزرگان مثل اشعرییها چون به آن عمل کردند این اجتماع عمل آنها این خبر را، برای ایشان علم به واقع آورده، ایشان میگوید چنین چیزی نیست، اگر یک خبری خودش واحد است، بر فرض هم حالا هفت هشت ده نفر پنجاه نفر، علما هم که به آن عمل کنند، علم صددرصد به واقع برای انسان نمیآورد، پس ان قلت، ان قلت را اوّل میگویم، ببینید اشکال این است، آقای ابن ادریس، اصلاً شما نباید این فتوا را بدهید، چون شما عقیده ندارید به خبر واحد و اینها هم خبر واحد است، این اشکال ان قلت را در تقدیر بگیرید، ان قلت بله، درست اینها خبر واحد است، خبر واحد را هم نباید آقای ابن ادریس به آن تمسّک بکند، چون بر خلاف عقیدهاش است، امّا چون که بزرگانی از قبیل اشعریین و قمیین به این روایت عمل کردند، برای ایشان علم آورده، جوابش این است که عمل کردن چند نفر به یک خبری، باعث این نمیشود که انسان علم صددرصد به واقع پیدا کند، قُلت المفتی آقای ابن ادریس، ابن ادریس مفتی اینجا مقصود ایشان است، آقای ابن ادریس اذا استند فتواه فتوای به وجوب مضایقه اش، ایشان فتوای به وجوب مضایقه اش مستند به خبر واحد است، خبر واحد هم که علم آور نیست، این لایوجب القطع بالواقع به خاطر اجتماع امثال، حالا اگر امثال این آقا یعنی قمیین، اشعریین، امثال این آقای ابن قبه آقای ابن ادریس حلّی، امثال او اگر آمدند اجتماع کردند به این خبر عمل کردند لایوجب القطع بالواقع، پس بنابراین از نظر عقیده که شما بر خلاف عقیدهتان است که طبق اینها فتوا بدهید، چون خبر واحد است، اگر هم بخواهید بگویید از ناحیه عمل آن بزرگان برایت علم به واقع پیدا شده، نه، لایوجب العلم بالواقع، اجتماع امثال این آقای حلّی، یعنی بزرگانی مثل قمیین و اشعریین، اجتماع آنها باعث نمیشود که انسان از این خبر واحد، علم به واقع پیدا کند، خصوصا لمن یخطّئ عن عمل باخبار الآحاد، اصلاً ایشان تخطئه میکند، ایشان نه تنها حجّت نمیداند، تخطئه میکند کسانی را که به خبر واحد عمل میکنند، خوب شما که اینقدر مبنایت داغ است، میگویید اصلاً همه اشتباه دارند میکنند به خبر واحد عمل میکنند، حالا چند نفر هم بیایند عمل بکنند، کأنّه شما آنها را هم خطا کار میبینید و با بودن خطای کار آنها، چنین علمی حاصل نمیشود،
[خلاصه مطلب]
و بالجمله خلاصه مطلب، کیف یمکن، استفهام انکاری، یعنی لایمکن، لایمکن ان یقال، مثل هذا الاجماع، کدام اجماع، اجماع مبتنی بر حدس، ممکن نیست شما بیایید بگویید، این طور اجماعها اخبار از قول امام است، پس داخل در خبر واحد است، آخر چون دلیل حجّیت اجماع چیست، ادلّه حجّیت خبر واحد، خوب ادلّه حجّیت خبر واحد چه خبرهایی را حجّت میکند، یا خبر صددرصد حسّی یا لااقل اگر حدسی هم هست مستند به حسّ باشد، این حدس است مستند به حدس است، اینطور اجماعها، کدام طور اجماعها، اجماعات مبتنی بر قوانین حدسیه، این طور اجماعات را نمیشود گفت تتبع است، این اخبار عن قول امام است عن حسٍّ پس داخل در...، اینطور نیست، یعنی آن اجماعاتی که داخل در خبر واحد میشود، یا باید حسّی صددرصد باشد، یا اگر هم حدس است مستند به حسّ باشد، امّا اینطور اجماعات نه، نمیشود گفت اینها هم اخبار از قول امام است، که نتیجهاش این باشد اینها هم داخل در خبر واحد است اینطور نیست، مع انّه فی الحقیقة، با این که اینطور اجماعات، در حقیقت اعتماد بر اجتهادات آقای حلّی است، اینگونه اجماعات تتبعی نیست، حدسیات آقای حلّی است، سه تا چهار تا حدس زده، حدس اوّل اینکه همه ذکر کردند پس معلوم است که همه عمل میکنند، حدس دوّم اینکه دلالتش بر وجوب تمام است پس همه میگویند واجب است، حدس سوّم اینکه به خدمت شما عرض شود که این بود که رواتش موثّق است، نخیر رواتش موثّق نباشد در نزد آنها، ببینید تمام این مقدّمات حدسیه را سر هم کرده، از اینها حدس زده که همه علما همین را میگویند، ایشان میگوید این ادّعای اجماعات، ابدا اینها تتبعی نیست، ابدا عن حسٍّ نیست، مبتنی است بر یک حدسیات، آقای ابن ادریس حلّی یک حدسیاتی را سر هم کرده، از آن حدس رسیده به آن حدس، مع وضوح فساد بعضها و حال آنکه بعضی از این اجتهاداتش هم فاسد است که دوباره باز میخواهد اوّل و دوّم را باطل بکند، هر سهتاش را باطل کردیم، ولی باز میخواهد اوّل و دوّم را باطل بکند، چرا فاسد است، فانّ کثیرا ممّن ذکر اخبار المضایقه قد ذکر اخبار المواسعه، شما میگویید علما ذکر کردند اخبار مضایقه را، پس این دلیل است بر اینکه عمل کردند، خوب همان آقایان اخبار مواسعه را هم ذکر کردند، پس بگو ذکرش دلیل بر این است که اجماع دارند همه بر مواسعه، و ان این مقدمه اوّل بود، مقدّمه اوّل چه بود، مقدّمه اوّل این بود که همه ذکر کردند، ذکر دلیل بر عمل است، میگوییم اگر همه آن را ذکر کردند، مواسعه را هم ذکر کردند، پس آن ذکر مواسعه هم باید دلیل باشد، و ان المفتی، عطف به همان مقدّمه، ان کثیرا، و امّا مفتی همین آقای ابن ادریس، اذا علم استناده الا مدرک لایصلح لرّکون الیه لایؤثّر فتوا، دو تا کلمه رها کنید، ما یقین داریم این آقای ابن ادریس حلی، استنادش برای وجوب مضایقه، استنادش به یک مدرکی است که قابلیت اعتماد ندارد در مبنای خودش، چرا قابلیت اعتماد ندارد، یکی از جهت دلالت یکی از جهت معارضه، یعنی اخبار مضایقه هم قصور سندی دارد هم قصور دلالتی، قصور سندیش برای چیست؟ برای اینکه معارض دارد، این ادّعای ایشان که آمده ادّعای اجماع میکند بر وجوب مضایقه، این ایشان میفرماید این هم قصور سندی دارد این اخبار مضایقه، هم قصور دلالی، چرا قصور سندی دارد چون معارض دارد، اگر معارض نداشت بله دلالتش خوب بود، امّا الآن که معارض دارد اخبار مواسعه، پس قصور سندی دارد و با قصور سندی شما چگونه استدلال میکنید و قصور دلالی هم دارد، برای اینکه دلالت دارد بر استحباب مؤکد، اینطور نیست دلالت بر وجوب بکند، ما میدانیم این آقای ابن ادریس حلّی، مفتی ایشان است، ما میدانیم استناد ایشان بر وجوب قضاء فوائد مضایقه مستند است به یک مدرکی که کدام مدرک همین خبر واحدها، به یک مدرکی ایشان استناد کرده که لایصلح لرّکون الیه، چرا لایصلح، برای اینکه هم قصور دلالی دارد، هم قصور سندی، قصور سندیش مال کجاست، مال معارضه اش هست، قصور دلالیش مال کجاست، برای اینکه دلالت بر استحباب مؤکد دارد، آن وقت یک چنین مدرکی که صلاحیت رکون و اعتماد ندارد، این لایؤثّر فتواه فی الکشف عن قول الامام علیه السلام، یک چنین فتوایی که مستند است و یک چنین مبنای باطل، آن وقت چطور میتواند یک چنین فتوایی کاشف از رأی معصوم باشد، نتیجتا آقا ادّعای ابن ادریس حلّی، از این اجماعات اینطوری زیاد دارند، الآن یکی دیگر میخوانیم آن دیگر خیلی ناجور است، یعنی آمده ادّعای اجماع کرده در اینکه الآن میخوانیم، حالا این که الآن خواندیم باز یک قائلی دارد، در این مثالی که الآن خواندیم یک قائلهایی دارد چون بعضیها مضایقه اند، ولی الآن اینکه میخواهیم بخوانیم آقا یک مسئلهای را ایشان ادّعای اجماع میکند، یک نفر هم قائل ندارد، یک نفر از اوّل اسلام تا امروز، این مسئلهای را که آقای ابن ادریس میخواهد بگوید اجماع، یک نفر هم قبول ندارد، به قول محقّق حتّی در بین سنّیها، دیگر چه رسد به شیعه ها، آن وقت ایشان آمده در یک همچنین مسائلی، اینها خلاصه باعث میشود، یک قدری انسان متزلزل میشود که به این اجماعات تمسّک بکند، مال شیخ طوسی که مبتنی بر لطف بود که ما لطف را از اساس قبول نکردیم، مال این آقایان هم مبتنی به یک مقدمات حدسی است، آن هم حدسیاتی که گاهی به این مرحله میرسد، لذا ایشان میگوید اوضح حالاً، اینکه دیگر الآن میخواهیم بخوانیم، دیگر خیلی وضعش بدتر از اجماعی است که قبلاً خواندیم.
[کلام دیگری از ابن ادریس]
اوضح حالاً فی عدم جواز الاعتماد، آنکه دیگر خیلی وضعیت را روشن میکند که انسان نمیتواند اعتماد بکند به اجماعات، ما، ما یعنی اجماع، اعتماد نمیشود کرد بر آن اجماعاتی که ادعاه الحلّی، که چیست آن مسئله، مِن بیان آن ما است، ایشان آمده ادعای اجماع کرده بر یک مسئلهای، گفته اجماع داریم علی وجوب فطرة الزوجه، آنهایی که نسخه جامعه مدرسین دستشان است، به جای فطرة، نفقه است، خطش بزنند، قطعا غلط است، آن چاپهای دیگر درست است، علی وجوب فطرة الزوجه، نسخه جامعه مدرسین نفقه است و قطعا غلط است. خب، ایشان ادعای اجماع کرده بر وجوب فطره زوجه، گفته فطره زن را باید شوهر بدهد، ولو کانت ناشزةً علی الزوج، میدانید که بعضی از زنها ناشزه هستند، قهر میکند میرود خانه، خانه پدرش، خانه مادرش میرود، تمکین هم نمیکند، به این میگویند ناشزه. خب، اگر همینطوری مثلاً مهمانی رفته، خب عید فطر شوهرش باید مثلاً فطریه اش را بدهد، مسافرت رفته، خب شوهرش باید بدهد، اما الآن به عنوان نشوز، به عنوان اینکه دعوا دارند و تمکین نمیکند، رفته جایی دیگر، خب، این را میگویند ناشزه. ناشزه، فطریه اش بر شوهرش واجب نیست، باید خودش بدهد، چون نه وجوب نفقه دارد و وقتی وجوب نفقه دارد، فطریه اش هم به عهده خودش است. حالا این آقای ابن ادریس حلی، روایت ما داریم که فطره زوجه بر زوج است، ایشان خیال کرده این زوجه مطلق است، زوجه یعنی چه ناشزه، چه غیر ناشزه، روایت داریم فطره زوجه بر زوج است، این را داریم، ایشان دیده است این زوجه اطلاق دارد، زوجه، خب ناشزه هم باشد زوجه است، ناشزه هم نباشد زوجه است. ایشان گفته طبق این روایت که میگوید فطره زوجه بر زوج است و این زوجه اطلاق دارد و مطلق را هم که همه حجت میدانند، پس همه میگویند فطره زوجه بر زوج است، حتی ناشزه باشد، دقت کردید اجتهاد را، در روایت دارد، فطرة الزوجه علی الزوج، فطره زوجه را باید زوج بدهد، ایشان آمده گفته این زوجه ندارد زوجه غیر ناشزه، اطلاق دارد، یعنی هر جور زوجه ای، چه ناشزه چه غیر ناشزه، اطلاق لفظ شامل ناشزه هم میشود و مطلق را چون همه قبول دارند، پس همه قبول دارند، یک نفر هم قبول ندارد، پس همه قبول دارند که فطره زوجه بر زوج است حتی اگر ناشزه باشد. عنایت بفرمایید، آقای ابن ادریس حلی، باز حالا آن قبلی اینطور واضح نبود، آن قبلی یک مشت قائل داشتیم که میگفتند مضایقه واجب است، ولی در اینجا یک نفر هم ما نداریم که بیاید بگوید فطره زوجه مطلقا، یعنی حتی اگر ناشزه هم باشد، بر زوج واجب است نداریم، این را در سرائر ایشان گفتند، سرائر نسخه جامعه مدرسین اگر دارید، جامعه مدرسین چاپ کردند، جلد اول، صفحه ۴۶۶، ایشان میفرماید آقای ابن ادریس حلی در آن کتاب سرائر آمده ادعای اجماع کرده بر وجوب فطره زوجه ولو آن زوجه، ناشزه باشد بر زوج. اجمع العلما که زن به ما هو زن، همینقدر که زن آن آقا است، زوجه آن آقا است، فطریه اش بر او واجب است ولو ناشزه باشد، ادعای اجماع کرده،
ردّه المحقق، محقق در معتبر رد کرده، این معتبرهایی که من دارم قدیمی است، صفحه ۲۸۷، معتبر، طبع قدیم صفحه ۲۸۷، برای اینکه خیلی هم نگردیم، فروعٌ، آن وسط صفحه یک فروعٌ دارد، دیگر قبلش را نگاه نکنید، آن فروعٌ را یک پنج شش خط مطالعه بکنید، اینهایی که ابن ادریس گفته، آنجا نقل کرده، یعنی این آقا، این هم همین الآن یادم افتاد، دقت داشته باشید، آقای محقق میگوید بعض المتأخرین این حرف را زدند، محقق جزء قدما است، قدما که نمیتواند از متأخرین خبر بدهد، و علی به ابن ادریس قبل ایشان بوده، یعنی محقق خودش از قدما است، ابن ادریس را میخواهد رد کند که دیگر آن بیشتر از قدما است، ولی در آنجا نوشته قال بعض المتأخرین، من فکر میکنم اشتباه شده، باید بگوید قال بعض المعاصرین، عرض کردم، خود محقق تازه از قدما است، آن وقت ایشان بگوید بعض المتأخرین، مثل این میماند من بگویم بعد صد سال بعد علما میگویند نماز جمعه واجب است، من نمیتوانم یک همچین حرفی بزنم، من که نمیتوانم از صد سال بعدم خبر بدهم، قرض آن معتبر، من فکر میکنم اشتباه چاپی شده، اسم ابن ادریس را نمیآورد، میگوید قال بعض المتأخرین که فطره زوجه بر زوج است ولو ناشزه باشد، و هذا یدلّ علیه الاجماع، تمام اینها را نقل میکند، ولی بعنوان بعض المتأخرین، دقت داشته باشید، قطعا باید غلط باشد، عرض کردم خود محقق که دارد رد میکند از قدما است، قدما که را رد میکنند حرفهای گذشته ها را دیگر نه حرفهای آینده ها را، ابن ادریس مال قبل از محقق است، او دیگر به طریقی قول از علما است، حالا، خلاصه صفحه ۲۸۷، آن کتابهای قدیمی معتبر صفحه ۲۸۷، فروعٌ را پیدا بکنید، در آن فروعٌ پنج شش خط پیدا بکنید، این حرفهایی که آقای ابن ادریس حلی در کتاب سرائر زده که ما مختصرش را خواندیم، آن را نقل میکند و رد میکند، میگوید این آقا چه حرفی است زده، ما یک نفر هم قائل نداریم که بیاید بگوید فطره زوجه ناشزه بر زوج است، حتی از علمای اسلام هم ما کسی را نداریم، یعنی سنیها، چه رسد به علمای امامیه.
و ردّه المحقق، این آقای ابن ادریسی که یک همچین ادعای اجماعی در این مسئله کرده، ردّه المحقق فی المعتبر، ایشان خلاصه اش میکند و الاّ عبارت او بیشتر است. محقق چه طوری رد کرده، گفته احدٍ من علماء الاسلام، یعنی حتی علمای سنی، حتی یکی از علمای اسلام هم لم یذهب الی ذلک فضلاً عن علماء الامامیه، دیگر ایشان آنش را نقل نکرده، فضلاً عن علماء الامامیه، خب ببینید آقا، چقدر کار اجماعها به کجا کشیده که یک مسئله ای که حتی یک نفر هم قائل ندارد، نه از سنی نه از شیعه، آدم بیاید یک حدسی بزند، بعد به مقتضای آن حدسش حدس بزند که همه اینجور گفتند، بعد هم به مقتضای حدس دومش حدس بزند که امام زمان هم نظرش این است و حال اینکه خیلی مشکل است، حالا مشکل ایشان چیست، خب آن روایت را دیده، خب بله ما روایت داریم که فطره زوجه بر زوج است، اما روایتهای دیگر را هم نگاه کنید، در روایتهای دیگر آقا، مناط وجوب فطریه را گفتند، مناط وجوب فطره یا عیلولة است یا وجوب انفاق، یعنی انسان یا به عیال، عیال معنای زن نیست، یعنی نان خور، مناط وجوب فطره عیلولة است، در روایات دارد انسان باید کل من یعول، تمام کسانی که نان خورش هستند، فطریه اش را بدهد، لذا شب عید فطر، اگر مهمان بیاید قبل از غروب، و نان خور شما باشد، باید فطریه اش را بدهید، بخاطر همین من یعول. میزان وجوب فطره چیست، دو تا عنوان، یا عنوان من یعول مثل مهمانهای شب عید فطر، یا عنوان وجوب نفقه مثل ما که عیالمان واجب النفقة، خب این خانمی که الآن رفته جایی دیگر به عنوان نشوز، نه عیال است، یعنی نه نان خور است و نه واجب النفقة، اینها را دیگر دقت نکرده، پهلوی خودش خیال کرده، آن روایت که میگوید فطره زوجه بر زوج است، خیال کرده زوجه به ما هو هو، میخواهد نان خور باشد میخواهد نباشد، میخواهد واجب النفقة، اینجوری خیال کرده، خیال کرده آن مطلق است، مطلق هم که همه میگویند حجت است، پس همه میگویند فطره زوجه بر زوج است ولو ناشزه. این فأنّ حرف شیخ انصاری است، حرف آقای حلی را که خواندیم، ردّ آقای محقق را هم خواندیم، حالا خودمان میخواهیم حرف بزنیم.
فأنّ الظاهر انّ الحلی، این آقای ابن ادریس حلی، انّما اعتمد فی استکشاف اقوال العلما، به چه اعتماد کرده علی، دیده این اخبار وجوب فطره بر زوجه را دیده اینها تدوین کردند عین قبلی، گفته ما دیدیم همه این روایت را نوشتند در کتابشان که فطرة الزوجه علی الزوج، خب این دلیل است بر اینکه عمل میکنند، زوجه هم که مطلق است چه ناشزه چه غیر ناشزه، پس معلوم میشود همه قبول دارند این مطلب را. آمده در استکشاف اقوال علما به چه اعتماد کرده، به اینکه علما تدوین کردند این روایت را، تدوینهم لرّوایات الدّالّة باطلاقها، یجب فطرة الزوجه، اشاره به این است، روایاتی که به اطلاقش یجب فطرة الزوجه علی الزوج، این اطلاقش میگوید چه ناشزه چه غیر ناشزه، دیده این روایت به اطلاقش دلالت دارد بر وجوب فطره زوجه علی الزوج، خب اطلاق را هم که همه قبول دارند، پس همه قبول دارند که فطریه زوجه بر زوج است. متخیلاً، این آقای ابن ادریس خیال کرده که حکم، حکم کدام است؟ وجوب فطره، خیال کرده این وجوب فطره رفته روی زوجیت، خیال کرده حکم، یعنی وجوب فطره معلق بر زوجیت است من حیث هی الزوجیه و لم یتفتّن و لم یتوجّه، توجه دیگر پیدا نکرده که حکم، یعنی وجوب فطره، این وجوب فطره دو عنوان دارد، من حیث العیلوله که شامل مهمانهای شب عید فطر میشود یا وجوب انفال، درست است در آن روایت میگوید زوجه فطرش بر زوج است، امّا اطلاق ندارد، چرا؟ برای اینکه در روایات دیگر گفتند میزان وجود فطره دو عنوان است، یا عنوان نان خوردن که این نان خور من نیست، یا عنوان وجوب النّفقه که واجب النّفقه هم نیست چون ناشزه است، دیگر دقّت نکرده، فقط همان کلمه زوجه را دیده، گفته این اطلاق دارد، ناشز و غیر ناشز را میگیرد، مطلق هم که حجّت است، این هم که همه را در کتابهایشان نقل کردند، پس همه قائلند، ببینید مسئلهای که یک نفر هم قائل ندارد، ایشان آمده ادّعا کرده اجماع در آن مسئله، آمده ایشان یک چنین کاری کرده و غافل از این دو عنوان است که آن دو عنوان موجب وجود فطره است و این دو عنوان هیچ کدامش در ناشزه نیست، پس فطره اش واجب نیست،
حالا ایشان میفرمایند که فکیف یجوز استفهام انکاری، یعنی لایجوز، لایجوز الاعتماد فی مثله، در مثل اینطور مسئله که یک نفر هم قائل ندارد، چگونه آدم میتواند اعتماد کند بر اخبار آقای ابن ادریس به چه، به اتّفاق کاشف از قول امام، این اخبار فاعلش در آن مستتر است به حلّی برمیگردد، ما چگونه میتوانیم اعتماد کنیم به این خبر دادن آقای حلّی، به چه خبر داده، به اتّفاق کاشف از رأی معصوم، چون میگوید اجمع العلما، اتّفق العلما که فطره زوجه بر زوج است، این را هم نسبت داده به معصوم، ابدا اینطور نیست، تتبع نکرده ایشان، ایشان آمده در آن مطلب حسّی این حرف را زدند، پس نمیشود اعتماد کنیم به این اجماع و بعد هم این را بگوییم، نتیجهاش این باشد انّها سنّةُ المحکیة، اینها بر میگردد به اخبار اتّفاق، میدانید که ضمیرهایی که بین مرجع و خبر قرار میگیرد، میشود ضمیر را به اعتبار مرجع بیاوریم، میتوانیم به اعتبار خبر بیاوریم، الآن اینجا مرجعش اخبار آقای ابن ادریس است، امّا خبرش مؤنّث است، سنّةُ المحکیة، میشود انّه بگوید به اعتبار مرجع ضمیر مذکر بیاورد، میتواند مؤنّث بیاورد به اعتبار اینکه خبرش مؤنّث است، خلاصه ما نمیتوانیم به یک چنین اجماعهایی اکتفا کنیم و بعد هم بیاییم بگوییم انّها، یعنی اینطور اجماعها سنّت محکیة، است یعنی مثل قول زراره است که میگوید قال الصادق، چون عرض کردم اینهایی که میگویند اجماع حجّت است میخواهند بگویند اینها سنّت محکیة، است، یعنی مشمول ادلّه حکمیه است، ایشان میگوید چه موقع اینها سنّت محکیة، است، اجماع یا باید حسّی باشد یا حدثی مستند به حسّ، امّا اجماعی که اینطور است، اصلاً مستند به حسّ نیست، حدس در حدس است نمیشود گفت انّها، این اجماعات اینگونه سنّت محکیة است و بعد هم بگوییم مشمول ادلّه حجّیت خبر واحد واقع میشود، و ما ابعد، حالا ایشان میگوید ببینید چقدر فاصله است بین اجماعات آقای ابن ادریس حلّی و اجماعات محقّق که حالا فردا میخوانیم، ما ابعد ببینید چقدر فاصله است بین مستند الیه حلّی فی هذا المقام ببینید ادّعای اجماعات ابن ادریس چقدر بیپر و پایه است، با یک حدسیات ناجور کشف میکند رضای معصوم را، میگوید ببینید چقدر فاصله است بین آن چیزی که ابن ادریس حلّی به آن استناد میکند در مقام نقل اجماع و بین آن چیزی که محقق صاحب شرایع در بعضی از کلمات محکیة، ان شاء الله برای فردا.