درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۹۹: حجیت ظواهر برای غیر مقصودین به افهام ۶

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه آقا میرزای قمی دو تا تفصیل در مسأله دادند یکی تفصیل را چند را روز گفتیم و بعد رد کردیم، یک تفصیل را هم دیروز گفتیم و رد کردیم، امّا آن تفصیل قبلی‏شان چی بود؟ فرق گذاشته بودند بین مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام فرمودند ظواهر برای مقصودین به افهام حجت است برای غیرمقصود به افهام حجت نیست، خوب این را ردّش کردیم با اجماع قولی و اجماع عملی این تفصیل را رد کردیم گفتیم ظواهر از نظر عقلاء از اصول عقلاییه است ظواهر الفاظ برای همه حجت است چه مقصود به افهام باشد چه نباشد. یک تفصیل هم دیروز دادند بین حاضرین و غائبین، فرمودند اگر خطاباتی که حاضرین شاملشان می‏شود اگر آن خطابات شامل غائبین هم بشود غائبین هم مثل حاضرین ظهورات از باب ظن خاص برایشان حجت است اگر خطابات شامل غائبین نشود ظهورات برایشان حجت نیست مثل معدومین می‏شوند. پس تفصیل قبلی بین مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام بود ردّ کردیم، تفصیل دیروزی بین کی بود؟ بین غائبین و حاضرین، آمد گفت اگر خطابات شامل غائبین هم بشود غائبین هم مثل حاضرین ظواهر از باب ظن خاص برایشان حجت است، اما اگر خطابات شامل غائبین نشود غائبین مثل معدومین هستند ظواهر برایشان حجت نیست از باب ظن خاص، ایشان دیروز این تفصیل را گفتند و همان دیروز هم رد کردند، ایشان می‏فرماید این تفصیل دومی با معیاری که شما در تفصیل اولی به ما دادید جور در نمی‏آید، شما در تفصیل اولی معیار دست ما دادید گفتید معیار ظن خاص بودن چیه؟ معیار ظن خاص بودن را شما گفتید این است: کسانی که بتوانند اصل عدم غفلت جاری کنند یعنی هر کس اصل عدم غفلت بتواند جاری بکند ظهورات برای او از باب ظن خاص حجت است، این معیار را شما دست ما دادید خوب اگر معیار ظن خاص بودن اجرای اصل عدم غفلت است غائبین ظهورات برایشان حجت نیست ولو خطابات شاملشان بشود چرا؟ برای این که غائبین اصل عدم غفلت نمی‏توانند جاری بکنند اصلاً توجه ندارند که الان در آن مجلسی که نیستند خطابی هست تا این که غفلتی احتمال بدهیم، پس روی معیاری که خود شما دست ما دادید گفتید معیار ظن خاص بودن چیه؟ این که انسان بتواند اصل عدم غفلت جاری بکند آنهایی که اصل عدم غفلت جاری می‏توانند بکنند آنها برایشان ظواهر از باب ظن خاص حجت است اگر معیار این است خطابات شامل غائبین هم که بشود ظواهر برایشان حجت نیست از باب ظن خاص، چرا؟ برای این که اصل عدم غفلت نمی‏توانند جاری بکنند چون اصلاً توجه ندارند که الان در آن مجلس خطابی هست تا متوجه غفلت بشوند، پس آن معیاری که شما دادید در تفصیل اول این تفصیل دوم را به هم می‏زند. و اگر معیار ظن خاص بودن اصل عدم قرینه است یعنی کسانی که اصل عدم قرینه می‏توانند جاری کنند ظواهر برای آنها حجت است از باب ظن خاص اگر معیار این است غائبین می‏توانند اصل عدم قرینه جاری کنند، پس ظواهر برای آنها حجت است ولو خطابات شاملشان نشود. نمی‏دانم خلاصه روشن شد یا نه، بعضی از آقایان گفتند خلاصه عبارت خیلی روشن نیست، دیگر از این خلاصه ‏تر و واضح‏تر نمی‏شود گفت.

دوباره یک بار دیگر عرض می‏کنم: آقای میرزای قمی میزان ظن خاص بودن چیه؟ شما می‏گویید ظواهر برای بعضی‏ها ظن خاص است برای بعضی‏ها نیست، اگر میزان ظن خاص بودن اجرای اصل عدم غفلت است این شامل غائبین نمی‏شود غائبین اصل عدم غفلت نمی‏توانند جاری کنند بنابراین ولو خطابات هم شامل حالشان بشود برای آنها از باب ظن خاص حجت نیست، اگر میزان ظن خاص بودن اصل عدم قرینه است غایب هم می‏تواند اصل عدم قرینه جاری بکند ولو خطابات هم شاملش نشود از باب ظن خاص برای او حجت است. پس تفصیل اولی شما را قبلاً رد کردیم، تفصیل دیروزی را هم همان دیروز رد کردیم. بعد ایشان یک دلیل دیگر آوردند که دیگر تمام می‏شود قضیه، و آن مهمترین دلیل ما است بر حجیت ظواهر نسبت به همه و او اخبار متواتره است اخبار زیادی ما داریم که ما را ارجاع دادند به ظاهر کتاب، البته لفظ ارجاع تو کتاب نیست بنا شد تواتر معنوی باشد حدیث غدیر تواتر لفظی دارد اما گفتیم زهد و شجاعت تواتر لفظی ندارد تواتر معنوی دارد، اینجا هم همین جور ما زیاد روایت داریم ولو کلمه ارجع داخل آنها نیست ولی زیاد ما ادلّه‏ای داریم که از آن استفاده می‏شود این معنا که ما باید رجوع کنیم به ظاهر کتاب، فهرستا من می‏شمارم: یکی آن قضیه زرارة که لمکان الباء، خوب حضرت نگفتند رجوع به کتاب بکن ولی همان سؤال و جواب معنایش این است که به کتاب رجوع کن، هذا اشباهه یعرف من کتاب الله نفرمودند ارجع ولی از این که می‏گویند هذا و اشباهه یعنی ارجع الی الکتاب، یا آن داستان حسن جحم با امام رضا علیه‏السلام که استدلال کرد خوب معنای آن هم ارجاع به ظاهر کتاب است که حضرت رضا فرمودند نظرت چیه راجع به کافر می‏شود با او ازدواج کرد یا نه؟ یعنی ارجع الی کتاب الله، یا آن قضیه حتی ینکحَ الزوجا غیره که آمد گفت آقا حتما باید محلّل آزاد باشد؟ فرمودند: نه حتی ینکحَ، ظاهرش این است ببینید اینها می‏گویند تواتر معنوی یعنی کلمه ارجع تو هیچ کدام این روایات نیست اما از همه اینها ما این را می‏فهمیم که مردم وظیفه‏تان این است برای استفاده احکام رجوع بکنید به کتاب، ایشان می‏گوید عمده دلیل ما بر حجیت ظواهر کتاب این روایات ارجع است این روایاتی که همش معنای ارجع را به ما تفهیم می‏کند اینها بهترین دلیل است پس نتیجتا این اخباری که امر به رجوع می‏کند بهترین دلیل است بر حجیت ظواهر کتاب، این را که ایشان می‏گوید یک نفر اشکال می‏کند که اشکال مقدّر است تو عبارت نبود، اشکال این است: که این هم مصادره به مطلوب است چون ارجع خودش ظهور است شما از این ظهور ارجع الی الکتاب می‏خواهی استفاده بکنی حجیت ظواهر کتاب را، این تازه اول دعوا است مصادره به مطلوب معنایش این است این تازه خودش اول دعوا است، شما به ما از این ارجعی که تو روایات هست می‏خواهی استفاده کنی حجیت ظواهر را، خود این ارجع ظاهر است نص که نیست، خود این ارجع هم ظهور دارد پس شما با ظهور این اخبار متواتره می‏خواهی ظهورات کتاب را برای ما حجت بکنی این مصادره به مطلوب است و جایز نیست. آن وقت قلتُ را ایشان در جواب در عبارت بود، نه این اشکال را نکن این ظواهر برای مقصودین به افهام یعنی آنهایی که حضرت باهاشون صحبت کرده، برای آنها از باب ظن خاص حجت بوده و چون این ظهور برای آنها از باب ظن خاص حجت بوده ما هم که مشترک هستیم با آنها پس برای ما هم از باب ظن خاص حجت است، خوب این تا درس دیروز،

۲

جواب از کلام مرحوم میرزای قمی با حدیث ثقلین

ایشان می‏گوید از این حرفی ما زدیم همین آخر سر، از کدام حرف؟ که جواب اشکال را دادیم آن اشکال مقدّر را ما جواب دادیم از این جواب ما یک حرفی میرزای قمی زده که از این جوابی که ما دیروز در ردّ ان قلت مقدّر دادیم ردّ میرزای قمی هم می‏شود، میرزای قمی آقا وقتی که این حرفهایش را می‏زند می‏گوید ظهورات فقط برای مقصود به افهام حجت است برای دیگران حجت نیست یک نفر بهش ان قلت می‏زند یعنی یک کسی به میرزای قمی اشکال وارد می‏کند می‏گوید ان قلت آقای میرزای قمی، یعنی میرزای قمی به خودش اشکال وارد می‏کند، بعد از این که ادعا می‏کند که ظواهر فقط برای مقصودین حجت است برای غیرمقصودین حجت نیست یک نفر اخبار ثقلین را به رُخش میرزا می‏کشد، می‏گوید آقای میرزای قمی شما می‏فرمایید ظواهر برای غیرمقصودین حجت نیست و حال آن که خبر ثقلین ظواهر را برای همه حجت می‏کند، آخر حدیث این است دیگر: پیغمبر فرمود انّی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابدا، اگر به این دو تمسّک کردید گمراه نمی‏شوید تا کی؟ حتی یردُّ علیه الحوض، تا این که این دو تا در کنار حوض به دست ما برسند. خوب ببینید ظاهر این حدیث امر به تمسّک است به ما می‏گوید همه باید به کتاب و عترت تمسّک بکنند ان قلت دارد به میرازی قمی می‏گوید، می‏گوید: شما ادّعایت این است ظواهر قرآن را فقط آن مقصودین به افهام می‏توانستند تمسّک بکنند برای دیگران از باب ظن خاص حجت نیست، مستشکلی به میرزای قمی می‏گوید این حرف شما بر خلاف حدیث ثقلین است، چون حدیث ثقلین را تمسّک به کتاب را برای همه واجب می‏کند یعنی معنایش این است که ظهورات برای همه حجت است پس این حرف شما آقای میرزای قمی با این حدیث ثقلین ناسازگار است. میرزا چه جوابی می‏دهد؟ جوابی می‏دهد که آن ان قلت دیروزی می‏گفت، ان قلت دیروزی که در تقدیر بود میرزای قمی می‏خواهد آن جواب را بدهد می‏گوید این مصادره به مطلوب است تازه این اول نزاع است که حدیث ثقلین که ظهورش حجت است شما با ظهور این حدیث ثقلین، حدیث ثقلین که نصّ صریح نیست ظهور دارد در جواز تمسّک، با این ظهور حدیث ثقلین می‏خواهیم شما ظواهر کتاب را حجت کنید، این مصادره به مطلوب است، آن وقت ردّی که ما دیروز کردیم ردّ این هم هست نمی‏دانم روشن شد یا نه، خلاصه یک ان قلت مقدّری دیروز داشتیم میرزای قمی در جواب اشکال این آقا آن حرفی را می‏زد که مستشکل دیروزی می‏زد، خوب مستشکل دیروزی را ما ردّش کردیم بالنتیجه حرف میرزای قمی هم ردّ می‏شود.

دوباره عرض می‏کنم: میرزا ادّعایش این است که ظواهر فقط برای مقصودین حجت است برای دیگران از باب ظن خاص حجت نیست، تا این حرف را می‏زند ان قلت صفحه ۱۰۲، جلد دوم قوانین، را ببینید یک کسی به میرزا اشکال می‏کند می‏گوید این حرف شما درست نیست برای این که حدیث ثقلین ظهورش این است که ظواهر کتاب برای همه حجت است برای همه قابل تمسّک است این حرف شما باطل است. میراز چی جواب می‏دهد؟ می‏گوید حدیث ثقلین که نصّ صریح نیست ظهور دارد در این که دیگران همه تمسّک بکنند و این ظهور تازه خودش اول نزاع است شما با ظهور این حدیث ثقلین که ظواهر را حجت می‏کند با این ظهور می‏خواهد ظواهر کتاب را حجت بکنید این مصادره به مطلوب است. آن وقت ما دیروز این حرف را ردّ کردیم لذا ایشان می‏گوید و ممّا ذکرنا از این ردّی که ما دیروز کردیم ردّ این حرف میرزای قمی هم می‏شود.

حالا عنایت بفرمایید: و ممّا ذکرنا یعنی همین جوابی که ما دیروز آخر درس دادیم سطر آخر یک آقای مستشکلی را رد کردیم با این جوابی که ما دیروز دادیم یک حرفی میرزای قمی یک جایی زده با آن حرف ما حرف میرزای قمی هم ردّ می‏شود، ممّا ذکرنا از این جوابی که ما دیروز در ردّ آن آقا دادیم یعرف النظر یعنی یعرف الاشکال، اشکال پیدا می‏شود فیما ذکرهُ المحقق القمی، بقوله فان قلت، این بقوله فان قلت دنبال آن است، یعنی میرزای قمی با آن حرفی که زده یک ان قلتی عنوان کرده، کدام حرف را زده؟ بعد از این که متذکر شده که ظواهر کتاب حجت نیست بالنسبة الینا که غیرمقصود به افهامی آمد گفت ظواهر کتاب بالخصوص برای ما که آن موقع نبودیم حجت نیست، بعد از این که این حرف را می‏زند ان قلتی به خودش وارد می‏کند، ان قلت می‏گوید چی؟ می‏گوید: نخیر آقای میرزای قمی حرف شما باطل است می‏گویید ظواهر کتاب حجت نیست، حدیث ثقلین تمسّک کتاب را برای همه واجب می‏کند، خوب معنای تمسّک به کتاب چیه؟ پس معلوم است ظواهر کتاب حجت است که همه باید تمسّک بکنند تا گمراه نشوند، این اشکال به میرزا می‏شود جواب می‏دهد، می‏گوید: بله این حدیث ثقلین نصّ که نیست نصّ صریح که نیست مردم تمسّک بکنید ظهور دارد در وجوب تمسّک، ظهور تازه اول نزاع است یعنی شما با ظهور این حدیث ثقلین می‏خواهید ثابت بکنید حجیت ظواهر را، ان قلت به خودش وارد می‏کند یعنی یک نفر به میرازی قمی اشکال می‏کند می‏گوید: اخبار ثقلین یدلُّ علی کون ظاهر الکتاب حجّةً لغیر المشافهین چون می‏گوید ما ان تمسّکتم یعنی مسلمانها تا انقراض عالم اگر به این کتاب و عترت تمسّک کنید گمراه نمی‏شوید، از این معلوم می‏شود که ظواهر کتاب برای همه قابل تمسّک است ولو برای آیندگان است تا یک میلیون سال بعد. پس نتیجتا این حرف شما که می‏گویید حجت است برای مشافهین و غیرمشافهین برایشان حجت نیست ایشان جواب داده، آمده این اشکال را جواب داده اجابَ عنه، به این که روایت الثقلین ظاهرةٌ فی ذلک، ظاهر در مقابل نصّ است، فی ذلک یعنی حجیت ظواهر ایشان جواب داده گفته این روایت ثقلین ظهور دارد نصّ که نیست یعنی لیست بالنصّ الصریح، کانت ظاهرة معنایش این است که این حدیث ثقلین بله ظواهر را حجت می‏کند تمسّک را برای همه جایز می‏کند ولی ظهور دارد این تازه اول دعوا است یعنی شما آقایی که داری به من اشکال می‏کنی با این خبر ثقلین که ظهور در حجیت ظواهر کتاب دارد شما می‏خواهید با این ظواهر کتاب را ثابت بکنید این می‏شود خلاصه مصادره به مطلوب. من یک نسخه ‏ای دیدم آقا به جای ظاهرةٌ، غیرُ ظاهرةٌ است که اگر باشد خیلی نسخه خوبی است چون با آن علتی که بعد می‏خوانیم لاحتمالِ، آن غیر ظاهرةٌ خیلی نسخه خوبی است ولی خوب آنی که اکثرا دست آقایان است ظاهرةٌ است، علی کل حال او باشد عبارت خیلی روشن‏تر است با آن لاحتمالی که بعدش است بهتر سازگار است ولی چون اکثر نسخه ‏ها ظاهرةٌ است، ظاهره در مقابل نصّ است ما هم همین را معنی می‏کنیم. ایشان اینجور جواب دادند به این آقایی که از حدیث ثقلین خواسته استفاده بکند حجیت ظواهر را، آمده اینجور جواب داده گفته آقایان این روایت ثقلین لیست لنصّ الصریح برای این که عبارت حالا روشن‏تر باشد این روایت نصّ صریح که نیست ظاهرةٌ فی ذلک ظهور دارد در حجیت ظواهر یعنی چی؟ یعنی مصادره به مطلوب است یعنی شما با ظهور این حدیث که به ما می‏گوید ظواهر حجت است قرآن قابل تمسّک است، نصّ صریح که نیست ظهور دارد، ظهور دارد در این که ظواهر کتاب حجت است، شما با ظهور این حدیث می‏خواهید ثابت بکنید حجیت ظواهر کتاب را، این را بهش می‏گویند مصادره به مطلوب یعنی تازه خود این اول دعوا است چون اگر ما می‏گوییم ظواهر حجت نیست برای غیرمقصود به افهام هم ظواهر سنّت و هم ظواهر کتاب، خوب این روایت سنّت است نهایتش ظهور دارد بعد وقتی که ظهور داشت لازمه‏اش این است با ظهور این حدیث شما می‏خواهید ثابت بکنید حجیت ظهورات کتاب را.

خوب حالا چرا نصّ نیست، این اول روشن بشود؟ چرا میرزای قمی فرموده این حدیث ظهور دارد در حجیت ظواهر کتاب چرا نصّ نیست؟ برای این که یک معنای دیگر هم دارد چه معنایی؟ معنایی که چندی پیش اخباریین کردند، اگر نظر آقایان باشد قبل از این تعطیلی‏‌ها اخباریین به این حدیث تمسّک کردند گفتند این حدیث به ما می‏گوید کتابَ الله و عترتی، یعنی کتاب وقتی ظهوراتش حجت است که تفسیر از ائمه برسد اگر تفسیر رسید بر ظهورات، آخر اگر نظرتان باشد اینها می‏گفتند که ظهورات حجت نیست ظهورات قرآن را می‏گفتند تفسیر به رأی است حجت نیست یک دلیلشان هم خبر ثقلین بود می‏گفتند خبر ثقلین به ما می‏گوید کتاب وقتی ظهورش حجت است که تفسیر از عترت بیاید ظاهرش این است، بنابراین ظاهری که تفسیر ائمه کنارش نباشد این ظاهر حجت نیست. ایشان می‏فرماید چون که اخباریین حدیث را اینجوری معنا کردند پس معلوم است که نصّ نیست، اگر بنا بود نصّ باشد در حجیت ظاهر کتاب خوب اخباریین حدیث را اینجوری معنا نمی‏کردند اخباریین چه جوری معنا کردند؟ گفتند این حدیث می‏گوید ظواهر حجت نیست ظواهری حجت است که تفسیر از ائمه بیاید پس روی قول اخباریین که حدیث را آنجور معنا کردند معلوم می‏شود معنای حدیث نصّ در حجیت ظواهر نیست ظهور دارد آن احتمال هم دارد، حالا که نصّ صریح نیست چون اخباریین آنطور معنا کردند معلوم می‏شود ظهور دارد، حالا که ظهور دارد شما با ظهور این حدیث می‏خواهید ظواهر کتاب را حجت بکنید و این درست نیست.

عنایت بکنید: اجابَ ایشان جواب این آقایان را داده گفته این اشکال شما وارد نیست چرا؟ برای این که این حدیث ثقلین لیسَت نصّا، نصّ در این که نیست، ذلک یعنی حجیت ظواهر کتاب، نصّ که نیست ظهور دارد چرا ظهور دارد نصّ نیست؟ این احتمال نصّ نیست لیست بانصّا، لذا می‏گویم غیرهُ ظاهرةٌ اگر باشد آن نسخه خیلی خوب است، ظهور ندارد و بر فرض هم ظهور داشته باشد نصّ نیست به چه دلیل این حدیث نصّ نیست؟ لاحتمال این که، یک معنای دیگر هم دارد چه معنایی دارد؟ همان معنایی که اخباریین کردند گفتند ظهورات وقتی حجت است که در کنارش تفسیر باشد چون این معنا را می‏دهد پس صریح در حجیت ظواهر نیست لاحتمال کون المراد چون احتمال دارد که مراد از حدیث این باشد تمسّک به کتاب بکنید بعد از ورود تفسیر کتاب عن الائمة، کما یقوله الاخباریون پس احتمالش هست که این حدیث معنایش این است: ظواهر کتاب وقتی حجت است که کنارش تفسیر از ائمه باشد، چون این احتمال هست پس نصّ در حجیت ظواهر کتاب نیست می‏ماند ظاهر بودن، آن وقت این می‏شود مصادره به مطلوب یعنی با ظاهر این حدیث شما می‏خواهید ظواهر کتاب را حجت بکنید.

و حجّیةُ ظاهر روایة الثقلین بالنسبة الینا مصادرةٌ بالمطلوب، پس حدیث نصّ نیست در حجیت ظواهر کتاب، ظهور دارد تازه این اول نزاع است چون ما که می‏گوییم ظواهر حجت نیست برای غیرمقصود به افهام فرقی نمی‏کند ظواهر سنّت باشد یا ظواهر کتاب، ظاهر این حدیث فقط برای مقصودین به افهام حجت است. ایشان می‏فرماید: این حدیث اگر نصّ بود در حجیت ظواهر کتاب حق با شما بود حدیث برخلاف حرف من بود ولی نصّ که نیست ظهور است ظهور هم تازه اول دعوا است، آیا این ظهور حدیث ثقلین که ظهور دارد در حجیت ظواهر آیا این ظهورش معتبر است یا نه؟ تازه اصل اینجا خودش دعوا است لذا ایشان می‏فرماید حالا که ثابت شد حدیث نصّ نیست بلکه ظهور دارد حالا بیاییم سر مطلب، حجّیت ظهور این روایت ثقلین نسبت به ما که مقصود به افهام نیستیم این مصادره به مطلوب است چرا؟ اذ لافرق در عدم حجّیت، فرقی نیست در عدم حجّیت بین ظواهر کتاب و سنّت در حق غیر مشافهین به آن ظواهر، پس نتیجتا عین همان اشکالی که دیروز آن آقا کرده بوده در اخبار متواتره عین همان حرف را میرزای قمی هم زده قهرا آن جوابی که ما دیروز دادیم و آن آقا را ردّ کردیم با آن جواب نظر و اشکال در کلام میرزای قمی هم روشن می‏شود.

توضیحٌ النظر: حالا می‏خواهد آن نظر را و این که گفت حرف ایشان فیه النظر، آن نظر را می‏خواهد ایشان می‏خواهد توضیح بدهد. ایشان می‏گوید آقای میرزای قمی عمده دلیل ما بر حجیت ظواهر همان اخبار متواتره دیروز است شما چرا خبر ثقلین را مطرح کردید؟ عمده دلیل ما بر حجیت ظواهر همان اخبار متواتره ‏ای است که دیروز گفتیم که به ما امر می‏کند برای استفاده احکام به این ظهورات مراجعه بکنیم و آن اخبار چون متواتر است مفید قطع است پس ما از آن روایات قطع داریم به حجّیت ظواهر نه این که ظن داشته باشیم تا شما بگویید مصادره به مطلوب است. عنایت بفرمایید عبارتهای ایشان آقا خیلی مشوّش است به قول عوصق اصلاً عبارتها مختل است، شما ان قلت قوانین را ببینید اصلاً این حرفها را نزده میرزای قمی یک چیزهای دیگری گفته ایشان قطعا کتاب قوانین نداشتند والّا انقدر اشتباه در نقلها نمی‏شد، غرض هم عبارات مختل، هم کلمات میرزای قمی اینها نیست میرزای قمی چیزهای دیگری گفتند یک عبارتهای دیگری گفتند بعضی از این عبارتها را هم گفتند، غرض با توجه به این مطلب قهرا عبارت ملالت ‏آور است درس فردایمان هم همین جور است، من آقا از اول رسائل تا آخر رسائل هفت هشت ده مورد از ایشان سراغ دارم که خلاصه انقدر کش می‏دهند قضیه را که با ملالت تمام می‏شود اینجا یکی از آن جاها است، یعنی واقعا دیگر انقدر قابل کش دادن نبود غرض امروز و فردا را هم تحمل بفرمایید از پس فردا دیگر اصلاً مطالب مستقلّه است یک مطالب خوبی است در همین رابطه ولی یک حرفهای علمی و حسابی و زود هم تمام می‏شود نه این که ما الان دو یا سه هفته است فقط در این حرفهای میرزای قمی هستیم.

ایشان اینجوری می‏فرمایند: توضیحٌ النظر: آقای میرزای قمی این جوابی که شما دادید گفتید خبر ثقلین ظهور دارد نصّ ندارد و ظهور که نمی‏تواند ظواهر را حجت بکند چون این می‏شود مصادره به مطلوب، این حرفهای شما باطل است چرا؟ برای این که عمده دلیل ما برای حجیت ظواهر اخبار متواتره است اخبار متواتره یعنی اخبار علمی، اخباری که انسان قطع پیدا می‏کند ما دلیل عمده‏ مان بر حجیت ظواهر آن اخبار متواتره دیروز است و اخبار متواتره هم مفید قطع است یعنی ما طبق آن اخبار قطع داریم که ظواهر برای همه حجت است نه این که ظن داشته باشیم تا شما بگویید اول مطلب است که آیا این ظن حجت است یا نه؟ لذا ایشان می‏فرمایند توضیح اشکال این است: عمده در حجیت ظواهر کتاب غیر خبر ثقلین است اصلاً شما بیخود خبر ثقلین را مطرح کردید، عمده دلیل ما برای حجیت ظواهر کتاب غیر از خبر ثقلین است، غیر خبر کدام است؟ من بیان غیر است، غیر خبر ثقلین کدام است؟ یعنی اخباری که دیروز خواندیم المتواترةُ المعنا که تواتر معنوی داشت یعنی تمام آن اخبار بالاتّفاق ما را ارجاع می‏داد به ظاهر کتاب و ما را امر می‏کرد به استنباط احکام من ظواهر الکتاب، پس عمده دلیل ما آن است نه خبر ثقلین که شما مطرح کردید و بعد هم گفتید این ظهور است و بعد هم گفتید مصادره به مطلوب است اصلاً عمده دلیل ما این نیست عمده دلیل ما بر حجیت ظواهر آن اخبار تواتر معنوی است آنها هم بالقطع و الیقین چون اخبار متواتره یعنی اخبار مفید قطع، این اخباری که ما را امر می‏کند به این که به ظواهر عمل بکنید و احکاممان را از ظواهر کتاب استفاده بکنیم هذه الاخبار تفید القطع این اخبار یقینی است که برای ما عمل به ظواهر را حجت می‏کند قطع نظر از تفسیر ائمه، اگر یک ظاهری ما داشتیم تفسیر ائمه نداشتند در آنجا ما به آن ظاهر عمل می‏کنیم. ایشان می‏فرماید: آن اخبار مفید قطع است یعنی ما طبق آن اخبار قطع داریم که باید به ظواهر کتاب عمل بکنیم ولو در یک موردی ظاهر ما تفسیری از ائمه نداشته باشد یقین داریم که مقصود آن اخبار این نیست که استدلال به ظواهر کتاب بعد ورود تفسیرها عن الائمة، اینجوری نیست آن اخبار متواتره نمی‏گوید اگر تفسیر بود ظواهر برایت حجت است آن اخبار به ما می‏گوید چی؟ می‏گوید ظواهر حجت است ولو در یک موردی هم یک ظاهر داشته باشیم که تفسیری از ائمه برایش نرسیده باشد، و لیست ظاهرة و دیگر آن اخبار ظهوری نیست خبر ثقلین را شما می‏گفتید ظهور دارد این اخبار که ظهوری نیست اینها نصّ صریح است این اخبار متواتره اینها نصّ صریح است مفید قطع است به این که مردم به ظواهر کتاب عمل بکنید احکامتان را از ظواهر کتاب استفاده بکنید ولو در آن ظاهر از ائمه تفسیری نرسیده باشد، و اینها نصّ است و لیست این اخبار ظاهرةٌ فی ذلک ظهور ندارد در حجیت خبر واحد تا شما بیایید بگویید چی؟ بگویید تمسّک به ظاهر اینها لغیر المشافهین مصادرةٌ، این دیگر آنجوری نیست که ظهور داشته باشد.

پس خلاصه مطلب آقا: عمده دلیل ما بر حجیت ولو اجماعات عملی و قولی خواندیم بر حجّیت ظواهر، ولی عمده دلیل ما واقعا هم همین‏طور است آن همه روایات که قبلاً خواندیم که در موارد مختلف حضرت ارجاع به کتاب می‏دادند معنایش این است که ارجع و این ارجع هم ارجع ظهوری نیست ما یقین داریم که حضرت حتما حتما ما را ارجاع دادند به ظواهر کتاب به طور نصّ صریح و مثل خبر ثقلین ظهوری نیست تا شما بگویید مصادره به مطلوب است این اولاً یعنی اولاً بیخود شما خبر ثقلین را مطرح کردید عمده دلیل ما اخبار متواتره است.

بل یمکن یعنی ثانیا عنایت کردید یک اولاً و ثانیا درست کنید عبارت روشن‏تر است، اولاً: عمده دلیل ما بر حجیت ظواهر کتاب این اخبار متواتره قطیعه است نه خبر ثقلین که شما مطرح کردید این اولاً جایش نبود که شما خبر ثقلین را مطرح کنید عمده دلیل ما آن اخبار است. و ثانیا: علاوه از این هم که بگذریم اصلاً خبر ثقلین معنایش حجیت ظواهر نیست خبر ثقلین اصلاً معنایش حجیت ظواهر نیست تا شما بگویید لازم می‏آید مصادره به مطلوب، خبر ثقلین می‏خواهد بگوید بابا اطاعت از این دو واجب است یعنی از کتاب و عترت اطاعت واجب است، مخالفت حرام است، امّا دیگر حجیت ظواهر کتاب اصلاً دلالت ندارد. پس اولاً: جایش نبود که مطرح بکنید حدیث ثقلین را برای این مطلب تا آن اشکال مصادره بیاید و ثانیا: انَّ خبر الثقلین لیس لهُ ظهورٌ الّا فی وجوب اطاعتهما، خبر ثقلین اصلاً به حجیت ظواهر کاری ندارد خبر ثقلین می‏گوید چی؟ می‏گوید مسلمانها تا انقراض عالم تا کنار حوض کوثر بر شما واجب است که اطاعت کنید از این ثقلین بر شما حرام است مخالفت بکنید در مقام وجوب اطاعت و حرمت مخالفت است اصلاً ربطی به حجیت ظواهر ندارد ظهور این خبر ثقلین، لیسَ و الّا را هم بگذارید کنار معنا روشن‏تر است، خبر ثقلین ظهور دارد در وجوب اطاعت از این دو و حرمت مخالفت این دو، و لیسَ فی مقام اعتبار الظن الحاصل بهما فی تشخیص الاطاعة و المعصیة اصلاً در این مقام نیست که بگوید ظنی که بهما یعنی ظنی که از طریق کتاب و عترت پیدا می‏شود در تشخیص اطاعت و معصیت آن ظن‏ها معتبر است اصلاً در این مقام نیست تا معنایش اینطور باشد ولی فافهم، این از آن فافهم ‏هایی است که آشیخ رحمة الله می‏گوید تشکیک در حرف گذشته است چون عرض کردیم نوعا فافهم ‏های ایشان اشاره به دقت است ولی اینجا آشیخ رحمة الله می‏خواهد بگوید نه، ایشان می‏خواهد در این حرف آخریش تشکیک بکند، بله این اخبار مفید قطع است دلالت دارد برای این که کتاب هم معتبر است اما این که آیا ظواهرش بدون تفسیر ائمه هم حجت است نصّ در این باشد، نخیر همچنین دلالتی ندارد.

۳

کلام صاحب معالم

ثمَّ، خوب حالا برویم سراغ حرف صاحب معالم یک قدری بخوانیم: صاحب معالم را هم آقا اگر مراجعه بکنید ایشان تقریبا مشابه میرزای قمی حرف زده یعنی ایشان هم از کلماتش ولو به آن صراحت میرزا نفرموده ولی از مجموع کلماتش فهمیده می‏شود که ایشان هم بین مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام تفصیل داده گفته ظواهر برای مقصودین به افهام حجت است برای غیرمقصودین به افهام حجت نیست، از عبارت ایشان هم این مطلب در می‏آید ایشان می‏فرماید، تمام شد پرونده صاحب قوانین مختومه شد دیگر خلاصه ایشان دو تا تفصیل دادند یک تفصیلش را چند روز رد کردیم یک تفصیلشان را هم دیروز رد کردیم یک ان قلت و قلتی هم امروز داشتند قلتُ امروزشان را هم رد کردیم دیگر ایشان را بگذارید کنار اسم میرزای قمی را دیگر نمی‏آوریم برویم سراغ صاحب معالم. انَّ لصاحب المعالم، فی هذا المقام یعنی مقام حجیت ظواهر در مقام حجیت ظواهر کلاما منصوب است تا اسم انَّ باشد چون خبر جارومجرور است مقدّم شده، انّ لصاحب المعالم در مقام حجیت ظواهر ایشان هم یک کلامی دارد که یحتملُ التفصیلَ المتقدّم یعنی از کلام ایشان هم همین تفصیل میرزای قمی استفاده می‏شود لا بأسَ بالاشارة الیه، بأسی نیست عیبی ندارد حالا که ما چند روز معطلتان کردیم یک روز دیگر هم معطلتان بکنیم، صاحب معالم هم یک همچنین حرفی زده، ایشان می‏فرماید خوب است عبارتش را نقل بکنیم البته عبارتهای اولش را نقل نمی‏کند چون مفصّل است خلاصه‏ اش را می‏گوید تا می‏رسد سر مطلب آن وقت آنجا لفظ معالم را نقل می‏کند، قالَ: فی الدلیل الرابع دلیل رابع معالم را اگر بخواهید آن اواخر معالم است ببینید آقا سید مرتضی خبر واحد را حجت نمی‏داند آن وقت در مقابل سید مرتضی هر عالمی برای خودش یک دلیلی آورده برای حجیت خبر واحد یعنی تمام اینهایی که اقامه دلیل می‏کنند بر حجیت خبر واحد نظرشان به ردّ سید مرتضی است، صاحب معالم هم از آن افراد است بعضی‏ها که هشت تا ده تا دلیل آوردند، صاحب معالم در ردّ سید مرتضی که خبر واحد را حجت نمی‏داند فقط خبر متواتر علمی را حجت می‏داند چهار تا دلیل ایشان اقامه کرده برای حجیت خبر واحد یعنی اگر یک زراره ‏ای که می‏شناسیمش عادل است مورد اطمینان است، همین یک بزرگوار اگر آمد گفت یجبُ الصلاة الجمعة، ما فتوی می‏دهیم به وجوب نماز جمعه، این معنای حجیت خبر واحد است اما سید مرتضی این کار را نمی‏کند می‏گوید نه این خبر واحد است و من خبر واحد را قبول ندارم. حالا آقای صاحب معالم در دلیل چهارمش، یعنی دلیل چهارمی اقامه کرده بر حجیت خبر واحد این را مختصرش را ایشان نقل به معنا می‏کنند تا برسیم سر شاهدش، خلاصه حرف صاحب معالم چیه؟ ایشان می‏فرماید: همه می‏دانند که ما احکامی داریم در واقع و هم می‏دانند که ما موظف هستیم که آن احکام را امتثال کنیم و همه می‏دانند که دست ما به آنجا نمی‏رسد ما کی علم داریم به احکام واقعیه؟ ما ضروریات احکام را علم داریم نماز صبح دو رکعت است، مغرب سه رکعت است، بقیه چهار رکعت است، در سال یک ماه روزه واجب است، در عمر یک بار حج واجب است، این ضروریات احکام را ما علم صددرصد داریم اما یک مشت احکام زیاد ما داریم که آنها ضرورت ندارد نه ضروری است و نه خبر متواتر داریم اینجا مجبوریم ما برای به دست آوردن احکام سراغ خبر واحد برویم. دقت کردید چه جوری خبر واحد را، یعنی با دلیل انسداد آمده خبر واحد را حجت کرده اینها مقدمات انسداد است دیگر، احکامی هست یک، از ما می‏خواهند دو، علم نداریم به آنها ما چه خبر داریم از لوح محفوظ سه، احتیاط هم که مشکلات دارد، شک و وهم که مرجوح است پس باید به ظن عمل بکنیم و خبر واحد مفید ظن است، یعنی از راه انسداد آمده خبر واحد را حجت کرده، فعلاً اینها شاهد ما نیست تا برسیم به شاهد مطلب. آمده در دلیل چهارمش عرض کردیم عین عبارتها نیست داریم نقل به معنا می‏کنم تا برسیم به آنجایی که عین لفظ را نقل می‏کنیم، در دلیل چهارمی که برای حجیت خبر واحد نقل کرده بعد از ذکر انسداد باب علم گفته باب علم برای ما مسدود است فی غیر الضروری من الاحکام، یعنی چی؟ یعنی در ضروریات باب علم مفتوح است همه ما علم داریم نماز صبح دو رکعت است مغرب سه رکعت است بقیه چهار رکعت است، اینها احکام ضروری است نسبت به اینها باب علم باز است همه علم داریم در ضروریات ولی در غیرضروری در احکام غیرضروری استعمال توتون مثلاً چطور است؟ آیا حرام است یا حلال است؟ غسل جمعه آیا واجب است یا واجب نیست؟ خوب اینها احکام غیرضروری است ما اخبار متواتره که بر اینها نداریم اجماعات صددرصد که کاشف از رضای معصوم باشد که نداریم مجبوریم برای اینها برویم سراغ خبر واحد، پس این دلیل است بر حجیت خبر واحد گفته در ضروریات است که باب علم برای ما مفتوح است و علم به آن احکام داریم در غیر ضروریات باب علم مسدود است چرا؟ یعنی ما علم نداریم که واقعا توتون چه حکمی دارد عندالله، غسل جمعه چه حکمی دارد عندالله، نماز جمعه در زمان غیبت چه حکمی دارد عندالله، واقعا اینها ضروری نیست که ما صددرصد بدانیم، لفقد الاجماع اجماع محصّلی که کاشف از رأی معصوم باشد که خبری نیست، سنت و روایات متواتره هم که نداریم که بگوید توتون چه حکمی دارد، غسل جمعه چه حکمی دارد، نماز جمعه چه حکمی دارد، اینها هیچکدام اخبار غیرضرویة اخبار قطعیه متواتره ندارد و وضوح با اصالة البرائة هم اگر ما یک حکمی ثابت بکنیم آن هم که مفید قطع نیست نمی‏دانم توتون حرام است یا حلال؟ اصالة البرائة، نمی‏دانم غسل جمعه واجب است یا نه؟ اصالة البرائة، اصالة البرائة هم که علم نمی‏آورد می‏خواهد بگوید خلاصه در احکام غیرضروری نهایتش ما یک اصلی چیزی بیاوریم اینها هم که مفید علم نیست واضح است که اصالة البرائة یفید الظن لا تفید غیر الظن، افاده غیرظن که نمی‏کند از آن طرف هم کتاب ظنّی الدلالة است، خُلقَ لکم ما فی الارض جمیعا، ظهورات کتاب مقصود است ظهورات کتاب هم ظنی الدلالت است یعنی این خلق لکم ظهور دارد در این که هر چیزی حلال است نمی‏گوید حتما حتما تمام چیزها برای شما حلال است پس ظهورات کتاب هم که ظنی الدلالة است از اینها نتیجه می‏گیریم که باید چه کار کنیم برویم سراغ خبر واحد. ما لفظه: دیگر از اینجا می‏خواهیم عین لفظ صاحب معالم را برایتان بگوییم، خوب صاحب معالم وقتی این دلیل را می‏آورد و می‏گوید خلاصه خبر واحد حجت است یک نفر بهش اشکال می‏کند چون الان ایشان گفتند چی؟ گفتند در احکام غیرضروری ما چاره‏ ای نداریم باید سراغ ظن برویم چرا؟ برای این که ظواهر کتاب هم قطعی الدلالة نیست ولو قرآن قطعی السند است ولی ظهورات قرآن دلالت قطعی ندارد. تا این حرف را می‏زند یک نفر اشکال می‏کند به ایشان می‏گوید نخیر از اینجا دیگر شروع می‏شود یک نفر به ایشان اشکال کرده که ظهورات قرآن هم مفید قطع است چرا شما می‏گویید ظهورات قرآن قطعی ‏الدلالة نیست؟ ظهورات قرآن، همین خُلقَ لکم ظهور دارد در حلّیت همه چیزها، این قطعی الدلالة است چرا؟ با یک مقدمه خارجی، متکلم این کلام خدای متعال است خدای متعال هم حکیم است، حکیم حرف لغو نمی‏زند یک حرفی بزند ظهور در یک معنا داشته باشد قرینه هم نیاور بر خلاف ظاهر، ما با توجه به این که گوینده این کلام حکیم است حکیم هم نمی‏شود یک ظاهری بگوید و مرادش آن ظاهر نباشد و قرینه هم نیاورد ما می‏بینیم اینجا خلقَ لکم حکیمی این حرف را برای ما زده قرینه‏ ای هم برخلاف این ظاهر نیاورده یقین پیدا می‏کنیم که این ظواهر کتاب برای ما حجت است، چرا شما آمدید می‏گویید ظواهر کتاب ظنی الدلالة است؟ یک نفر به ایشان اشکال می‏کند می‏گوید حکم مستفاد از ظاهر کتاب مقطوع است لا مظنون، که ایشان می‏گوید لایقال، فعلاً لا را بگذارید کنار یقال بعد از این که ایشان این ادّعا را کردند که ظواهر کتاب مفید ظن است یک نفر آمده می‏گوید نخیر احکام مستفاد از ظاهر کتاب مقطوع است لامظنون، و ذلک بمقدمة خارجیة، این مستشکل می‏گوید با یک مقدمه خارجی ما ثابت می‏کنیم که ظواهر کتاب قطعی الدلالة است. مقدمه خارجی کدام است؟ که متکلم حکیم است، متکلم حکیم حالا به پروردگار کاری نداشته باشید یک آدم معمولی است که متعارف است و آدمی است که بذله‏ گو نیست می‏گوید رأیتُ اسدً، قرینه‏ای هم نمی‏آورد یرمی، که ما را از این ظاهر خوب آدم یقین می‏کند که این رأیتُ اسدً مقصودش همان است. پس ظهورات قطعی الدلالة است تا جوابش را بدهیم، شما گفتید ظاهر کتاب ظنی الدلالة است نخیر، قطعی الدلالة است و ذلک چرا؟ به ضمیمه یک مقدمه خارجیه و آن مقدمه این است: قبیح است یک حکیمی مثل پروردگار مثلاً بیاید خطاب بکند به یک چیزی خُلقَ لکم ما فی الارض جمیعا که لهُ آن چیز یک ظهوری داشته باشد و هو و آن حکیم یرید خلافهُ خلاف آن ظاهر را اراده بکند من غیر دلالة دلالت یعنی قرینه، من غیر قرینةٍ تصرفُ عن ذلک الظاهر یک متکلم حکیمی بیاید یک حرفی بزند که ظهور در یک معنایی داشته باشد قرینه هم برخلاف ظاهر نیاورد آدم بگوید این ظاهر مراد نیست، آدم یقین می‏کند این متکلم حکیمی که این ظاهر را گفته قرینه‏ای هم که بیاید این را صرف کند از ظاهر نیاورده انسان قطع پیدا می‏کند که این آقا مرادش این است. پس اولاً: ظهورات کتاب قطعی الدلالة است به صاحب معالم می‏گوید، چرا می‏گویی ظنی است،

لو سلّمنا اینجا یک لو هم در تقدیر است، لو سلّمنا مستشکل می‏گوید بر فرض هم بگوییم ظنی است، بر فرض هم ظهورات قرآن ظنی الدلالة باشد، لکن ظنّ مخصوص بر فرض هم مفید ظن باشد ظن مخصوص است فهو من قبیل الشهادة این را تو عبارت آقا بگذارید فهو یعنی این ظاهر کتاب در احکام از قبیل شهادت است در موضوعات اینها را برای توضیح عرض می‏کنم، هو یعنی ظاهر کتاب در احکام از قبیل شهادت است در موضوعات می‏دانید که در موضوعات شهادت مال موضوعات است می‏آید شهادت می‏دهد که این کتاب مال آن آقا است، خوب شاهد چه جوری است؟ اگر دو شاهد عادل آمد گفت این کتاب مال این آقا است، ما باید چه کار کنیم؟ طبق این شاهدها باید کتاب را از این آقا بگیریم بدهیم به او، مگر کی؟ آن موقعی که یقین کنیم این شاهدها دروغ است، خوب چطور در مورد شاهدها ما قطع داریم باید عمل بکنیم مگر این که یقین کنیم به خلافش، ظواهر کتاب هم اینجور است ظواهر کتاب بر فرض هم مفید ظن باشد ما باید به این ظن کتابی عمل بکنیم تا یقین برخلافش پیدا بکنیم تا موقعی که یقین برخلافش پیدا نکردیم آن ظهورات حجت است. ظهورات هو یعنی ظاهر کتاب در احکام از قبیل شهادت است در موضوعات، لا یعدلُ عنه از آن ظاهر کتاب الی غیر ظاهر کتاب ما نمی‏توانیم از آن ظاهر کتاب عدول کنیم الّا به دلیل قطعی، مگر دلیل قطعی داشته باشیم. ظاهر کتاب هم اینجور است ما باید به این ظهورات عمل کنیم تا دلیل قطعی برخلافش بیاید، این اشکال را یک نفر به میرزای قمی کرده ایشان می‏گوید این اشکال را نکن، لانّا نقول انشاءالله مال فردا.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

عليه (١) ؛ فإنّ هذه الظواهر المتواترة حجّة للمشافهين بها ، فيشترك غير المشافهين ويتمّ (٢) المطلوب ، كما لا يخفى.

كلام صاحب القوانين فيها يرتبط بالتفصيل المتقدّم

وممّا ذكرنا تعرف النظر فيما ذكره المحقّق القمّي رحمه‌الله ـ بعد ما ذكر من عدم حجّية ظواهر الكتاب بالنسبة إلينا بالخصوص ـ بقوله :

فإن قلت : إنّ أخبار الثقلين تدلّ على كون ظاهر الكتاب حجّة لغير المشافهين بالخصوص.

فأجاب عنه : بأنّ رواية الثقلين ظاهرة في ذلك ؛ لاحتمال كون المراد التمسّك بالكتاب بعد ورود تفسيره عن الأئمّة عليهم‌السلام كما يقوله الأخباريّون ، وحجّية ظاهر رواية الثقلين بالنسبة إلينا مصادرة ؛ إذ لا فرق بين ظواهر الكتاب والسنّة في حقّ غير المشافهين بها (٣).

المتاقشة في كلام صاحب القوانين

توضيح النظر : أنّ العمدة في حجّية ظواهر الكتاب غير خبر الثقلين من الأخبار المتواترة الآمرة باستنباط الأحكام من ظواهر الكتاب (٤) ، وهذه الأخبار تفيد القطع بعدم إرادة الاستدلال بظواهر الكتاب بعد ورود تفسيرها من الأئمّة صلوات الله عليهم ، وليست ظاهرة في ذلك حتّى يكون التمسّك بظاهرها لغير المشافهين بها مصادرة.

__________________

(١) انظر الوسائل ٤ : ٨٢٨ ، الباب ٣ من أبواب قراءة القرآن ، و ١٨ : ٧٥ ـ ٨٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الأحاديث ١ ، ١٠ ، ١٢ ، ١٤ ، ١٥ ، ١٨ ، ٢٩ ، ٣٥ و ٣٧ ، والكافي ١ : ٥٩ ، باب الردّ إلى الكتاب والسنّة.

(٢) في (ت) و (ر) : «فيتمّ».

(٣) القوانين ٢ : ١٠٤.

(٤) تقدّمت الإشارة إلى كثير منها في الصفحة ١٤٥ ـ ١٤٩.

بل يمكن أن يقال : إنّ خبر الثقلين ليس له ظهور (١) إلاّ في وجوب إطاعتهما وحرمة مخالفتهما ، وليس في مقام اعتبار الظنّ الحاصل بهما في تشخيص الإطاعة والمعصية ، فافهم.

احتمال التفصيل المتقدّم في كلام صاحب المعالم

ثمّ إنّ لصاحب المعالم رحمه‌الله في هذا المقام كلاما يحتمل التفصيل المتقدّم (٢) ، لا بأس بالإشارة إليه ، قال ـ في الدليل الرابع من أدلّة حجّية خبر الواحد ، بعد ذكر انسداد باب العلم في غير الضروريّ من الأحكام ؛ لفقد الإجماع والسنّة المتواترة ، ووضوح كون أصل البراءة لا يفيد غير الظنّ ، وكون الكتاب ظنّي الدلالة ـ ما لفظه :

لا يقال : إنّ الحكم المستفاد من ظاهر الكتاب مقطوع لا مظنون ؛ وذلك بضميمة مقدّمة خارجيّة ، وهي قبح خطاب الحكيم بما له ظاهر وهو يريد خلافه من غير دلالة تصرف عن ذلك الظاهر.

سلّمنا ، ولكن ذلك ظنّ مخصوص ، فهو من قبيل الشهادة لا يعدل عنه إلى غيره إلاّ بدليل.

لأنّا نقول : أحكام الكتاب ـ كلّها ـ من قبيل خطاب المشافهة ، وقد مرّ أنّه مخصوص بالموجودين في زمن الخطاب ، وأنّ ثبوت حكمه في حقّ من تأخّر إنّما هو بالإجماع وقضاء الضرورة باشتراك التكليف بين الكلّ ، وحينئذ : فمن الجائز أن يكون قد اقترن ببعض تلك الظواهر ما يدلّهم على إرادة خلافها ؛ وقد وقع ذلك في مواضع علمناها بالإجماع

__________________

(١) وردت العبارة في (ص) ، (ل) ونسخة بدل (ه) هكذا : «وأمّا خبر الثقلين فيمكن منع ظهوره».

(٢) المتقدّم في الصفحة ١٦٠.