درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۹۸: حجیت ظواهر برای غیر مقصودین به افهام ۵

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه بعد از این که میرزای قمی فرق گذاشتند بین مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام، فرمودند فقط مقصود به افهام می‏تواند اخذ به ظاهر بکند چرا؟ برای این که او از راه اصل عدم غفلت ظن به مراد برایش پیدا می‏شود وقتی ظن به مراد پیدا شد اخذ به آن ظنّش می‏کند، اما آن غیرمقصود به افهام از راه اصل عدم قرینه می‏خواهد ظن به مراد پیدا بکند گفتیم نمی‏تواند، نمی‏تواند بگوید اصل عدم قرینه شاید بین اینها قرینه بوده و او نمی‏تواند از راه اصل عدم قرینه ظن به مراد پیدا بکند پس او اخذ به ظاهر نمی‏تواند بکند. این حرفها را که زدند ایشان شروع کردند به رد کردند فرمودند اینها درست نیست شما مراجعه کن به اهل لسان، مراجعه کن به علماء، مراجعه کن به اصحاب ائمه، شما اگر به اینها مراجعه کنی یقین می‏کنی که این تفصیل‏ها درست نیست، ما می‏بینیم اهل کوچه و بازار به طور متعارف اینجوری هستند اگر کسی نامه برای کسی بدهد و اتفاقا به دست دیگری بیفتد همان استخراج مرادی که او مکتوب الیه می‏کرد این آقایی هم که نامه بهش رسیده این هم همین کار را می‏کند یا اگر مولایی برای عبدش نامه نوشت که فلان کار را بکن دو سه تا امر کرد این کار را انجام بده، اتفاقا آن عبد نبود نامه به دست عبد دیگری رسید، اگر او امتثال انجام ندهد نمی‏تواند عذر بیاورد بهش بگویند چرا انجام ندادی؟ بگوید من که مقصود به افهام نبودم، خوب ملامتش می‏کنند می‏گویند تو مشترک بودی با او در انجام خواسته‏‌های مولی حالا آن عبد نبوده این عبد، خوب ما می‏بینیم عملاً لا یسمع اعتذار این شخص، چون من مقصود به افهام نبودم لذا نمی‏توانستم به ظواهر عمل کنم. به اهل لسان که آدم مراجعه بکند این موارد را که ببیند یقین می‏کند که بین مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام فرقی نیست، علما که دیگر مسلّم علماء اخذ به ظهورات می‏کنند هم در احکام جزییه و هم در احکام کلّیه، یک نفر وصیت کرده من اگر فوت شدم به یک شخص معینی من را در کجا دفن کن، از ثلثم درمانگاه درست کن، کمک کن به فلان مؤسسه خیریه، قرض فلان شخص را بده، خوب این وصیت کرد و از دنیا رفت ولی وصّیش هم فعلاً مسافرت است، خوب لنگ نمی‏مانند نمی‏گذارند جنازه روی زمین باشد وصیتنامه را باز می‏کنند ببینند کجا نوشته دفنش کنند همانجا دفن می‏کنند، چه مقدار از ثلثش بدهند می‏دهند، اما ابدا نمی‏گویند نه او وصی باید بیاید او مقصود به افهام بوده، نه همان استخراج مرادی که آن وصی می‏کند اینها هم می‏کنند و عمل می‏کنند این در احکام جزییه. کلّیه‏ اش هم همینطور است مثلاً صلِّ یوم الجمعة، حضرت صادق به زرارة فرمودند خوب صلِّ فعل امر است ظهور در وجوب دارد معنایش این است که نماز جمعه واجب است، خوب زرارة از این جمله اخذ به ظهور می‏کند حکم می‏کند که نماز جمعه در حق خودش واجب است، حالا او به عنوان روایت به دست ما می‏رسید ما هم همین کار را می‏کنیم علماء نگاه می‏کنند این صلّ ظهور در وجوب دارد البته اول یک فحصی می‏کنند ببینند معارض نداشته باشد در روایت دیگر، می‏آیند اخذ به ظهور این می‏کنند نمی‏گویند نه مقصود به افهام زرارة بوده ما نیستیم. اینها همه دلیل است بر این که ظهورات برای همه حجت است مقصود به افهام باشند یا نباشند. ممکن است میرزای قمی بگوید نه اینجا که علماء به ظهور این صلِّ عمل می‏کنند این از باب کتب مصنّفه است برای این که این روایات مال همه است مال آیندگان است از باب کتب مصنّفه به این عمل می‏کنند، ایشان می‏گوید این واضحةُ الفساد است شما به این علمایی که به این ظهورات روایات عمل می‏کنند مراجعه بکنید بگویید آقایان چرا شما عمل می‏کنید، می‏گویند اینها ظهورات نوعیه است اینها اصول عقلاییه است عقلا اگر یک همچنین نامه ‏هایی به دستشان بیفتد یک همچنین مطالبی به دستشان بیفتد اخذ به ظاهر می‏کنند نمی‏گویند از قبیل کتب مصنّفه است، از باب اصول عقلاییه از باب ظهور نوعیه به اینها عمل می‏کنند این اولاً، و ثانیا: اگر روایات را بگوییم کتب مصنّفه است خوب قرآن که به طریق اولی کتب مصنّفه است، آن را هم باید بگوییم از باب ظن خاص برای همه حجت است و دیگر ثمره ‏ای برای این تفصیل نمی‏ماند، آخر این نزاعی که ما با میرزا داریم سر کتاب و سنّت است آیا ظواهر کتاب و سنت برای ما هم از باب ظن خاص حجت است یا نه؟ او می‏گوید نه، ما می‏گوییم بله، اگر بیاییم بگوییم از باب کتب مصنّفه است می‏گوید ثمره ‏ای ندارد این تفصیل اصلاً نزاع بیخود می‏شود. خلاصه مطلب علمای ما به این ظواهر آیات و روایات عمل می‏کنند توجه هم ندارند که این از قبیل کتب مصنّفه است بلکه می‏گویند ظهور نوعی است اصول عقلایی است بهش اخذ می‏کنند و خلاصه یقین می‏کند انسان شما اگر مراجعه بکنی به عمل علما که به ظهورات عمل می‏کنند از باب ظن خاص عمل می‏کنند یعنی از باب این که عقلاء این ظواهر را معتبر می‏دانند نه از باب ظن مطلق و مقدمات باب انسداد شاهدش هم این است که سید مرتضای انفتاحی به این ظهورات عمل می‏کند شما همین صلِّ یوم الجمعة را دست سید مرتضی بده می‏گوید بله صلِّ ظهور در وجوب دارد، درست است مبنایش این است که از نظر سند این را حجت نمی‏داند، چون ایشان خبر واحد را حجت نمی‏داند الان یکدانه روایت واحد به دست شما به دست سید برسد صلِّ یوم الجمعة، می‏گوید آقا این صلِّ ظهور در وجوب دارد منتهی چون خبر واحد است من سندش را تشکیک می‏کنم یعنی اگر همین روایت پنج شش تا باشد باید عمل بکند یعنی اگر همین صلِّ یوم الجمعة از نظر سند متواتر بشود پنج شش نفر دیگر هم نقل بکنند خوب سندش را هم قبول می‏کند دلالتش را هم قبول می‏کند، ولی الان هم که خبر واحد است باز ظهورش را قبول دارد یعنی به سید بگویید آقا این صلِّ ظهور در وجوب دارد امام مقصودش چیه؟ می‏فرماید بله ظهور در وجوب دارد منتهی من مبنایم این است که خبر واحد را حجت نمی‏دانم سند این را قبول ندارم. خوب اگر بنا بود عمل به ظواهر از باب ظن مطلق باشد از باب مقدمات انسداد باشد سید مرتضی نباید عمل بکند چون ایشان ظن مطلقی نیست این مقدمات انسداد را هم قبول ندارد دلیل بر این که عمل به این ظواهر از باب ظن خاص است نه از باب ظن مطلق و مقدمات انسداد، این که نگاه می‏کنیم سید مرتضاهایی که انفتاحی هستند به این ظهورات عمل می‏کنند.

۲

سیره قطعیه اصحاب ائمه

بعد ایشان می‏خواهند باز دلیل دیگری امروز بیاورند تا اینجا اجماع اهل لسان، اجماع علماء، حالا سیره قطیعه اصحاب ائمه، اصحاب ائمه هم همین‏طور است بین مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام فرقی نمی‏گذارند مثلاً فرض کنید یک نفر زمان حضرت عسگری سلام الله علیه است، ایشان می‏فرمایند: صلِّ یوم الجمعة، خوب این آقا مقصود به افهام است دیگر، این صلِّ را حمل بر ظهورش می‏کند. حالا اگر همین آقا از امیرالمومنین سلام الله علیه یک روایت برایش برسد که صلِّ یوم الجمعة، باز هم حمل به ظهور می‏کند با این که نسبت به اولی مقصود به افهام است چون حضرت عسگری با ایشان دارد حرف می‏زند، نسبت به دومی امیرالمومنین سلام الله علیه دویست و پنجاه سال پیش صحبت کردند ولی فرقی نمی‏کند این آقا هم صلِّ یوم الجمعه ‏ای که به عنوان روایت به دستش می‏رسد اخذ به ظهور می‏کند با این که مقصود به افهام نیست، و هم صلِّ یوم الجمعة را اگر حضرت عسگری سلام الله علیه بگویند. بله یک فرقی دارد اگر به عنوان روایات از ائمه گذشته به دستش برسد آنجا یک فحص می‏کند، فرق بین این که از امام حی این مطلب را می‏گیرد یا از امام‌های دیگر می‏خواهد بگیرد فرقش این است: آنی که از امام حی خودش می‏گیرد تا می‏گوید صلِّ یوم الجمعة حضرت می‏فرمایند این اخذ به ظهورش می‏کند می‏گوید صلِّ فعل امر است ظهور در وجوب دارد اما اگر از روایات گذشتگان به دستش برسد یک فحص باید بکند، می‏دانید چرا؟ فحص باید بکند ببیند آن صلِّ یوم الجمعه ‏ای که امیرالمومنین یا ائمه دیگر فرمودند تقیه ‏ای نباشد، آخر می‏دانید که عام است نماز جمعه را واجب صددرصد می‏دانند آن هم واجب تعینی، ولی در ما خیلی اختلاف است در ما یک عده اصلاً نماز جمعه را حرام می‏دانند عده ‏ای از بزرگان ما داریم آقای حکیم آقای بروجردی، اینها را من یادم است اینها نماز جمعه را می‏گویند از شؤنات امام زمان علیه ‏السلام است، اصلاً حرام است مگر این که کسی رجائا بخواند، خوب از اینطرف یک عده هم بیشتر می‏گویند وجوب است تازه وجوبی‏‌ها اختلاف دارند که آیا وجوبش تعینی است یا تخییری است ببینید چقدر نزاع است، اما در آنها نه آنها بالاتّفاق نماز جمعه را واجب می‏دانند، خوب اگر مثلاً موسی ابن جعفر که خیلی فی التقیة الشدیدة درباره ایشان دارد که خیلی در تقیه بوده، حالا اگر از موسی ابن جعفر صلّی به ما رسید صلّی یوم الجمعة، تندی نمی‏توانیم عمل بکنیم خوب شاید به اعتبار تقیه این حرف را زدند و حرفهای تقیه ‏ای که ارزشی ندارد.

پس خلاصه مطلب ما می‏بینیم سیره اصحاب ائمه بر این بوده چه از آن امام‌هایی که درک کردند اگر چیزی می‏شنیدند اخذ به ظاهرش می‏کردند چه از امام‌های گذشته با این تفاوت که مال امام‌های گذشته را یک بررسی می‏کردند ببینند تقیه ‏ای نباشد، ببینند صیغه امر بعد الحظر نباشد، می‏دانید که صیغه امر اگر بعد الحظر باشد افاده اباحه می‏کند معنای وجوب ندارد، پس تفاوت همین مقدار است از این امامی که فعلاً مقصود به افهامش است این اخذ می‏کند به ظاهر بدون معطّلی، ولی اگر از امام‌های قبلی این ظاهر به دستش رسیده باشد یک فحصی می‏کند ببیند این صلّ آیا که تقیه ‏ای نباشد، امر عقیب حظر نباشد، بعد الفصح که فهمید تقیه‏ای نیست آن هم اخذ به ظاهرش می‏کند. پس اجماع اهل لسان، اجماع علماء، سیره ائمه و ائمه هم رد نمی‏کردند بیایند بگویند چرا شما اینطور می‏کنید، نه می‏آمدند می‏گفتند از ما اگر شنیدید حمل بر وجوب بکنید اما اگر از اجداد ما شنیدید شما حق ندارید ابدا اینجور نیست، و یدُلّ علی ذلک دلیل بر این مطلب دلیل سوم: اجماع اهل لسان، اجماع علما، سیره قطیعه اصحاب ائمه علیهم السلام، فانهم کانوا یعملون بظواهر الاخبار الواردة الیهم اینها عمل می‏کردند به ظواهری که از ائمه به دستشان می‏رسیده، کما یعملون بظواهر الاقوال التی یسمعونها من ائمهتهم، چه ائمه‏ای که خودشان درک می‏کردند و چه ائمه‏ای که روایاتش به دستشان می‏رسیده. لا یفرّقون بینهما هر دو را اخذ به ظاهر می‏کردند هیچ فرقی نمی‏گذاشتد الّا بالفحص و عدمه الفحص، آن امامی که در زمانش بود خوب می‏دانست الان تقیه هست یا نه آن فحص نمی‏خواست، امّا امام‌های قبلی را نمی‏داند انسان در چه شرایطی امام فرموده صلِّ یوم الجمعة، شاید در شرایط تقیه بوده از آن سنّی‏‌های مخالف آنجا بودند، حضرت برای این که خودشان و شیعیانشان گرفتار نشوند اینجوری فرمودند، این به درد نمی‏خورد چون بیان حکم الله نیست، پس تفاوت بین ائمه غیرمقصود به افهام و مقصود به افهام همین است یک فحص می‏کردند و بعد از فحص اخذ به ظاهر می‏کردند.

والحاصل: آقای میرزای قمی این فرقی که شما گذاشتید بین مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام فرقی ندارد مقصود به افهام اصل عدم غفلت جاری می‏کند می‏گوید انشاءالله این متکلم که گفته رأیتُ اسدً غفلت نکرده مقصودش همین است نه این که مقصودش رجل شجاع است یرمی را یادش رفته، نه اصل عدم غفلت جاری می‏کند و اخذ به ظهور می‏کند. آن آقا هم اصل عدم قرینه جاری می‏کند آخر میرزا می‏گفت نمی‏شود میرزا می‏گفت آن غیرمقصود به افهام نمی‏تواند اصل عدم قرینه جاری بکند چرا؟ برای این که ممکن است این دو تا قرینه‏ای باشد، می‏گوییم نه، آن اصل عدم غفلت جاری می‏کند می‏گوید این متکلم من همین ظاهرش مقصودش است اخذ به ظاهر می‏کند، آن دیگری هم اصل عدم قرینه جاری می‏کند قرینه که نیست در کلام قرینه‏‌های دیگر هم اگر بوده اصل عدمش است که بگوییم به دست ما نرسیده. والحاصل: این فرقی که شما گذاشتید در حجیت اصالة الحقیقة یا اصل عدم القرینة هر دو یکی است یعنی اصل اصالة الحقیقة یا اصالة عدم القرینه، این اصالة الحقیقة هیچ فرقی نیست بین مخاطب و غیر مخاطب یعنی مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام این فرقی که شما گذاشتید هذا الفحص مخالفٌ للسیرة القطعیة من العلماء و اصحاب الائمة علیهم السلام.

[اشکال دیگر] 

هذا کلّه، خوب حالا می‏خواهیم یک اشکال دیگری بکنیم قبل از این که این اشکال را بکنیم یکی دو تا مطلب را توجه داشته باشید: تفصیل میرزای قمی خلاصه چی بود آقا؟ دوباره تفصیل را تکرار کنیم، توجیه را البته: آن توجیهی که ما از ناحیه میرزای قمی کردیم ببینیم ایشان چی می‏خواهد بگوید دوباره آن حرف را تکرار بکنیم چون لازمش داریم. خلاصه میرزای قمی می‏خواهد بگوید مقصود به افهام من به این آقا که می‏گویم رأیتُ اسدً این احتمال خلاف ظاهر می‏دهد می‏گوید شاید مراد من رجل شجاع است یادم رفته قرینه ‏اش را بیاورم، خوب ایشان می‏گوید این آقای مقصود به افهام اصل عدم غفلت جاری کند بگوید نخیر غفلتی خطایی نبوده ظاهرش همین است برای او ظن به مراد پیدا می‏شود میرزا می‏فرماید: چون ظن به مراد پیدا می‏شود برایش اخذ به ظاهر می‏کند اما نسبت به او، او می‏گوید چی؟ می‏گوید الان من نمی‏دانم این گفته رایتُ اسدً ظاهرش مراد است یا نه، قرینه بوده یا نه؟ نمی‏تواند اصل عدم قرینه جاری کند چرا؟ میرزا می‏فرماید: آن غیرمقصود به افهام نمی‏تواند بگوید قرینه‏ ای که نیست اصل عدم قرینه پس ظاهر مراد است این کار را نمی‏تواند بکند، ما گفتیم می‏تواند داریم حرف میرزا را می‏گوییم، میرزا می‏فرماید: غیرمقصود به افهام نمی‏تواند اصل عدم قرینه جاری کند پس بین مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام فرق است این اصل عدم غفلت جاری می‏کند ظن به مراد پیدا می‏کند اخذ به ظاهر می‏کند او از راه اصل عدم قرینه نمی‏تواند ظن به مراد پیدا کند چرا؟ چون ممکن است که بین اینها قرینه بوده، این حرف میرزا این یک مطلب که قبلاً خواندیم.

[تقسیم مسلمانان به موجودین و معدومین]

مطلب دیگر: میرزا راجع به غائبین یک حرفی دارد عنایت کنید مسلمانها دو دسته هستند موجودین آنهایی هستند که صدر اسلام بودند و زمان نزول قرآن بودند آنها موجودین هستند و ما معدومین هستیم پس مسلمانها دو طایفه هستند موجودین آنهایی که آن روز بودند در آن ۲۳ سالی که خطابات قرآن نازل شد آن مسلمانها آن روز اسمشان موجودین بوده، ما هم که قطعا آن روز نبودیم اسممان معدومین است، آن موجودین هم دو طایفه هستند حاضرین و غائبین، چون موجودین که هر روز خدمت پیغمبر نبودند حالا امروز سلمان مریض است در خانه دارد ناله می‏کند پیغمبر هم تو مجلس خودشان یک آیه برایشان آمده اصلاً سلمان خبر ندارد، خوب سلمانی که تا دیروز موجود حاضر بود امروز موجود غایب است دیروز صحیح و سالم بود خدمت پیغمبر بود آیه‏ای که نازل می‏شد ایشان هم موجود حاضر در مجلس وحی بود ولی امروز که مریض است خوب موجودین است اما موجود غایب است امروز فعلاً در محضر وحی حضور ندارد. خوب پس سه طایفه شد موجودین حاضرین، موجودین غایبین و معدومین که ما هستیم، نسبت به معدومین که ما باشیم به طور جزم گفته ظواهر کتاب ظن خاص نیست برای ما، قطعا این را گفته دیگر، بدون تردید گفته ظواهر کتاب مال مقصودین به افهام است ما معدومین که آن روز نبودیم ظواهر کتاب به نحو جزم و یقین گفته ظواهر کتاب برای ما معدومین حجیت ندارد از باب ظن خاص این که مال ما. نسبت به موجودین حاضرین گفته ظواهر برای آنها از باب ظن خاص حجت است یقینا موجودین حاضرین یعنی آنهایی که الان حاضر بودند جبرئیل هم این آیه را آورد این آیه ظهورش برای آن حاضرین در آن مجلس حتما حجت بوده. می‏ماند غایبین، ببینیم راجع به غایبین چی می‏گوید دوباره عرض می‏کنم نسبت به معدومین می‏گوید ظواهر قطعا حجت نیست ظواهر کتاب قطعا برای معدومین حجت نیست، برای موجودین حاضرین قطعا حجت است چون مقصود به افهام هستند، می‏ماند موجودین غایبین آمده آنجا را تردید کرده گفته باید ببینیم خطاب حاضرین شامل غایبین می‏شود یا نمی‏شود اگر گفتیم خطاب حاضرین شامل سلمان هم که الان مثلاً در بیمارستان خوابیده نیست، آیا خطاب حاضرین شامل غایبین می‏شود یا نمی‏شود، اگر خطاب حاضرین موجودین شامل غایبین هم شد برای او هم از باب ظن خاص حجت است و اگر گفتیم نه خطابات حاضرین شامل غایبین نمی‏شود برای او هم حجت نیست خلاصه مطلب مبتنی کرده ظن خاص بودن را برای غایبین گفته اگر غایبین را گفتیم مثل حاضرین یعنی خطابات حاضرین شامل غایبین هم می‏شود خوب غایبین هم مثل حاضرین می‏شوند یعنی برای آنها هم از باب ظن خاص حجت است، اما اگر گفتیم نه خطابات حاضرین شامل غایبین نمی‏شود غایبین مثل ما می‏شوند. پس خلاصه نسبت به ما یقینا لاحجّت، نسبت به موجودین حاضرین یقینا حجت است، و اما نسبت به غایبین در یک صورت ملحق می‏کند به حاضرین می‏گوید اگر خطابات حاضرین شامل غایبین هم شد برای غایبین هم ظهورات از باب ظن خاص حجت است عین حاضرین، اما اگر گفتیم خطابات حاضرین شامل غایبین نمی‏شود غایبین موجود آن روز مثل ما هستند چطور برای ما ظواهر حجت نیست از باب ظن خاص، برای غایبین آن زمان هم همین‏طور است. ایشان می‏فرماید این حرف باطل است خلاصه اینهایی که گفتیم دیگر الان می‏خواهیم نتیجه بگیریم می‏خواهیم کجا را اشکال کنیم؟ آمد گفت اگر خطابات حاضرین شامل غایبین بشود غایبین هم مثل حاضرین هستند می‏توانند اخذ به ظاهر بکنند، اگر تردیدی گفت اگر خطابات شامل غایبین نشود غایبین مثل ما می‏شوند ظواهر برایشان از باب ظن خاص حجت نیست، ایشان می‏گوید این تفصیل درست نیست چرا؟ چون معیار ظن خاص این شد: معیار ظن خاص این است هر کس که اصل عدم غفلت بتواند جاری بکند برای او از باب ظن خاص حجت است، ما هم همین را گفتیم دیگر ما گفتیم مقصود به افهام چرا برایش حجت است؟ چون اصل عدم غفلت جاری می‏کند پس میزان ظن خاص بودن اصل عدم غفلت جاری کردن است، ایشان می‏فرماید اگر میزان این است ولو خطابات شامل غایبین هم بشود ظواهر برایشان حجت نیست، آخر او می‏گوید اگر خطابات حاضرین شامل غایبین هم بشود ظواهر برای آنها هم حجت است، ایشان می‏گوید نه اگر بنا باشد معیار ظن خاص بودن چی باشد؟ اصل عدم غفلت آخر مقصودین به افهام اصل عدم غفلت جاری می‏کنند که برایشان از باب ظن خاص است، اگر معیار ظن خاص بودن چی باشد؟ جریان اصل عدم غفلت، اگر این میزان ظن خاص باشد خطابات ولو شامل غایبین هم بشود نمی‏شود از باب ظن خاص حجت باشد چرا؟ برای این که اصل عدم غفلت نمی‏توانند جاری بکنند عنایت کنید این آقایی که امروز مثلاً در بیمارستان خوابیده اصلاً خبر ندارد تو مجلس پیغمبر امروز خطابی آمده تا توجه بکند بگوید غفلتی هست از ناحیه من یا نه، پس کسی که غایب است ولو خطابات هم بگوییم شاملش می‏شود نمی‏شود ظواهر از باب ظن خاص برای او حجت باشد چرا؟ چون شما معیار را اینجوری دست ما دادی گفتی معیار ظن خاص بودن این است که بتواند اصل عدم غفلت جاری کند غایبین که اصلاً توجه ندارند که امروز خطابی هست یا نه اصلاً توجه به خطاب ندارند تا این که نوبت به غفلت برسد پس ولو خطابات شامل غایبین هم بشود شما گفتید از باب ظن خاص حجت است، نیست چرا؟ چون معیار ظن خاص بودن این است که انسان بتواند اصل عدم غفلت جاری بکند و غایبین اصل عدم غفلت نمی‏توانند جاری بکنند چرا؟ برای این که سالبه به انتفاع موضوع است، اصلاً خبر ندارند که امروز خطابی در مجلس پیغمبر بوده تا اینها احتمال غفلت بدهند یا ندهند.

حالا عنایت بفرمایید: هذا کلّه، تا اینجا سه تا اجماع برایتان ردیف کردیم اجماع اهل لسان، اجماع علماء، سیره اصحاب ائمه که این تفصیل شما را باطل می‏کند. معَ برویم سراغ اشکال دومی علاوه بر این که یعنی ثانیا، اولاً که آن اجماعها برخلاف تفصیل شما است و ثانیا این توجیهی که ذکر شد برای تفصیل بین مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام این مبتنی است لابتنائه، به ابتناء این توجیه، این تفصیل و توجیهی که شما دادید مبتنی است بر چی؟ بر فرق بین اصالة عدم الغفلة و الخطا فی فهم المراد، که این مال کیه؟ مال مقصود به افهام است، مقصود به افهام از طریق اصل عدم غفلت و اصل عدم خطا مراد متکلم را می‏فهمد و اما بین یعنی بین این تفصیل شما مبتنی بود بر این که او چون اصل عدم غفلت جاری می‏کند ظن به مراد برایش پیدا می‏شود بین او و بین اصل عدم قرینه این مال غیرمقصود به افهام است، غیرمقصود به افهام از ناحیه اصل عدم قرینه می‏خواهد ظن به مراد پیدا بکند پس مبتنی شد این تفصیل بر این که کی‏اا می‏توانند اخذ به مراد بکنند؟ آنهایی که اصل عدم غفلت جاری می‏کنند. کی‏ها نمی‏توانند اخذ به ظاهر بکنند؟ آنهایی که می‏خواهند از راه اصل عدم قرینه ظن به مراد پیدا بکنند. ایشان می‏گوید حالا که این توجیه معیار ظن خاص بودن را برده روی اصل عدم غفلت، این یوجب ایشان می‏فرماید این توجیهی که شما کردید این تفصیل چون مبتنی بر این مطلب است لازمه‏اش این است که ظواهر کتاب نباشد عدم کون ظواهر الکتاب، لازمه حرف شما این است ظواهر کتاب پس ظن خاص نیست و ان قلنا بشمول الخطاب للغائبین، یعنی ولو این که خطابات، چون میرزای قمی گفته چی؟ گفته خطابات حاضرین اگر شامل غایبین هم بشود برای آنها از باب ظن خاص حجت است، ایشان می‏گوید معیار ظن خاص بودن را خودت به ما اینجور گفتی، معیار ظن خاص بودن چیه؟ کسانی که بتوانند اصل عدم غفلت جاری بکنند، کسانی که بتوانند اصل عدم غفلت جاری بکنند مثل مقصودین به افهام آنها ظنون برایشان ظن خاص است غایب که نمی‏تواند اصل عدم غفلت جاری بکند. چرا؟ برای این که اصلاً خبر ندارد از خطابی تا این که شک بکند آیا من غفلت کردم یا نکردم، معیاری که شما به دست ما دادید این است معیار اخذ به ظاهر معیار ظن خاص بودن اصل عدم غفلت است خودتان این را به ما گفتید حالا که معیار این است ولو قائل هم بشویم که خطابات شامل غایبین هم بشود بر فرض هم خطابات حاضرین بگوییم شامل غایبین هم می‏شود برای آنها از باب ظن خاص حجت نیست چرا؟ معیار را ندارد، معیار چیه؟ معیار ظن خاص بودن اجرای اصل عدم غفلت است، اصل عدم غفلت فقط مال مقصود به افهام است آن آقایی که امروز نیست اصلاً خبر ندارد خطابی آمده یا نه تا احتمال بدهد آیا من غفلت داشتم یا نداشتم، معیاری که شما دست ما دادید این است: گفتید ظن خاص بودن برای کسی است که اصل عدم غفلت جاری بکند، حالا که معیار ظن خاص بودن این است برای غایبین این ظن خاص نمی‏شود این ظهورات ولو خطابات هم شاملش بشود. چرا؟ لعدم جریان اصالة عدم الغفلة فی حقّهم غایبین مطلقا، غایبین مطلقا چه آن که خطابات شاملشان بشود چه شاملشان نشود اینها اصل عدم غفلت نمی‏توانند جاری بکنند سالبه به انتفاع موضوع است برای این که اصلاً خبر از خطاب ندارند خلاصه آقا حرف دو تا کلمه: آقای میرزای قمی شما معیار ظن خاص بودن را چی قرار دادید؟ گفتی این ظواهر ظن خاص است برای کسانی که بتوانند اصل عدم غفلت جاری بکنند، کی می‏تواند اصل عدم غفلت جاری کند؟ فقط مقصودین به افهام والّا غایبی که اصلاً خبر از خطاب ندارد خبر از چیزی ندارد اصل عدم غفلت نمی‏تواند جاری بکند وقتی اصل عدم غفلت نتوانست جاری بکند ظهورات از باب ظن خاص برای او حجت نیست ولو این که خطابات هم شاملش باشد. عنایت بفرمایید: حالا که معیار ظن خاص بودن اصل عدم غفلت است پس نمی‏باشد ظواهر کتاب ظن خاص، ولو خطابات حاضرین شامل غایبین هم بشود چرا؟ برای این که معیار ظن خاص بودن را ندارد، لعدم جریان اصالة عدم الغفلة برای این که کسی که خبر ندارد امروز اصلاً در مجلس پیغمبر چه خبر است خطابی آمده یا نه، آن اصل عدم غفلت اصلاً ندارد مطلقا اعم از این که خطابات حاضرین شاملش بشود یا نشود.

فما ذکره، پس آن چیزی که میرزای قمی نقل کرده در کتابش من ابتناء ایشان مبتنی کردند بودن ظواهر کتاب ظنون خاص است مبتنی کردند علی، این علی متعلّق به ابتناء است، میرزای قمی ظن خاص بودن را مبتنی کردند بر چی؟ بر شمول الخطاب للغائبین گفتند اگر خطاب حاضرین شامل غایبین بشود ظهورات برای آنها هم از باب ظن خاص حجت است، ایشان می‏گوید: غیرُ سدیدٍ، این که ایشان مبتنی کرده ظن خاص بودن کتاب را بر شمول خطاب للغائبین درست نیست، چرا؟ چون ظن مخصوص ظن خاص بودن باید ببینیم معیارش چیه؟ اگر معیار ظن خاص بودن آن خطاب مشافهی و اصل عدم غفلت است در این نیست وقتی در این نیست از باب ظن خاص برای این حجت نیست ولو خطابات شامل بشود اگر نه ملاک ظن خاص اصل عدم قرینه است برای این حجت است اصل عدم قرینه جاری می‏کند برایش از باب ظن خاص حجت است ولو خطابات شاملش نشود، آن ابتنائی که ایشان کردند ظن خاص بودن را مبتنی کردند بر این که خطابات شامل غائبین باشد گفته آنجا ظن خاص است، این حرف درست نیست سدید نیست محکم نیست چرا؟ چون ظن خاص بودن باید ببینیم از کجا پیدا می‏شود. ان کان هو الحاصل اگر گفتیم کان آن ظن، اگر گفتیم آن ظن خاص حاصل از مشافهه است یعنی متلکم و مخاطبی که با هم حرف می‏زنند، الناشی که این ظن خاص ناشی است از ظن عدم غفلت و خطا یعنی اگر معیار ظن خاص بودن آن خطاب مشافهی و اصل عدم غفلت است، فلا یجری فی حقّ الغائبین در حق غائبین جاری نمی‏شود چرا؟ برای این که اینها نمی‏توانند اصل عدم غفلت جاری کنند میزان ظن خاص بودن اگر از طریق مشافهة است از طریق ظن به عدم غفلت است فلا یجری فی حقّ الغائبین در حق غائبین جاری نمی‏شود یعنی ظن خاص نیست و ان قلنا بشمول الخطاب لهم ولو خطابات شامل غائبین هم بشود نمی‏شود از باب ظن خاص حجت باشد و ان کانَ اما اگر معیار ظن خاص بودن آن ظنی باشد که حاصل بشود از اصل عدم قرینه یعنی ملاک ظن خاص بودن اصل عدم قرینه است در این حجت است یعنی این نمی‏داند بعد که می‏فهمد یک آیه‏ای آمده شک می‏کند قرینه ‏ای بوده یا نه؟ اصل عدم قرینه جاری می‏کند، پس اگر میزان ظن خاص بودن اصل عدم غفلت است خطابات ولو شامل این بشود برای این از باب ظن خاص حجت نیست. و اگر میزان اصل عدم قرینه است برای این هم حجت است ظواهر ولو خطابات شاملش نشود. لذا می‏فرماید، و ان کانَ میزان ظن خاص بودن اگر آنی است که حاصل بشود یعنی آن ظنی که حاصل بشود از اصل عدم قرینه، فهوَ جار یعنی این ظن خاص بودن جاری است برای غائبین و ان یشملهم الخطاب، یعنی ولو خطابات هم شاملشان نشود برای آنها هم از باب ظن خاص حجت است.

و ممّا یمکن، برویم سراغ دلیل دیگر خلاصه آقا یک قدری حرف داشت، میرزای قمی آمده گفته برای معدومین یقینا ظهورات حجت نیست از باب ظن خاص، برای موجودین حاضرین یقینا حجت است از باب ظن خاص، غائبین چی؟ می‏گوید غائبین را باید نگاه کنیم اگر گفتیم خطابات حاضرین شامل غائبین هم می‏شود غائبین هم مثل حاضرین می‏شوند یعنی ظواهر برایشان از باب ظن خاص حجت است و اگر گفتیم خطابات حاضرین شامل این نمی‏شود اینها هم مثل معدومین هستند ظواهر برایشان حجت نیست، این حرف میرزا. ایشان می‏فرماید: این درست نیست چون شما معیار ظن خاص را دست ما دادید معیار ظن خاص بودن اگر اصالة عدم غفلت است در حق این ظن خاص نیست چون این اصل عدم غفلت نمی‏تواند جاری بکند، اگر میزان ظن خاص بودن اصل عدم قرینه است برای این هم حجت است این هم می‏تواند اصل عدم قرینه جاری کند ولو خطابات هم شاملش نشود. پس نتیجتا تا اینجا میرزای قمی را با دو دلیل ردّش کردیم.

۳

دلیل دیگر

و ممّا یمکن، دیگر از ادلّه‏ای که ممکن است ما استدلال کنیم به او ایضا یعنی غیر از این ادلّه ‏ای که تا به حال خواندیم، من الامر بالرجوع الی الکتاب زیادةً علی ما مرّ، مما یمکن ان یستدلّ به یعنی از چیزهایی که می‏توانیم استدلال کنیم به آن ایضا یعنی غیر از این دو تا دلیلی که تا حالا آوردیم و گفتیم مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام فرقی ندارد ایضا زیادةً علی ما مرّ می‏توانیم دلیل دیگر بیاوریم، ما مرّ کدام است؟ ما مرّ این است که تا الان خواندیم که مرَّ ادلّه حجیت ظواهر گفتیم مشترک است ادلّه حجیت ظواهر کدام است؟ من بیان ادله است ادله حجیت ظواهر بیان است از اجماع علماء و اهل لسان و سیره اصحاب ائمه آن هم اضافه بکنیم، خوب ایشان می‏فرماید: غیر از این ادله‏ای که تا الان خواندیم اجماع علماء، اجماع اهل لسان، سیره اصحاب ائمه، غیر از این ادله‏ای که دلالت می‏کرد مقصود به افهام و غیرمقصود به افهام فرقی ندارد زیادةً بر اینها ما، یمکن ان یستدّل به چی؟ به ما ورد فی الاخبار المتواترة ما اخبار متواتره داریم که ما را امر کردند به رجوع به کتاب، اگر نظرتان باشد خواندیم حضرت می‏فرمایند هر چی که از ما می‏شنوید عرضه به کتاب بدهید اگر موافق کتاب بود ما وافقَ کتاب الله فخذوه، ما خالفَ کتاب الله فاعرضوا، اگر موافق کتاب بود حرفهای ما بگیرید اگر مخالف کتاب بود اعرضوا، خوب اعرضوا فعل امر است فعل امر ظهور در وجوب دارد یعنی اگر یک جایی کلام ما مخالف صریح با قرآن بود شما آنجا اعراض بکنید یعنی یجبُ الاعراض، خوب پس ببینید الان این یجبُ الاعراض تو این روایات به ما می‏گوید پس کتاب برای ما حجت است که ما اگر از ائمه چیزی شنیدیم بر ما واجب است عرضه به کتاب بدهیم اگر مخالف کتاب بود رها بکنیم. ایشان می‏فرماید: این هم از ادلّه‏ای است که دلالت دارد بر این که ظهورات برای همه حجت است، ایشان می‏فرماید اخبار متواتره معنوی داریم ما،

[انواع تواتر]

عنایت بکنید آقا بعدها می‏خوانیم ما سه جور تواتر داریم: تواتر لفظی، تواتر معنوی، تواتر اجمالی، چون ایشان معنی گفته مجبوریم این اقسامش را بگوییم والّا این کلمه را نمی‏گفت ما هم انقدر معطّل نمی‏کردیم، سه جور ما تواتر داریم تواتر لفظی، تواتر معنوی، تواتر اجمالی. مثلاً: تواتر لفظی وصایت و ولایت امیرالمومنین سلام الله علیه با تواتر لفظی ثابت شده بیش از صد تعریف شیعه و سنّی، پیغمبر این جمله را فرمودند: من کنتُ مولاه فهذا علی مولاه، پس ولایت و وصایت بلافصل و خلافت و امامت امیرالمومنین سلام الله علیه با اخبار متواتر لفظی ثابت شده یعنی تمام آن کسانی که نقل کردند این لفظ را نقل کردند بدون کم و زیاد من کنتُ مولاه فهذا علی مولاه، به این می‏گویند تواتر لفظی یعنی این لفظ بیش از صد تعریف برای ما نقل شده. اما تواتر معنوی: مثلاً زهد و شجاعت امیرالمومنین سلام الله علیه، این با تواتر معنوی ثابت شده ما در روایات نداریم علی شجاعٌ، علی زاهدٌ، اینها را ما نداریم ولی وقتی به میدانهای جنگ ایشان مراجعه می‏کنیم می‏بینیم احد آنجور کرد علی در احد چه کرد، علی در مقابل عمر بن عبدود چه کرد، علی در میدان جنگ مثلاً فرض کنید که با معاویه چه کرد، تمام اینها معنای شجاعت را می‏رساند. یا زهد ایشان ما علی زاهدٌ که نداریم اما کارهای ایشان را نگاه می‏کنیم در برخورد با طلحه و زبیر آن چراغ را خاموش می‏کند، در برخورد با غذای خودش مثلاً چه کار می‏کند، به اینها می‏گویند تواتر معنوی یعنی لفط نداریم که علی شجاعٌ، علی زاهدٌ، اما از کارهایی که ایشان کرده در موارد مختلف معنای شجاعت و زهد ایشان را آدم می‏فهمد. پس بنابراین امامت و ولایتشان با تواتر لفظی ثابت شده، شجاعت و زهدشان با تواتر معنوی. و اما تواتر اجمالی: تواتر اجمالی یعنی علم به صدور، صدها روایت ما داریم که امیرالمومنین و خود ائمه آنها علم غیب داشتند البته از طرف پیغمبر و پیغمبر هم از طرف خدا، صدها روایت داریم که اینها عالم به غیب بودند بالعرض به تعلیم من الله عالم به غیب بودند و ما یقین داریم تو این صدها روایت یقینا یک دانه ‏اش صادر از معصوم است به این می‏گویند تواتر اجمالی. تواتر اجمالی معنایش این است: راجع به یک خبری راجع به یک مطلبی صد تا دویست تا روایت داریم و ما یقین داریم در اینها یک دانه‏اش یقینا صادر از معصوم است حالا کدام است اجمال دارد تواتر اجمالی. پس سه جور تواتر شد: لفظی مثل ولایت و امامت امیرالمومنین سلام الله علیه، تواتر معنوی مثل زهد و شجاعت ایشان، تواتر اجمالی مثل علم غیب ایشان که خلاصه روایت علم غیب ائمه خیلی زیاد است و ما یقین داریم اجمالاً بعضی از اینها صادر از معصوم است.

خوب حالا ایشان می‏فرمایند: اخبار اینجا تواتر معنوی دارد، یعنی ما اخباری داریم نه لفظش معنای این معنا در آن زیاد است که ما را امر به رجوع کتاب کردند، یعنی ارجع الی الکتاب ما نداریم ولی یک جا یک جوری گفتند فرمودند شرایط برخلاف کتاب و سنّت اعتبار ندارد یعنی رجوع کنید به کتاب اگر ما حرفی زدیم به حساب عرضه بدهید به قرآن با بیانات مختلف این حرف را زدند. پس اخبار تواتر معنوی ما داریم که ما را امر کردند به رجوع به کتاب و عرض اخبار علیه لذا فرمودند اگر مخالف کتاب بود اعرضوا، اعراض بکنید و اعرضوا فعل امر است و فعل امر ظهور در وجوب دارد پس معنایش این است که واجب است ما کلمات ائمه را واجب است عرضه بدهیم به قرآن و اگر مخالف بود واجب است که اعراض بکنیم این هم دلیل می‏شود این دیگر ممکن است میرزای قمی اشکال کند بگوید این مصادره به مطلوب است تازه اول دعوا است، شما از اعرضوا دارید وجوب می‏فهمید یعنی با حجیت ظهور این روایت می‏خواهیم بفهمانیم حجیت ظهور کتابات را، ایشان می‏گوید نه، این فانّ جواب از اشکال است یعنی ان قلت را مقدّر بگیریم این فانّ قلت است، ان قلت: این استدلال به درد نمی‏خورد، چرا؟ چون شما الان با ظهور این اخبار متواتره می‏خواهید برای ما ظهورات کتاب را حجت بکنید می‏گویید اعرضویی که در این اخبار هست ظهور در وجوب دارد آن وقت با ظهور این اخبار می‏خواهید ثابت بکنید ظهور کتاب را، قلتُ این اشکال را نکن می‏گوییم برای آنها وجوب داشته چون اعرضوا ظهور در وجوب داشته او استفاده وجوب عرضه می‏کرده ما هم از باب اشتراک در تکلیف، پس نتیجتا ما هم مثل آنها موظفیم کلمات ائمه را عرضه به کتاب بدهیم و این فرع بر این است که کتاب حجت باشد.

قلتُ این اشکال را نکن که مصادره به مطلوب است، ان قلتش مصادره به مطلوب است مصادره مطلوب این است: یعنی شما دارید با ظواهر این اخبار متواتره می‏خواهید برای ما ظواهر کتاب را حجت بکنید این تازه خودش اول دعوا است مصادره به مطلوب معنایش این است این تازه خودش اول دعوا است که آیا اعرضویی که ظهور در وجوب دارد شما می‏خواهید از ظهور این استفاده بکنید که ظهور کتاب حجت است، قلتُ نه مصادره به مطلوب نیست. هذه الظواهر المتواترة یعنی این اعرضوها ولو اینها متواتر است و ظهورات است ولی برای مشافهین حجت بوده یعنی آنها که مقصود به افهام بودند حتما برای آنها حجت بوده فیشترک غیر المشافهین یعنی ما هم از باب اشتراک در تکلیف فیتمّ المطلوب، مطلوب تمام است یعنی همانطوری که ظواهر کتاب بر آنها حجت بوده واجب بوده عرضه بدهند کلمات ائمه را به ظاهر قرآن و ظواهر قرآن برایشان حجت بوده برای ما هم از باب اشتراک در تکلیف.

و ممّا ذکرنا سر مطلب است دیگر نمی‏رسیم بخوانیم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

مع كون المقصود منها تفهيم مخاطبيهم (١) لا غير ؛ فإنّه لم (٢) يتأمّل أحد من العلماء في استفادة الأحكام من ظواهرها معتذرا بعدم الدليل على حجّية أصالة عدم القرينة بالنسبة إلى غير المخاطب ومن قصد إفهامه.

ودعوى : كون ذلك منهم للبناء على كون الأخبار الصادرة عنهم عليهم‌السلام من قبيل تأليف المصنّفين ، واضحة الفساد.

مع أنّها لو صحّت لجرت في الكتاب العزيز ؛ فإنّه أولى بأن يكون من هذا القبيل ، فترتفع ثمرة التفصيل المذكور ؛ لأنّ المفصّل معترف (٣) بأنّ ظاهر الكلام الذي هو من قبيل تأليف المؤلّفين حجّة بالخصوص ، لا لدخوله في مطلق الظنّ ، وإنّما كلامه في اعتبار ظهور الكلام الموجّه إلى مخاطب خاصّ بالنسبة إلى غيره.

والحاصل : أنّ القطع حاصل لكلّ متتبّع في طريقة فقهاء المسلمين ، بأنّهم يعملون بظواهر الأخبار من دون ابتناء ذلك على حجّية الظنّ المطلق الثابتة بدليل الانسداد ، بل يعمل بها من يدّعي الانفتاح وينكر العمل بأخبار الآحاد ؛ مدّعيا كون معظم الفقه معلوما بالإجماع والأخبار المتواترة.

ويدلّ على ذلك أيضا : سيرة أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام ؛ فإنّهم كانوا يعملون بظواهر الأخبار الواردة إليهم من الأئمّة الماضين عليهم‌السلام (٤) ،

__________________

(١) كذا في (ت) و (ه) ، وفي غيرهما : «مخاطبهم».

(٢) في (ر) ، (ص) و (ل) : «لا».

(٣) في (ر) ، (ص) وظاهر (ل) : «اعترف».

(٤) لم ترد عبارة «من الأئمّة الماضين عليهم‌السلام» في (ر) ، (م) ، (ص) و (ظ) ، ولم ترد «الماضين» في (ت).

كما (١) يعملون بظواهر الأقوال التي يسمعونها (٢) من أئمّتهم عليهم‌السلام ، لا يفرّقون بينهما إلاّ بالفحص وعدمه ، كما سيأتي (٣).

والحاصل : أنّ الفرق في حجّية أصالة الحقيقة وعدم القرينة بين المخاطب وغيره مخالف للسيرة القطعيّة من العلماء وأصحاب الأئمّة عليهم‌السلام.

هذا كلّه ، مع أنّ التوجيه المذكور لذلك التفصيل ـ لابتنائه على الفرق بين أصالة عدم الغفلة والخطأ في فهم المراد ، وبين مطلق أصالة عدم القرينة ـ يوجب عدم كون ظواهر الكتاب من الظنون المخصوصة وإن قلنا بشمول الخطاب للغائبين ؛ لعدم جريان أصالة عدم الغفلة في حقّهم مطلقا.

فما ذكره ـ من ابتناء كون ظواهر الكتاب ظنونا مخصوصة على شمول الخطاب للغائبين ـ غير سديد ؛ لأنّ الظنّ المخصوص إن كان هو الحاصل من المشافهة الناشئ عن ظنّ عدم الغفلة والخطأ ، فلا يجري في حقّ الغائبين وإن قلنا بشمول الخطاب لهم ، وإن كان هو الحاصل من أصالة عدم القرينة فهو جار في الغائبين وإن لم يشملهم الخطاب.

وممّا يمكن أن يستدلّ به أيضا ـ زيادة على ما مرّ من اشتراك أدلّة حجّية الظواهر ، من إجماعي العلماء وأهل اللسان ـ : ما ورد في الأخبار المتواترة معنى ، من الأمر بالرجوع إلى الكتاب وعرض الأخبار

__________________

(١) في (ص) زيادة : «كانوا».

(٢) في (ظ) و (م) : «سمعوها».

(٣) انظر الصفحة ٣٤٧.

عليه (١) ؛ فإنّ هذه الظواهر المتواترة حجّة للمشافهين بها ، فيشترك غير المشافهين ويتمّ (٢) المطلوب ، كما لا يخفى.

كلام صاحب القوانين فيها يرتبط بالتفصيل المتقدّم

وممّا ذكرنا تعرف النظر فيما ذكره المحقّق القمّي رحمه‌الله ـ بعد ما ذكر من عدم حجّية ظواهر الكتاب بالنسبة إلينا بالخصوص ـ بقوله :

فإن قلت : إنّ أخبار الثقلين تدلّ على كون ظاهر الكتاب حجّة لغير المشافهين بالخصوص.

فأجاب عنه : بأنّ رواية الثقلين ظاهرة في ذلك ؛ لاحتمال كون المراد التمسّك بالكتاب بعد ورود تفسيره عن الأئمّة عليهم‌السلام كما يقوله الأخباريّون ، وحجّية ظاهر رواية الثقلين بالنسبة إلينا مصادرة ؛ إذ لا فرق بين ظواهر الكتاب والسنّة في حقّ غير المشافهين بها (٣).

المتاقشة في كلام صاحب القوانين

توضيح النظر : أنّ العمدة في حجّية ظواهر الكتاب غير خبر الثقلين من الأخبار المتواترة الآمرة باستنباط الأحكام من ظواهر الكتاب (٤) ، وهذه الأخبار تفيد القطع بعدم إرادة الاستدلال بظواهر الكتاب بعد ورود تفسيرها من الأئمّة صلوات الله عليهم ، وليست ظاهرة في ذلك حتّى يكون التمسّك بظاهرها لغير المشافهين بها مصادرة.

__________________

(١) انظر الوسائل ٤ : ٨٢٨ ، الباب ٣ من أبواب قراءة القرآن ، و ١٨ : ٧٥ ـ ٨٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الأحاديث ١ ، ١٠ ، ١٢ ، ١٤ ، ١٥ ، ١٨ ، ٢٩ ، ٣٥ و ٣٧ ، والكافي ١ : ٥٩ ، باب الردّ إلى الكتاب والسنّة.

(٢) في (ت) و (ر) : «فيتمّ».

(٣) القوانين ٢ : ١٠٤.

(٤) تقدّمت الإشارة إلى كثير منها في الصفحة ١٤٥ ـ ١٤٩.