فصل یازدهم: مقولات نسبیه
مرحوم علامه بعد از بحث از کم و کیف سایر مقولات را که مقولات نسبی اند را در یک فصل بیان میکند.
أین عبارت است از هیئتی که حاصل میشود از ارتباط و نسبت شیء با مکان. مثلا اینکه این آب در کوزه است کیفیت و عرضی برای آن است که با زمانی که آن آب در پارچ است متفاوت میباشد.
متی عبارت است از هیئتی که حاصل میشود از ارتباط شیء با زمان مانند اینکه زید مربوط به این قرن است و یا مثلا عمرو مربوط به قرن پنجم است. اینکه این عمل مربوط به این زمان است و فلان عمل مربوط به دیروز و یا اینکه فلان بچه فلان موقع دنیا آمده است و فلان موقع از دنیا رفته است. این ظرف زمانی که مشخص طول عمر اوست متی نام دارد و عرضی است که مشخص کنندهی وجود آن بچه است. این را عرض میگویند زیرا اینکه این فرد در چه زمانی است از مشخصات وجودیهی او به حساب نمیآید.
بودن یک شیء در زمان بر دو گونه است:
گاه در خود زمان است و گاه در طرف و سر زمان. مانند خط که خودش کم است و سر دارد زمان هم کم است و سر دارد و سر آن جایی که زمان تمام میشود مانند خط که سر آن جایی است که به انتهاء میرسد.
به هر حال چیزهایی که در زمان هستند و با زمان رابطه دارند یا در خود زمان اند مانند یک ساعت صحبت کردن و یا سقوط سنگ از بالا به پائین و یا وجود زید در صد سال از زمان. اینها همه امور تدریجی اند که در خود زمان حضور دارند.
ولی چیزهایی اند که رابطهی آنها با زمان به این است که که با طرف و سر زمان ارتباط دارند یعنی در آن واحد واقع میشوند. آن در فلسفه مانند نقطه میماند. همان گونه که نقطه در خط جایی است که خط تمام میشود و نقطه خودش هیچ طولی ندارد، آن در زمان جایی است که زمان تمام میشود و خود آن هیچ مقداری از زمان را دارا نیست.
وصولها همه از این قبیل اند مثلا برای اینکه دست من به کتاب برسد، حرکت دست در زمان است ولی رسیدن دست به صفحهی کتاب و وصول آن به کتاب زمانی است که دیگر زمان تمام میشود و دیگر تدریجی در آن وجود ندارد. این وصول هنگامی رخ میدهد که دیگر زمان نیست و این همان آن در فلسفه است. زمان رسیدن دست به کتاب چیزی است که دفعی است و دیگر تدریجی در آن وجود ندارد و با زمان منطبق نمیشود بلکه صرفا آخر زمان است و خودش سهمی از زمان ندارد. اگر قرار بود وصول در زمان باشد لازمهاش این است که هرگز وصولی انجام نشود زیرا همواره این سؤال است که در همان زمان هر قدر که کم باشد در کدام جزئش وصول حاصل شد و هکذا. امر دفعی هرگز نمیتواند در زمان باشد زیرا زمان همواره امری است تدریجی.
آنچه در وصل گفتیم در انفصال هم است یعنی چیزی که میخواهد از چیزی منفصل شود این در زمان صورت نمیگیرد بله بعد از انفصال حرکتی است که آن در زمان محقق میشود ولی اصل تحقق انفصال در زمان نیست.
قسم اول که رابطه با زمان دارد خود بر دو قسم است:
گاه به نحو انطباق، با زمان رابطه دارد یعنی چیزی است که خودش دارای اجزاء است و هر جزئش بر یک جزء از زمان منطبق است مانند حرکت به معنای پیمودن و طی مسیر. کسی که از منزل به سمت کار میرود، این عمل چیزی است که دارای اجزاء است به این معنا که از گامی آغازین و گامی پایانی انجام میشود و در این وسط هم گامهایی وجود دارد و همه در یک ربع از ساعت که زمان است انجام میشود. انجام شدن این عمل به این گونه است که هر جزء از آن عمل بر جزئی از زمان منطبق است مثلا گام اولش مربوط به ثانیهی اول است و هکذا.
گاه به نحو انطباق نیست مانند حرکت که به معنای پیمودن نیست. مانند اینکه فرد بین راه است و در حالت سکون میباشد. در راه بودن واقعیتی است که از حرکت اول آغاز میشود و تا به مقصد نرسد صدق میکند که همچنان بین راه است. در این حالت، بین راه بودن یک حالت بسیطی است که دیگر اجزاء در آن لحاظ نشده است. بین راه بودن که به آن حرکت توسطیه میگویند چیزی نیست که دارای اجزاء باشد بلکه امری است بسیط که فرد در هر جزئی از مسیر باشد، در واقع فردی از آن افراد بین راه بودن محقق میشود. به عبارت دیگر بین راه بودن یک مفهوم کلی است و همهی بودنها از مبدأ تا منتهی افراد آن به حساب میآیند. بین راه بودن در زمان محقق میشود ولی بین راه بودن بر زمان منطبق نیست زیرا دارای اجزاء نیست تا هر جزئی از آن بر یک جزء از زمان منطبق باشد زیرا معنایش بسیط و بدون امتداد است.
فرق این دو این است که کلی به تمامه در همهی افرادش موجود است ولی کل به تمامه در اجزاء خود موجود نیست بلکه همهی اجزاء باید باشد تا کل محقق شود. بنا بر این در قسم اول، پیمودن در جزء اول محقق نبود بر خلاف قسم دوم.