درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۷۴: شبهه تحریمیه فقدان نص ۶۷

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

۲

مروری بر مباحث گذشته

سیر بحث:

میرزای قمی (ره) به مرحوم محقق (ره) نسبت داده بود که ایشان در برائت میان دو مسأله عام البلوی و غیر عام البلوی قائل به تفصیل شده است؛ به این صورت که ایشان در مسأله عام البلوی قائل به برائت شده و در مسأله غیر عام البلوی قائل به برائت نشده.

مرحوم شیخ (ره) می‌فرماید ابتدا ما کلام مرحوم محقق (ره) در معتبر و معارج را ذکر می‌کنیم تا ببینیم این نسبتی که میرزای قمی (ره) به محقق (ره) داده درست است یا خیر؟.

کلام مرحوم محقق (ره) در معتبر این بود: استصحاب بر سه قسم است: ۱. استصحاب حال عقل. ۲. عدم الدلیل، دلیل العدم. ۳. استصحاب حال شرع.

کلام مرحوم محقق (ره) در معارج این بود: قانون، برائت و خلو ّذمه است؛ زیرا اگر دلیلی بر تکلیف نبود این عدم دلیل، دلیل بر عدم تکلیف است و معنای برائت هم همین است.

مرحوم شیخ (ره) می‌فرماید ما در ضمن دو مرحله کلام مرحوم محقق (ره) در معتبر و کلام ایشان در معارج را بررسی می‌کنیم:

مرحله اول (کلام محقق (ره) در معارج)؛ ایشان فرموده که عدم الدلیل، دلیل بر عدم تکلیف است.

مرحوم شیخ (ره) فرمود مقصود محقق (ره) از عدم تکلیف دو احتمال است:

۱. یحتمل مقصود محقق (ره) از عدم تکلیف؛ عدم تنجّز تکلیف است. که اگر مراد محقق (ره) اینست، بله عدم الدلیل، دلیل قطعی می‌شود بر عدم تنجّز تکلیف و در این صورت دیگر فرقی بین مسأله عام البلوی و غیر عام البلوی ندارد.

حال اگر میرزای قمی (ره) از این عبارت مرحوم محقق (ره) برداشت تفصیل کرده؛ باید گفت که برداشت ایشان بسیار باطل است؛ زیرا ما گفتیم که فرقی بین مسأله عام البلوی و غیر عام البلوی نیست.

۲. یحتمل مقصود محقق (ره) از عدم تکلیف؛ عدم تکلیف در واقع و لوح محفوظ باشد. یعنی عدم الدلیل، دلیل است بر عدم تکلیف در واقع. یعنی اگر دلیلی پیدا نکردید، این نبودن دلیل، دلیل بر اینست که دلیلی در عالم واقع و لوح محفوظ نیست. اگر مراد محقق (ره) اینست باید گفت که عدم دلیل، دلیل ظنی می‌شود بر اینکه تکلیفی در واقع نیست؛ اما با دو شرط: ۱. مسأله عام البلوی باشد. ۲. مانعی از بیان حکم نباشد.

اگر میرزای قمی (ره) از این عبارت مرحوم محقق (ره)، طبق این احتمال برداشت تفصیل کرده؛ باید گفت که این برداشت باطل است؛ زیرا ربطی به مسأله برائت ندارند؛ چون کسانی که قائل به برائت هستند کاری به واقع و لوح محفوظ ندارند، بلکه تمام کار آنها روی ظاهر است.

بعد از بیان این مطالب می‌رسیم به نتیجه.

۳

نتیجه مرحله اول از بیان کلام محقق (ره)

ساختار نتیجه مرحله اول:

تحقیقی که محدّث أستر آبادی برای کلام مرحوم محقق (ره) معارج ذکر کرده‌اند:

اولاً: باطل است به سه دلیل:

۱. انسان مجتهد در مسأله عام البلوی از عدم دلیل همیشه ظن به عدم حکم در واقع پیدا نمی‌کند؛ بلکه قد یحصل الظن و قد لا یحصل. و حال آنکه ظاهر کلام مرحوم أستر آبادی اینست که از عدم الدلیل، دائماً ظن به عدم حکم واقعی پیدا می‌کند.

۲. بر فرض که از عدم دلیل، ظن به عدم حکم در واقع پیدا شود؛ پیدا شدن ظن دو شرط دارد: الف. مسأله عام البلوی باشد. ب. مانع از بیان حکم نباشد. و حال آنکه محدّث أستر آبادی فقط شرط اول را ذکر کرده‌اند.

۳. بر فرض که از عدم دلیل، ظن به عدم حکم در واقع پیدا شود؛ این ظن حجّت نیست.

ثانیاً: ربطی به کلام مرحوم محقق (ره) ندارد به دو دلیل:

۱. در کلام محقق (ره) اشاره‌ای به تفصیل بین عام البلوی و غیر عام البلوی نشده است.

۲. کلام محقق (ره) درباره برائت عقلیه است (برائت عقلیه؛ یعنی عقل به طور قاطع حکم می‌کند به اینکه اگر دلیل نبود تکلیف منجّز نمی‌شود و در برائت عقلیه فرقی بین عام البلوی و غیر عام البلوی نیست.

پس نتیجه اینکه مرحوم محقق (ره) قائل به تفصیل نیست.

۴

تطبیق متن درس گذشته

هذا (استدلال محقق بر برائت به وسیله قبح تکلیف بما لا یطاق) بالنسبة إلى الحكم الفعليّ (تنجّز تکلیف)، (بیان احتمال دوم در جزوه:) و أمّا بالنسبة إلى الحكم الواقعي‏ النازل به (حکم واقعی) جبرئيل على النبيّ صلّى اللّه عليه و آله- لو سمّيناه حكما بالنسبة إلى الكلّ (بنابر مذهب مخطئه) - فلا يجوز الاستدلال (استدلال با عدم الدلیل) على نفيه (حکم واقعی) بما ذكره المحقّق قدّس سرّه‏: من لزوم التكليف بما لا طريق للمكلّف إلى العلم به (تکلیف بما لا یطاق)؛ لأنّ المفروض عدم إناطة التكليف به.

نعم، قد يظنّ من عدم وجدان الدليل عليه (حکم واقعی) بعدمه؛ بعموم‏ البلوى به (حکم) لا بمجرّده (عموم البلوی)، بل مع ظنّ عدم المانع عن نشره (حکم واقعی) في أوّل الأمر (صدر اسلام) من الشارع أو خلفائه أو مَن وصل (حکم واقعی) إليه.

لكن هذا الظنّ (ظن به عدم حکم واقعی از عدم الدلیل) لا دليل على اعتباره (ظن از عدم دلیل)، و لا دخل له (ظن از عدم دلیل) بأصل البراءة التي هي من الأدلّة العقليّة، و لا بمسألة التكليف بما لا يطاق، و لا بكلام المحقّق (ربطی ندارد زیرا محقق کلامش را برده بر روی تکلیف بما لا یطاق و تکلیف بما لا یطاق از تنجّز پیدا می‌شود نه حکم واقعی).

(اول درس امروز:) فما (کلامی که) تخيّله (کلام را) المحدّث تحقيقا لكلام المحقّق- مع أنّه (کلام أستر آبادی) غير تامّ في نفسه- أجنبيّ عنه (کلام محقق) بالمرّة (به طور کلی).

نعم (استدراک است از لا دخل له بأصل البرائة)، قد يستفاد من استصحاب البراءة السابقة (أماره بودن برائت)(سابقة یعنی قبل شرع): الظنّ بها (برائت واقعیه، یعنی عدم تکلیف در واقع) فيما بعد الشرع- كما سيجي‏ء عن بعضهم‏- لكن لا (ظن به برائت واقعیه نیست) من باب لزوم التكليف بما لا يطاق الذي ذكره (تکلیف بما لا یطلاق را) المحقّق.

۵

تطبیق عبارت درس جاری

(اول درس امروز:) فما (کلامی که) تخيّله (کلام را) المحدّث تحقيقا لكلام المحقّق- مع أنّه (کلام أستر آبادی) غير تامّ في نفسه- أجنبيّ عنه (کلام محقق) بالمرّة (به طور کلی).

نعم (استدراک است از لا دخل له بأصل البرائة)، قد يستفاد من استصحاب البراءة السابقة (أماره بودن برائت)(سابقة یعنی قبل شرع): الظنّ بها (برائت واقعیه، یعنی عدم تکلیف در واقع) فيما بعد الشرع- كما سيجي‏ء عن بعضهم‏- لكن لا (ظن به برائت واقعیه نیست) من باب لزوم التكليف بما لا يطاق الذي ذكره (تکلیف بما لا یطلاق را) المحقّق.

والاستفادة منه ، فلا فرق بين ما لم يكن في الواقع دليل شاف (١) أصلا ، أو كان ولم يتمكّن المكلّف من الوصول إليه ، أو تمكّن لكن بمشقّة رافعة للتكليف ، أو تيسّر ولم يتمّ دلالته في نظر المستدلّ ؛ فإنّ الحكم الفعليّ في جميع هذه الصور قبيح على ما صرّح به المحقّق قدس‌سره في كلامه السابق (٢) ، سواء قلنا بأنّ وراء الحكم الفعليّ حكما آخر ـ يسمّى حكما واقعيّا و (٣) حكما شأنيّا ـ على ما هو مقتضى مذهب المخطّئة ، أم قلنا بأنّه ليس وراءه حكم آخر ؛ للاتّفاق على أنّ مناط الثواب والعقاب ومدار التكليف هو الحكم الفعليّ.

وحينئذ : فكلّ ما تتبّع المستنبط في الأدلّة الشرعيّة في نظره إلى أن علم من نفسه عدم تكليفه بأزيد من هذا المقدار من التتبّع ، ولم يجد فيها ما يدلّ على حكم مخالف للأصل ، صحّ له دعوى القطع بانتفاء الحكم الفعليّ.

ولا فرق في ذلك بين العامّ (٤) البلوى وغيره ، ولا بين العامّة والخاصّة ، ولا بين المخطّئة والمصوّبة ، ولا بين المجتهدين والأخباريّين ، ولا بين أحكام الشرع وغيرها من أحكام سائر الشرائع وسائر الموالي بالنسبة إلى عبيدهم.

هذا بالنسبة إلى الحكم الفعليّ ، وأمّا بالنسبة إلى الحكم الواقعيّ

__________________

(١) في (ر) و (ظ): «شأنيّ».

(٢) في الصفحة ٩٤.

(٣) في (ت) و (ه): «أو».

(٤) في (ظ): «عامّ».

النازل به جبرئيل على النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ـ لو سمّيناه حكما بالنسبة إلى الكلّ ـ فلا يجوز الاستدلال على نفيه بما ذكره المحقّق قدس‌سره (١) : من لزوم التكليف بما لا طريق للمكلّف إلى العلم به ؛ لأنّ المفروض عدم إناطة التكليف به.

نعم ، قد يظنّ من عدم وجدان الدليل عليه بعدمه ؛ بعموم (٢) البلوى به لا بمجرّده ، بل مع ظنّ عدم المانع عن نشره في أوّل الأمر من الشارع أو خلفائه أو من وصل إليه.

لكن هذا الظنّ لا دليل على اعتباره ، ولا دخل له بأصل البراءة التي هي من الأدلّة العقليّة ، ولا بمسألة التكليف بما لا يطاق ، ولا بكلام المحقّق.

فما تخيّله المحدّث تحقيقا لكلام المحقّق ـ مع أنّه غير تامّ في نفسه ـ أجنبيّ عنه بالمرّة.

نعم ، قد يستفاد من استصحاب البراءة السابقة : الظنّ بها فيما بعد الشرع ـ كما سيجيء عن بعضهم (٣) ـ لكن لا من باب لزوم التكليف بما لا يطاق الذي ذكره المحقّق.

ومن هنا يعلم : أنّ تغاير القسمين الأوّلين من الاستصحاب (٤) باعتبار كيفيّة الاستدلال ؛ حيث إنّ مناط الاستدلال في هذا القسم

__________________

(١) ذكره في كلامه المتقدّم عن المعارج في الصفحة ٩٤.

(٢) في (ص) و (ظ): «لعموم».

(٣) انظر الصفحة ٩٩.

(٤) في (ر) زيادة : «في كلامه».