درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۸۳: شبهه تحریمیه فقدان نص ۷۶

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

۲

تنبیه پنجم: مقدمه اول

تنبیه پنجم: أصالة الإباحه همان اصل موضوعی حاکم بر آنست

مقدمه اول: برائت بر دو نوع می‏باشد:

۱. برائت عقلیه. موضوع برائت عقلیه عدم البیان است.

۲. برائت شرعیه. موضوع برائت شرعیه شک و عدم العلم است.

توضیح مطلب: عقل می‏ گوید اگر بیان نبود حکم برائت است. شرع می‌‏گوید اگر نمی‏ دانستی حکم برائت است. شک را اضافه کردیم، زیرا عدم العلم در اینجا یعنی شک.

۳

مقدمه دوم: اصل بر دو نوع است

مقدمه دوم: اصل در یک تقسیم بر دو نوع می‏ باشد:

۱. اصل موضوعی: به اصلی گفته می‏ شود که محتوای آن در مقام عمل به منزله‏ واقع قرار داده شده است؛ أعم از آنکه محتوا موضوع خارجی یا حکم شرعي باشد. مانند استصحاب و قاعده‏ فراق و قاعده‏ تجاوز و....

مثال اول: من تا دو ساعت پیش یقین داشتم که زید زنده بود؛ الآن شک می‏ کنم که آیا در این ساعت هم او زنده است یا خیر؟. در اینجا استصحاب حیات می‏ کنم. محتوای این استصحاب حیات است؛ این حیات موضوع خارجی است؛ ولی أدله‏ حجیّت استصحاب می‏ گوید حیات زید را واقع ببین؛ لا تنقض الیقین بالشک؛ یعنی در حقیقت به منزله‏ واقع است.

مثال دوم: نماز جمعه در حضور معصوم (علیه السلام) واجب تعیینی است و الآن که در عصر غیبت است شک می‏ کنم آیا این وجوب هنوز باقی است یا خیر؛ استصحاب وجوب می‏ کنیم؛ محتوای استصحاب وجوب نماز جمعه است؛ الآن این محتوا در مقام عمل کردن شما به منزله‏ واقع قرار داده شده؛ یعنی وجوب نماز جمعه به دید واقع است نه اینکه حقیقتاً واقع باشد.

۲. اصل حکمی: به اصلی گفته می‌‏شود که محتوای آن در مقام عمل به منزله‏ واقع قرار داده نشده است؛ مانند برائت و تخییر و احتیاط.

نکته: به استصحاب اصل موضوعی می‏ گویند زیرا محتوای آن در مقام عمل به منزله‏ واقع قرار داده شده است؛ بر خلاف اصل حکمی.

۴

مطلب اول: اصل برائت دو صورت دارد:

مطلب اول: اصل برائت دو صورت دارد:

۱. گاهی همراه با اصل برائت، اصل موضوعی در کار نیست. در این صورت اصل برائت جاری می‏ شود؛ مثل شک در حلیّت و حرمت لحم حمار. که أصالة البرائة (أصالة الحل) جاری می‏ کنم و می‌گویم خوردن گوشت حمار حلال است. با جریان (در اینجا اصل موضوعی در کار نیست؛ زیرا یقیناً الاغ یقیناً قابل تذکیه است)

۲. گاهی همراه با اصل برائت، اصل موضوعی وجود دارد: این صورت دو حالت دارد:

۲.۱. گاهی اصل موضوعی موافق با اصل برائت است. در این صورت اصل موضوعی جاری می‏ شود و اصل برائت جاری نمی‏ شود؛ مانند شک در حلیّت مرغ جلّال (نجاست خوار) به خاطر شک در اینکه آیا جلّال بودن مانع از قابلیّت تذکیه می‌‏شود یا خیر؟.

۲.۲. گاهی اصل موضوعی مخالف با اصل برائت می‌باشد. در این صورت نیز اصل موضوعی جاری می‌شود و برائت جاری نمی‌شود. مثل شک در حلیّت و حرمت حیوانی که از غنم و کلب متولد شده است.

در این دو حالت (که اصل موضوعی در کار است چه موافق و چه مخالف) که اصل موضوعی وجود دارد؛ اصل موضوعی مقدم بر برائت می‌شود؛ ولی در علت تقدیم دو نظریه وجود دارد:

۵

اصل موضوعی مقدم بر اصل برائت

در این دو حالت (که اصل موضوعی در کار است چه موافق و چه مخالف) که اصل موضوعی وجود دارد؛ اصل موضوعی مقدم بر برائت می‌شود؛ ولی در علت تقدیم دو نظریه وجود دارد:

۱. نظریه شیخ انصاری (ره): تقدیم از باب حکومت است؛ یعنی اصل موضوعی موضوع برائت را (عدم البیان و عدم العلم) تنزیلاً از بین می‌برد.

۲. نظریه مرحوم آخوند (ره): تقدیم از باب ورود است؛

۳. نظریه استاد: در اصل شرعی از باب حکومت است و در اصل عقلی از باب ورود است.

خلاصه اینکه انسان زمانی که می‌خواهد اصل برائت را جاری کند دو حالت دارد یا اصل موضوعی نیست و یا اصل موضوعی هست. اگر اصل موضوعی نیست برائت جاری می‌شود مانند حمار. و اگر اصل موضوعی بود یا اصل موضوعی موافق است مانند مرغ؛ و اگر اصل موضوعی مخالف است. حال در این دو حالت اصل موضوعی مقدم بر برائت می‌شود یا از باب ورود و یا از باب حکومت.

۶

مطلب دوم

مطلب دوم: کلام شهید و محقق ثانی (ره)

اگر حیوانی از غنم و کلب متولد شد این حیوان اولاً طاهر است به خاطر قاعده کل شیء لک طاهر.... ثانیاً خوردن گوشت آن حرام است. مرحوم شیخ می‌فرمایند در اینجا چهار احتمال است:

۱. یحتمل حرمت به خاطر اصل عدم تذکیه باشد؛ یعنی در زمانی که زنده بود تذکیه نشده بود؛ الآن هم همین عدم تذکیه را استصحاب می‌کنیم. اگر حرمت به خاطر اصل عدم تذکیه باشد؛ اصل عدم تذکیه زمانی جاری می‌شود که دلیل اجتهادی در بین نباشد و حال آنکه دلیل اجتهادی وجود دارد که «کلُ حیوانٍ قابلٌ لتذکیة إلا ما خَرَجه»

اشکال استاد: مرحوم شیخ (ره) مگر اصل عدم تذکیه را جاری نکرد؟؛ پس چرا در اینجا اشکال گرفت؟.

جواب: آنجایی که مرحوم شیخ (ره) اصل عدم تذکیه را جاری کرد در بیان مسأله اصولیه بود نه مسأله فقهی؛ در مسأله فقهی باید تمام جوانب مسأله را ملاحظه کرد که دلیل اجتهادی در کار نباشد.

۷

تطبیق عبارت تنبیه پنجم و مطلب اول

الأمر الخامس: أصل الإباحة إنّما هو مع عدم أصل موضوعيّ حاكم عليه‏

أنّ أصالة الإباحة (أصالة الإباحة) في مشتبه الحكم (در شبهه تحریمیه حکمیه فقدان نص) إنّما هو (أصالة الإباحة) مع عدم أصل موضوعی (چه موافق و چه مخالف) حاكم (حاکم است نه وارد) عليها (أصالة الإباحة)، فلو شكّ في حلّ أكل حيوان (مثلاً حمار) مع العلم بقبوله التذكية جرى أصالة الحلّ (أصالة البرائة)، و إن شكّ فيه (حیوان. مثلاً حیوان متولد شده از غنم و کلب) من جهة الشكّ في قبوله (حیوان) للتذكية فالحكم الحرمة؛ لأصالة عدم التذكية: لأنّ من (من تبعیضه است) شرائطها (تذکیه) قابليّة المحلّ، و هي (قابلیّت) مشكوكة، فيحكم بعدمها (تذکیه) و (واو تفسیریه) كون الحيوان ميتة.

۸

تطبیق عبارت مطلب دوم

ما يظهر من المحقّق و الشهيد الثانيين في حيوان متولّد من طاهر و نجس و المناقشة في ذلك‏

(مطلب دوم در جزوه:) و يظهر من المحقّق و الشهيد الثانيين قدّس سرّهما فيما إذا شكّ في حيوان متولّد من طاهر (غنم) و نجس (کلب) لا يتبعهما في الاسم و ليس له (حیوان) مماثل: (اولاً:) أنّ (فاعل است برای یظهر) الأصل فيه الطهارة (نه نجاست) و الحرمة (نه حلیّت).

(ثانیاً:) فإن كان الوجه فيه (حرمت) أصالة عدم التذكية، فإنّما يحسن (نیکوست اصل عدم تذکیه) مع الشكّ في قبول التذكية و عدم عموم (دلیل اجتهادی) يدلّ على جواز تذكية كلّ حيوان إلّا ما خرج، كما ادّعاه (این عموم را) بعض.

الخامس

أصل الإباحة إنّما هو مع عدم أصل موضوعيّ حاكم عليه

أنّ أصالة الإباحة في مشتبه الحكم إنّما هو مع عدم أصل موضوعيّ حاكم عليها ، فلو شكّ في حلّ أكل حيوان مع العلم بقبوله التذكية جرى أصالة الحلّ ، وإن شكّ فيه من جهة الشكّ في قبوله للتذكية فالحكم الحرمة ؛ لأصالة عدم التذكية : لأنّ من شرائطها قابليّة المحلّ ، وهي مشكوكة ، فيحكم بعدمها وكون الحيوان ميتة.

ما يظهر من المحقّق والشهيد الثانيين في حيوان متولّد من طاهر ونجس والمناقشة في ذلك

ويظهر من المحقّق والشهيد الثانيين (١) قدس سرهما فيما إذا شكّ في حيوان متولّد من طاهر ونجس لا يتبعهما في الاسم وليس له مماثل : أنّ الأصل فيه الطهارة والحرمة.

فإن كان الوجه فيه أصالة عدم التذكية ، فإنّما يحسن مع الشكّ في قبول التذكية وعدم عموم يدلّ على جواز تذكية كلّ حيوان إلاّ ما خرج ، كما ادّعاه بعض (٢).

__________________

(١) انظر جامع المقاصد ١ : ١٦٦ ، الروضة البهيّة ١ : ٢٨٥ ـ ٢٨٦ ، وتمهيد القواعد : ٢٧٠.

(٢) ادّعاه السيّد المرتضى في الناصريّات : ٩٩ ، وانظر مفاتيح الشرائع ١ : ٦٩ ـ ٧٠ ، ومفاتيح الاصول : ٥٣٤.