درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۶۴: برائت ۶۴

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

دلیل دوم

وربّما يوجّه الحكم فيما نحن فيه: بأنّ الأصل عدم الإتيان بالصلاة الواجبة، فيترتّب عليه وجوب القضاء إلّا في صلاةٍ علم الإتيان بها في وقتها.

بحث در مسأله چهارم از مسائل شبهات وجوبيّه در رابطه با شبهه موضوعيه وجوبيه بود. به مناسبت فرمودند چنانچه در شبهات موضوعيه براءة جارى مى‌شود در اقل و اكثر استقلالى هم علماء مى‌فرمايند براءة جارى است.

بعد اشكالى را عنوان كردند و فرمودند كه در فقه يك مورد داريم كه اقل و اكثر استقلالى است و علماء مى‌گويند بايد احتياط كرد و اكثر را انجام دارد، و آن مسأله قضاء فوائت است.

چهار دليل براى اين مسأله ذكر شده است. دليل اول تمسك به قاعده اشتغال بود كه عنوان شد و رد شد.

دليل دوم تمسك به اصل استصحاب ـ استصحاب عدم الاتيان ـ است: شك داريم نماز واجب قبلى را انسان اتيان كرده است يا نه، اصل عدم اتيان نماز است.

نتيجه مى‌گيريم كه قضاء اكثر واجب و لازم است، به عبارت ديگر هر جا شك در اتيان كرديم بايد نماز را دوباره انجام بدهيم.

دو اشكال به اين دليل وارد شده كه شيخ انصارى اين دو اشكال را قبول ندارد و به آنها جواب مى‌دهد.

اشكال اول به دليل دوم: در ادله قضاء، وجوب قضاء نماز بر روى فوت رفته است، « اقض ما فات » نمازى كه فوت شده است را قضاء كن، فوت يك امر وجوبى است و اين فوت قابل استصحاب نيست. شما عدم الاتيان را استصحاب مى‌كنيد و مى‌گوييد اصل عدم الاتيان است، لازمه و اثر عقلى عدم الاتيان فوت است، شما مى‌خواهيد عدم الاتيان را استصحاب كنيد و با اين استصحاب لازمه عقليش را ثابت كنيد كه فوت نماز باشد، در بحث براءة خوانديم كه اصول عمليه لازمه عقلى خودشان را اثبات نمى‌كنند.

جواب شيخ انصارى به اشكال اول به دليل دوم: فوت لازمه عدم الاتيان نيست، بلكه اين دو مساوى با هم هستند، يك معناست در قالب دو لفظ مى‌باشند. عدم الاتيان يعنى نماز خوانده نشده و فوت شده، فوت هم يعنى عدم الاتيان. بنابراين اگر عدم الاتيان را استصحاب كرديم كه نماز انجام نشده گويا فوت و ترك نماز را استصحاب كرده‌ايم.

اشكال دوم به دليل دوم: شما گفتيد شك داريم نماز را در وقتش خوانده‌ايم يا نه و عدم الاتيان را استصحاب مى‌كنيد، اين شك شما شك بعد از وقت است و ما دليل خاص داريم كه به شك بعد از وقت نبايد اعتنا كرد. بنابراين شما در اكثر شك داريد، به شكتان اعتنا نكنيد و بگوييد انشاء الله اين نمازها را من انجام داده‌ام. جاى استصحاب نيست. استصحاب از اصول عمليه است و در جايى جارى است كه دليل خاص نباشد، و اينجا دليل خاص داريم كه به شكت اعتنا نكن و استصحاب جارى نيست.

جواب شيخ انصارى به اشكال دوم به دليل دوم: آن دليل خاصى كه مى‌گفت به شك بعد او وقت اعتنا نكن شامل ما نحن فيه نمى‌شود، زيرا آن دليل اختصاص به شك در اصل تكليف دارد و شامل موارد شك در مكلف به نمى‌شود.

نتيجه: شيخ انصارى اين استصحاب عدم الاتيان را قبول دارند.

فعلا اين استصحاب از شيخ انصارى رد نمى‌شود، دليل سوم را كه ذكر كردند جوابى مى‌دهند كه آن جواب هم رد دليل دوم به حساب مى‌آيد و هم رد دليل سوم.

۳

تطبیق دلیل دوم

وربما يوجّه الحكم فيما نحن فيه: بأنّ الأصل عدم الإتيان بالصلاة الواجبة، فيترتّب عليه (عدم اتیان صلات) وجوب القضاء إلاّ في صلاة علم الإتيان بها في وقتها.

ودعوى: ترتّب وجوب القضاء على صدق الفوت الغير الثابت بالأصل (اصل استصحاب)، لا مجرّد عدم الاتيان الثابت بالأصل، ممنوعة؛ لما يظهر من الأخبار وكلمات الأصحاب: من أنّ المراد بالفوت مجرّد الترك كما بيّناه في الفقه.

وأمّا ما دلّ على أنّ الشكّ في إتيان الصلاة بعد وقتها (صلات) لا يعتدّ به (شک)، فلا يشمل ما نحن فيه (چون بحث ما شک در تکلیف است نه مکلف به).

۴

دلیل سوم و جواب به آن

دليل سوم تمسك به اصل استصحاب ـ استصحاب الاشتغال ـ است: براى توضيح اين دليل احتياج به مقدّمه‌اى داريم.

مقدّمه: در اصول فقه خوانده‌ايم كه: بين علماء بحثى است كه آيا قضاء تابع اداء است يا قضاء به امر جديد است. در واجبات و عباداتى كه قضاء دارد مانند نماز و روزه بحثى است كه آيا وجوب قضاء از همان امر به خود شيء استفاده مى‌شود يا اينكه قضاء نياز به امر جديد دارد؟

در اين مسأله حداقل دو قول وجود دارد:

قول اول: بعضى از علماء مى‌فرمايند قضاء احتياج به امر جديد ندارد. به اين معنا كه وقتى مولى فرمود: « صلّ في اوّل الظهر »، اينجا مولى دو خواسته دارد، يكى اينكه مولى اصل نماز را از ما مى‌خواهد و ديگرى نماز در وقتش از ما مى‌خواهد. حالا فرض كنيد مشكلى پيش آمد و وقت نماز منقضى شد مى‌گويند اصل مطلوبيت نماز باقى است، لذا از همان امر استفاده مى‌كنيم كه در خارج وقت هم نماز مطلوب مولى است.

قول دوم: قضاء نياز به امر جديد دارد، وقتى مولى فرمود: « صلّ في اوّل الظهر » مولى يك خواسته دارد و آن اين است كه نماز را ساعت ۱۲ بخوان، وقتى اين عمل را در ساعت مخصوص انجام ندادى اين مطلوبيت ساقط است و ديگر اين امر تمام شد و رفت، براى وجوب قضاء انسان نياز به امر جديد خواهد داشت و بايد امر جديد « اقض ما فات كما فات » بيايد.

بيان دليل: شيخ انصارى مى‌فرمايند:

در ما نحن فيه يك استصحاب ديگر هم مى‌توانيم جارى كنيم، مى‌توانيم بگوييم استصحاب اشتغال يا استصحاب مطلوبيت.

بيان اين اصل اين است: اگر ما گفتيم قضاء نياز به امر جديد ندارد بلكه قضاء به همان امر اول است، مطلب واضح است، من يقين داشتم كه ماه قبل در يك روزى اين نماز مطلوب مولى بوده است و حالا شك دارم نماز را خواندم و خواسته مولى برآورده شده يا اينكه نخواندم، حالا مطلوبيت را استصحاب مى‌كنم و نماز همچنان مطلوب مولى است و هنوز خواسته مولى تمام نشده و هنوز اشتغال ذمّه من موجود است، بنابراين بايد نماز را بخوانم.

و اگر گفتيم قضاء به امر جديد است، كه بسيارى از علماء نظرشان همين است. دو امر را كنار هم مى‌گذاريم كه يكى امر اداء و يكى امر قضاء است، از هر دو يك نتيجه مى‌گيريم و آن نتيجه اين است كه اين نماز مستمرّاً تا آخر عمر مطلوب مولى است ولى مطلوب اول مولى اين است كه نماز در وقت باشد، و اگر در وقت نشد اين امر قضاء مى‌گويد همچنان مطلوبيت وجود دارد. بنابراين اصل مطلوبيت ثابت شد حالا شك داريم كه اين مطلوبيت و خواسته مولى را امتثال كرديم يا نه، كه مى‌فرمايند اصل عدم امتثال و استمرار مطلوبيت و اشتغال ذمه است.

نتيجه: به وسيله استصحاب مطلوبيت ثابت كرديم كه بايد اكثر انجام شود.

جواب اول شيخ انصارى به دليل سوم: اگر بگوييم قضاء تابع اداء است حرف شما قبول است و اين اصل استصحاب كاملا مورد استناد خواهد بود، لكن اگر ما گفتيم كه قضاء به امر جديد است اين استصحاب شما يك مغالطه است زيرا اينجا نمى‌توان استصحاب جارى كرد.

بيان مطلب: فرض اين است كه دو امر داريم كه يكى امر به اداء كه نماز در وقتش است مى‌باشد كه يقين داريم كه آن امر و مطلوبيت و خواسته مولى ساقط شده، يا اينكه من نماز را خوانده‌ام و نماز در وقت ساقط شده يا اينكه من نماز را نخوانده‌ام و ترك كرده‌ام.

على أيّ حال كه نماز در وقت يقينا مطلوب مولى است، و نسبت به مطلوبيت قضاء شك دارم كه اصلا نماز قضاء نسبت به من مطلوب مولى است يا مطلوب نيست، در استصحاب يقين سابق را بايد استصحاب كرد كه آن يقين به مطلوبيت است و اينجا يقين به مطلوبيت وجود ندارد. مطلوبيت اداء ساقط شده و مطلوبيت قضاء مشكوك است.

نتيجه: اگر قضاء به امر جديد باشد اين دو امر ـ اداء و قضاء ـ متغايرند و دو شيئند كه يكيشان قطعا منتفى شده و ديگرى هم وجودش مشكوك است، شما چيزى نداريد كه قابل استصحاب كردن بوده باشد.

۵

تطبیق دلیل سوم و جواب به آن

وإن شئت تطبيق ذلك على قاعدة الاحتياط اللازم، فتوضيحه: أنّ القضاء وإن كان بأمر جديد، إلاّ أنّ ذلك الأمر كاشف عن استمرار مطلوبيّة الصلاة من عند دخول وقتها (الصلاة) إلى آخر زمان التمكّن من المكلّف، غاية الأمر كون هذا على سبيل تعدّد المطلوب، بأن يكون الكلّي المشترك بين ما في الوقت وخارجه مطلوبا وكون إتيانه في الوقت مطلوبا آخر، كما أنّ أداء الدين وردّ السلام واجب في أوّل أوقات الإمكان، ولو لم يفعل ففي الآن الثاني، وهكذا.

وحينئذ: فإذا دخل الوقت وجب إبراء الذمّة عن ذلك الكلّي، فإذا شكّ في براءة ذمّته (فرد) بعد الوقت، فمقتضى حكم العقل باقتضاء الشغل اليقينيّ للبراءة اليقينيّة وجوب الإتيان، كما لو شكّ في البراءة (برائت ذمه) قبل خروج الوقت، وكما لو شكّ في أداء الدين الفوريّ، فلا يقال: إنّ الطلب في الزمان الأوّل قد ارتفع بالعصيان، ووجوده (طلب) في الزمان الثاني مشكوك فيه، وكذلك جواب السلام.

والحاصل: أنّ التكليف المتعدّد بالمطلق والمقيّد لا ينافي جريان الاستصحاب وقاعدة الاشتغال بالنسبة إلى المطلق، فلا يكون المقام مجرى البراءة.

هذا، ولكنّ الإنصاف: ضعف هذا التوجيه لو سلّم استناد الأصحاب إليه (توجیه) في المقام.

أمّا أوّلا: فلأنّ من المحتمل ـ بل الظاهر ـ على القول بكون القضاء بأمر جديد، كون كلّ من الأداء والقضاء تكليفا مغايرا للآخر، فهو (اداء و قضاء) من قبيل وجوب الشيء ووجوب تداركه (شیء) بعد فوته ـ كما يكشف عن ذلك تعلّق أمر الأداء بنفس الفعل وأمر القضاء به (فعل) بوصف الفوت، ويؤيّده (تغایر را): بعض ما دلّ على أنّ لكلّ من الفرائض بدلا وهو (بدل) قضاؤه (امر)، عدا الولاية ـ لا من باب الأمر بالكلّي والأمر بفرد خاصّ منه (کلی)، كقوله: صم، وصم يوم الخميس، أو الأمر بالكلّي والأمر بتعجيله، كردّ السلام وقضاء الدين، فلا مجرى لقاعدة الاشتغال واستصحابه.

حينئذ أن يقال : لا نسلّم تحقّق الشغل بأزيد من المقدار الذي تيقّنه.

إلى أن قال :

والحاصل : أنّ المكلّف إذا حصّل القطع باشتغال ذمّته بمتعدّد والتبس عليه ذلك كمّا ، وأمكنه الخروج عن عهدته ، فالأمر كما أفتى به الأصحاب ، وإن لم يحصّل ذلك ، بأن يكون ما علم به خصوص اثنتين أو ثلاث وأمّا أزيد من ذلك فلا ، بل احتمال احتمله ، فالأمر كما ذكره في الذخيرة. ومن هنا : لو لم يعلم أصلا بمتعدّد في فائتة وعلم أنّ صلاة صبح يومه فاتت ، وأمّا غيرها فلا يعلم ولا يظنّ فوته أصلا ، فليس عليه إلاّ الفريضة الواحدة دون المحتمل ؛ لكونه شكّا بعد خروج الوقت ، والمنصوص أنّه ليس عليه قضاؤها (١) ، بل لعلّه المفتى به (٢) ، انتهى كلامه رفع مقامه.

مناقشة كلام السيّد بحر العلوم قدس‌سره

ويظهر النظر فيه ممّا ذكرناه سابقا (٣) ، ولا يحضرني الآن حكم لأصحابنا بوجوب الاحتياط في نظير المقام ، بل الظاهر منهم إجراء أصل (٤) البراءة في أمثال ما نحن فيه ممّا لا يحصى.

توجيه فتوى المشهور

وربما يوجّه الحكم فيما نحن فيه : بأنّ الأصل عدم الإتيان بالصلاة الواجبة ، فيترتّب عليه وجوب القضاء إلاّ في صلاة علم الإتيان بها في وقتها.

__________________

(١) انظر الكافي ٣ : ٢٩٤ ، الحديث ١٠.

(٢) لم نعثر عليه في كتاب الصلاة من المصابيح (مخطوط).

(٣) راجع الصفحة ١٦٩ ـ ١٧٠.

(٤) «أصل» من (ت) و (ه).

ودعوى : ترتّب وجوب القضاء على صدق الفوت الغير الثابت بالأصل ، لا مجرّد عدم الاتيان الثابت بالأصل ، ممنوعة ؛ لما يظهر من الأخبار (١) وكلمات الأصحاب (٢) : من أنّ المراد بالفوت مجرّد الترك كما بيّناه في الفقه (٣).

وأمّا ما دلّ على أنّ الشكّ في إتيان الصلاة بعد وقتها لا يعتدّ به ، فلا يشمل ما نحن فيه.

وإن شئت تطبيق ذلك على قاعدة الاحتياط اللازم ، فتوضيحه : أنّ القضاء وإن كان بأمر جديد ، إلاّ أنّ ذلك الأمر كاشف عن استمرار مطلوبيّة الصلاة من عند دخول وقتها إلى آخر زمان التمكّن من المكلّف ، غاية الأمر كون هذا على سبيل تعدّد المطلوب ، بأن يكون الكلّي المشترك بين ما في الوقت وخارجه مطلوبا وكون إتيانه في الوقت مطلوبا آخر ، كما أنّ أداء الدين وردّ السلام واجب في أوّل أوقات الإمكان ، ولو لم يفعل ففي الآن الثاني ، وهكذا.

وحينئذ : فإذا دخل الوقت وجب إبراء الذمّة عن ذلك الكلّي ، فإذا شكّ في براءة ذمّته بعد الوقت ، فمقتضى حكم العقل باقتضاء الشغل اليقينيّ للبراءة اليقينيّة وجوب الإتيان ، كما لو شكّ في البراءة قبل خروج الوقت ، وكما لو شكّ في أداء الدين الفوريّ ، فلا يقال : إنّ

__________________

(١) انظر الوسائل ٥ : ٣٤٧ ، الباب الأوّل من أبواب قضاء الصلوات ، باب وجوب قضاء الفريضة الفائتة بعمد أو نسيان أو نوم أو ترك طهارة.

(٢) انظر إرشاد الأذهان ١ : ٢٧٠ ، ومفتاح الكرامة ٣ : ٣٧٧.

(٣) انظر الوسائل الفقهيّة للمصنّف : ٢٢٣ ـ ٢٢٤.

الطلب في الزمان الأوّل قد ارتفع بالعصيان ، ووجوده في الزمان الثاني مشكوك فيه ، وكذلك جواب السلام.

والحاصل : أنّ التكليف المتعدّد بالمطلق والمقيّد لا ينافي جريان الاستصحاب وقاعدة الاشتغال بالنسبة إلى المطلق ، فلا يكون المقام مجرى البراءة.

ضعف التوجيه المذكور

هذا ، ولكنّ الإنصاف : ضعف هذا التوجيه لو سلّم استناد الأصحاب إليه في المقام.

أمّا أوّلا : فلأنّ من المحتمل ـ بل الظاهر ـ على القول بكون القضاء بأمر جديد ، كون كلّ من الأداء والقضاء تكليفا مغايرا للآخر ، فهو من قبيل وجوب الشيء ووجوب تداركه بعد فوته ـ كما يكشف عن ذلك تعلّق أمر الأداء بنفس الفعل (١) وأمر القضاء به بوصف الفوت (٢) ، ويؤيّده : بعض ما دلّ على أنّ لكلّ من الفرائض بدلا وهو قضاؤه ، عدا الولاية (٣) ـ لا من باب الأمر بالكلّي والأمر بفرد خاصّ منه ، كقوله : صم ، وصم يوم الخميس ، أو الأمر بالكلّي والأمر بتعجيله ، كردّ السلام وقضاء الدين ، فلا مجرى لقاعدة الاشتغال واستصحابه.

وأمّا ثانيا : فلأنّ منع عموم ما دلّ على أنّ الشكّ في الإتيان بعد خروج الوقت (٤) لا يعتدّ به للمقام ، خال عن السند. خصوصا مع

__________________

(١) كقوله تعالى : ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ ، الإسراء : ٧٨.

(٢) انظر الوسائل ٥ : ٣٥٠ ، الباب ٢ من أبواب قضاء الصلوات ، الحديث الأوّل.

(٣) لم نقف عليه في المجاميع الحديثيّة.

(٤) الوسائل ٣ : ٢٠٥ ، الباب ٦٠ من أبواب المواقيت ، الحديث الأوّل.