درس نقش حلقات در اجتهاد

جلسه ۱: نقش حلقات در اجتهاد

 
۱

مقدمه و شخصیت شهید صدر

بسم الله الرحمن الرحیم

بارها گفتم که مرحوم شهید سعید آیت الله سید محمد باقر صدر، یک دانشمند اصولی صرف نیست، یک محقق اصولی معمولی نیست، اساسا او یک نابغه اصولی است، ابتکارات و نوآوریهای ایشان در علم اصول، آنچنان هست که چهره مباحث اصولی ایشان را نسبت به دیگران دگرگون کرده است، هم در بعد نظریه پردازی و هم در بعد تبیین و توضیح نظریات اصولی، صاحب سبک و متفاوت با اقران خود است.

از این جهت اصول شهید صدر در خور مطالعه ویژه است و آنجور که باید و شاید متاسفانه در حوزه های علمیه، مجال پیدا نکرد.

به دو علت نیاز هست نقادانه به اصول شهید صدر در خصوصا مباحث درس خارج که جنبه انتقادی دارد، عنایت ویژه شود، یکی از این جهت که مرحوم شهید صدر هنوز از حجاب معاصرت بیرون نیامده است، وقتی به حساب شمسی حساب میکردم، متولد 1313 است که الان اگر در قید حیات بود، از حیث سنی نسبت به خیلی از مراجع سنی، کم سن تر است، با اینکه حدود 37 سال از وفات ایشان می گذرد، این حجاب معاصرت باعث شده که اندیشه های ایشان در درسهای مهم و اصلی خارج مطرح نشود.

اساسا بزرگان ما اندیشه های شهید صدر را نخواندند یا انگیزه ای برای خوانش آن ندارند تا در درس خارج مطرح کنند، لذا بخش از زیادی محجوریت اصول شهید صدر بر می گردد به بُعد معاصرت که او هنوز درحجابش مانده است.

اما بعد دوم و معضل دومی که اندیشه شهید صدر با آن مبتلا است، از سوی کسانی است که پای بحث های شهید صدر حاضر بودند و تقریرات ایشان را نوشتند یا خوب خوانده اند. به نوعی می شود گفت اندیشه شهید صدر را به نیکی می شناسند و از این جهت با گروه اول متفاوند.

فضلای نسبتا جوان حوزه در قیاس با سنهای غالب بزرگان که افتخار تلمذ از محضر شهید صدر را داشته اند.

مرحوم شهید صدر هم در دوره حیات نسبت به جهت عاطفی که نسبت به شاگردان داشت و هم در دوره ممات به جهت آن شهادتی که مظلومانه برایش رقم خورد، نسبت به شاگردان او، حاله متراکمی و مجذوبیت و محبوبیت پیدا کرده است، به گونه ای که گاهی اوقات با بعضی از تلامذه برجسته ایشان که صحبت می کنیم، مجذوب شهید صدر هستند.

جذبه شهید صدر در بعضی از موارد گاهی موارد به تعصب بر ایشان صورت گرفته است، و می دانید گرایش ها بر بینش ها موثر است، همانطور که گرایش ها بر کنش ها تاثیر می گذارد و این باعث شده است که انسان حس کند تلامذه شهید صدر نتوانسته اند نقد درخور اندیشه های شهید صدر را ارائه کنند، به همین جذبه ای که ایشان برای شاگردان دارد.

لذا اگر بخواهیم نگاه کلی به ابحاث خارج علم اصول بیاندازیم، در بخش معظم این ابحاث، اساسا نظریات شهید صدر مطرح نمی شود، و در بخش باقیمانده که اتفاقا به تفصیل به اندیشه های شهید صدر پرداخته می شود، نقد درخور و جدی نسبت به آراء او صورت نمی گیرد.

لذا اهتمام خود حقیر در بحثهای خارج اصول، این بود که حتما اندیشه های مرحوم شهید صدر در هر مبحثی که از ایشان حرف نو و درخور اعتنایی است، مطرح کنم و وقت مستوفایی را برای نقد افکار ایشان اختصاص بدهم، بدین جهت که احساس می کردم این بعد در حوزه با خلاء مواجه است.

به هیچ عنوان معتقد نیستم که شهید صدر در بعد اصول شخصیتی فراتر از نقدها و اشکالات دارد، البته شاید نقد و اشکال بنده قابل پاسخ باشد، بر گرفته از فراروی من نسبت به افکار شهید صدر نشود، که ناشی از فروروی و نفهمی من نسبت به اندیشه های او باشد، اما بهر حال هیچ فکر بشری را نباید ما فوق چون و چرا دانست و تذکری که اینجا از فرصت استفاده می کنم خدمت دوستان خودم عرضه می کنم این است، رویکرد نقد را در وجود خودتان نهادینه کنید، هیچ شخصیتی ما فوق نقد نبینید که اگر اینگونه دیدید، اینگونه هم خواهد شد.

آنچنان که اصلا نمی توانید اشکالات و خلاءهای آن شخصیت محبوب خود را تشخیص بدهید، هرچند که واضح باشد. هرچند که روشن باشد، هرچند که فکر شما توان شناخت و دریافت این خلاءها را داشته باشد، مجذوبیت در عرصه علمی، ارادت قلبی و حب نفسی در مجال پژوهش بسیار، بسیار مضر و خطرناک است.

تعبیری از مرحوم آیت الله بروجردی هست که تابزرگی بزرگان هست، اجتهاد ناممکن است.

این فرمایش ناظر به همین نکته ای است که بنده عرض کردم، البته از جهات اخلاقی و عملی، باید در مقابل بزرگترها تواضع به خرج داد، ولو اینکه خودت را اعلم از آنها بدانی، چون هر چه هست که ما بر دوش آنها ایستاده ایم و هر کسی که بر دوش دیگری بایستد، افق بزرگتری دارد، اما نباید این زحمت و پایه و اساسی که رویش ایستاده ایم فراموش کنیم و در عرصه اخلاق باید قدردان ایشان بود.

در بحثهای کفایه گاهی که من تعابیرم نسبت به آخوند خراسانی یا نسبت به رسائل شیخ انصاری، حس می کردم که باید این تذکر را بدهم که اگر شیخ انصاری اینجا بود، حاضر بودم با تحت الحنک عمامه نعلین او را پاک کنیم و با افتخار می کردم در دنیا و در عقبی، چون اینها در مقام عمل و کمالات معنوی فرسنگها با من فاصله دارند، اما نباید این عظمت معنوی سدی دربرابر پژوهش های علمی قرار بگیرد، لذا طلاب جوان بیاد این رویکرد نقد را در خودشان نهادینه کنند.

یادم هست در سال سوم طلبگی استادی داشتم که در قید حیاتند و خدمشان ارادت دارم، در آن مقطع در محضرشان منطق تلمذ می کردم، او در واقع این ذهنیت نقاد را برای امثال من خوب ترسیم کرد و خوب جا انداخت که باید تفکرتان، تفکر نقادانه باشد و همین ارزش است و من هر وقت در مظان استجابت دعا بخوام اساتیدم را یاد کنم، در راس آنها ایشان را به یاد می آورم، چون واقعا فراتر از معلومات منطقی که به ما یاد داد، نحوه درست مواجهه با افکار را یاد ما داد.

این یک گریزی بود که بهر حال لازم بود زده بشود.

شهید صدر، نقد درخوری نسبت به اندیشه های اصولی، نقد جدی و چالشی نسبت به نظریات اصولی خود ندارد، از این جهت اصول شهید صدر، در بُعد نقد و بررسی دقیق دچار فقر است و البته نقد تفکر منوط تحصیل عمیق و دقیق این تفکر است و به همین جهت کسانی می توانند در بُعد نقد افکار شهید صدر ورود موفق داشته باشند که اندیشه های او را خوب فهمیده باشند و هضم کرده باشند، و کلید ورود به اندیشه های شهید صدر، مجموعه حلقات اوست که به قلم او نگاشته شده است، در واقع حلقات هرچند بازتاب دقیق افکار و آراء شهید صدر نیست، چون شهید صدر هرچند در حلقات خصوصا در حلقه اولی و ثانیه برگزیده است، در مقام انتخاب نپذیرفته است، در مقام درس خارج اختیار نفرموده، اما خب با شاکله افکار شهید صدر اگر بخواهید آشنا شوید، بهترین مسیر ورود، حلقات سه گانه شهید صدر است که نقش سه پله را برای رسیدن به آن سطح عالی علم اصول که در افکار و اندیشه های شهید صدر متجلی شده است، ایفا می کند.

۲

دلیل ضرورت بازخوانی و نقد افکار شهید صدر

بسم الله الرحمن الرحیم

یک سوال اینجا مطرح می شود ما سخن از ضرورت بازخوانی و نقد افکار شهید صدر خصوصا در درسهای خارج را عنوان کردیم، چرا؟

مگر ما در علم اصول نابغه کم داریم، آیا شیخ انصاری نابغه علم اصول نیست؟ که بلاشک هست. آیا آخوند خراسانی نابغه علم اصول نیست بلاشک است، آیا محقق نائینی نابغه علم اصول نیست؟ بلاشک است.

بزرگان زیادی هستند که نبوغشان در علم اصول غیر قابل انکار است، اما تاکید ما نسبت به شهید صدر چیست؟

در بخش قبلی عرایض، تا حدی توضیح دادم و اینجا می خواهم برجسته کنم، ببنید افکار مثلا محقق نائینی، یا شیخ انصاری یا آخوند خراسانی، اینها به اندازه مستوفی در بحثهای چالشی و نقدانه ما مطرح شده است و نقد شده است، خیلی از فرمایشات محقق نائینی هر چند متبحرانه و مبتکرانه است، اما با نقدهای گوناگون و مختلفی مواجه است به گونه ای که شاید بیش از این وقت گذاردن برای بررسی افکار او نتیجه عملی چندانی به دنبال نداشته باشد. نهایت نقد متفاوتی نسبت به نقد پیشین است، فرض کنید اشکال پنجمی بر چهار اشکال قبلی وارد شود.

یا نهایت اشکالی که دیگران کرده اند، تحکیم و تثبیت کنیم که این هم قیمتی و ارزشمند است، به هر حال هر چیز را باید در حد و اندازه خود ارزشمند تلقی کرد.

اما افکار مرحوم شهید صدر، هنوز به چالش دقیق و عمیق نرسیده است و از این جهت مبتلا به ضعیفیم به همان دو عاملی که اشاره کردم، آنهایی که دنبال نقد مباحث اصولی هستند، اساتید دروس خروج که عمدتا از این قسمند یا افکار شهید صدر را اصلا نمی شناسند یا شناخت توام با ارادت و جذبه عاطفی از افکار شهید صدر دارند که مانع از نقد جدی افکار شهید صدر شده است، البته همیشه استثنائاتی هم است و نمی خواهم همه را با قواعد کلی دسته بندی کنم، چهره هایی هستند که در چارچوبی که بنده ذکر کردم نمی گنجند.

شهید صدر شخصیتی است که اصول زمان خود را به نیکی فهمیده و هضم کرده، این یک ویژگی مهم است و این را در بیان متفاوت او نسبت به آراء گذشتگان می توانید کاملا لمس کنید، یکی از علائمی که فرد خوب فهمیده حرف استاد، حرف پیشینیان را این است که بتواند گفته آنها را در یک قالب جدید و نو، عنوان و مطرح کند.

تبیین نو افکار قدیمی و کهن، نشان دهنده فهم عمیق این افکار است، اینکه بتوانید در یک چارچوب و قالب جدید این مباحث را مطرح بکنید، تعمیق ببخشید، نشان دهنده این است که شاگرد زیرکی بوده اید، بخش زیادی از مزایای اصول هشید صدر، بر می گردد به قرائت جدیدی که او از افکار ناجدید و کهن ارائه می کند، و این خیلی مهم است، دست کم نگیرید، هر کسی این توان را ندارد که از یک تبیین نظام مند متفاوت منسجم استفاده کند برای طرح نظریاتی که در علم اصول سابقه و ریشه دارد.

از این جهت کسانی که حلقات می خوانند و به خوبی مباحث حلقات را درک می کنند، به این نکته همگی اذعان دارند که خیلی از بحثهایی که در کفایه خوانده بودند، در رسائل و اصول فقه مرحوم ایت الله مظفر خوانده بودند و ظاهرا فهمیده بودند را در کتاب حلقه ثالثه به یک نحو عمیق تری اینها دریافته و دیده اند.

حتی اساتید نه فقد طلاب، اساتید دروس مرسوم و متعارف حوزه، کم و بیش به خود بنده گفته اند که وقتی ما با حلقات شهید صدر مواجه می شویم، تازه به عمق برخی از افکار و اندیشه اصولیان پیشین پی می بیریم و نگاه ما عمیقتر و منسجم تر نسبت به مباحث آیت الله شهید صدر می شود که از گذشتگان ارائه می کند با اینکه اصل فکر، فکر گذشتگان است اما بیان او یک همچین ویژگی دارد که نگاه را عمیق تر می کند، بنابراین شهید صدر در نقطه اول، شاگرد زیرک و فهیم اصولیان پیش از خود و معاصر خود بوده، پیش از خود مثل آخوند خراسانی، مثل شیخ انصاری، معاصر خود، مثل آیت الله خویی.

این یک

دوم اینکه خود مرحوم شهید صدر دارای ابتکارات ویژه خود در علم اصول است که در رساله های بعضی ها جمع کرده اند، من دو، سه نمونه مهم تر را فهرست کردم و عرض می کنم.

مثلا نظریه حق الطاعه که مطرح کرده است در قبال قاعده مسلم شده قبح عقاب بلابیان که خود می تواند نحوه ورود و استدلال در خیلی از مباحث اصولی تحت تاثیر قرار بدهد، ممکن است ثمرات عملی چندان قابل اعتنایی در نهایت نداشته باشد، اما بهر حال تکلیف اصولی را در مقام استدلال تغییر می دهد، موضع او را متفاوت می کند، به هر حال یک نظریه مبنایی محسوب می شود.

یا مثلا نظریه قرن اکید که نظریه دقیق و درستی است به عقیده حقیر و البته نیاز به یک سری تکمله هایی هم دارد در باب حقیقت وضع  که از ایشان ارائه شده است، و نگاه عمیقتری به ماهیت انسان و ذهن انسان دارد و سعی کرده حقیقت وضع و حقیقت دلالت وضعیه را بر اساس آن واقعیت های ذهنی ثابت شد بشر توجیه و تفسیر کند.

این نگاه جدیدی است که طبیعتا در مباحث الفاظ می تواند اثر گذار و راهگشا باشد.

یا مثلا بحثی که ایشان در باب علم اجمالی دارد و نگاه متفاوتی که نسبت به علم اجمالی دارد، مثلا معتقد است ترخیص در تمام اطراف علم اجمالی جایز و ممکن است و می شود شارع مقدس نسبت به تکلیف معلوم بالاجمال، ترخیص تام بدهد. این یک نگاه متفاوتی است که ایشان در مسائل دارد.

نظریه مثلا تعویضی که ایشان در علم اصول دارد و خیلی از آراء و افکاری که اگر بخواهیم نوآوری ایشان را توضیح دهیم از حوصله مبحث ما خارج می شود.

درکنار این نوآوریها، بازسازیهای زیبا و بازپروریهای درخور اعتنایی می تواند در کلمات شهید صدر دید.

مثلا دلیلیت سیره عقلاء، یا دلیلیت سیره متشرعه، روی چه اساس سیره های عقلائی و یا متشرعه ای حجت و دلیل در عرصه فقه هستند؟ او در این بعد انصافا زیبا وارد شده است، علاوه بر نحوه ای که در اثبات حجیت اینها اتخاذ کرده، نکات تکمیلی دقیق و مبتنی بر نگاه انسان امروز را هم در حواشی این مباحث، استفاده کرده است.

مثلا ایشان در حلقه ثانیه 5 راه را ارائه می دهد و همشون راه هایی هستند که یا در کلمات اصولیون نبوده اند یا به این شکل برجسته نشده اند و ارتکازا وجود داشته اند.

برای اثبات معاصرت یک سیره با عصر معصوم، این یک سوال است که بزرگان معتقدند سیره ها باید به عصر معصوم مربوط شوند، سیره متشرعه باید سینه به سینه به عصر معصوم ختم شود، سیره عقلاء باید در مرئی و مسمع معصوم اتفاق افتاده باشند و الا فاقد حجیت و دلیلیت هستند.

راه اثبات معاصریت برای ما که 1400 سال به دور افتاده ایم، چگونه است؟ ایشان 5 راه را برای معاصرت ذکر می کند که قابل تکمیل است و ورود خیلی خوب هست به این مبحث مهم و اثر گذار که بتوانیم سیره های متشرعه و عقلائی معاصر معصومین را شناسایی  کنیم که می شود از اینها به عنوان تسالمات هم یاد کرد، آنچه که مورد تسالم متشرعین یا عقلاء بوده در عصر معصوم که ارزشی فراتر از اجماع فقهاء دارد کسانی مثل مرحوم ایت الله خویی که نسبت به اجماعات، خصوصا اجماع منقول چندان اعتنا ندارند اما در مقابل با تسلمات همیشه سر تسلیم فرو می آورند.

و چیزی که متسالم بین فقها و متشرعین ببینید، در عرصه فتوا می پذیرند.

این هم یک قسمت از آن زمینه هایی که مرحوم آیت الله صدر نسبت به آن، جنبه بازپروری و بازسازی دارد.

مبحث ترتب و تزاحم، که دو مبحث مهم از نقاطی است که شاهد بازسازی و بازپروری مبتکرانه مرحوم آیت الله صدر هستیم که هر کدام بخواهیم باز کنیم، مجال واسعی می طلبد و در حد چند خط راجع به تزاحم حرف بزنم که درستتان بیاید تا حدی.

مبحث تزاحم، بسیار بسیار مبحث مهمی است، به قول یکی از بزرگان رحم الله من فتح باب تزاحم، این باب تزاحم خیلی از مشکلات چالشی فقه را نسبت به زمان معاصر حل میکند و این از نقاطی است که مرحوم آقای صدر ورود نیرومندی در آن دارد و مباحث را دقیق و عمیق و شاید بهتر است بگویم دقیق تر و عمیق تر نسبت به اقران خود عنوان کرده است.

بهرحال شما با یک اصول نوین که دارای مزایای انحصاری خاص خود است مواجهید که از یک طرف از اصول پیشینیان غنی شده و از اصول شیخ انصاری، یا آخوند خراسانی یا محققین ثلاثه نجف یا معاصرین مثل آیت الله خویی، تغذیه شده است، در عین حال روی این اصول متوقف نمانده و چند گام هم خود به پیش نهاده است، نظریاتی را هم خود پدید آورده، این نشان دهنده وجه تاکید ماست بر لزوم مطالعه افکار و اندیشه های اصولی مرحوم آیت الله سید محمدباقر صدر.

اما اینکه چرا مرحوم آقای صدر مقید نبوده است در حلقات آراء خود را مطرح بکند، علت بر می گردد به انگیزه ای که ایشان در نگارش کتاب دارد، مقدمتا عرض کنم که بنده بیش از یک بار از سوی بعضی از فضلاء حوزوی با این انتقاد نسبت به آقای صدر مواجه شدم که حلقاتی که مبین افکار نویسنده نباشد، به چه درد می خورد و این را به عنوان نقیصه بر حلقات گفته اند، پس فاقد و ارزش است حلقاتی که خود نویسنده در مقدمه اذعان می کند که آراء من را از این کتاب به دست نیاورید، رای من لزوما این نیست که اینجا برگزیده باشم یا به لسان رضا در مورد آن صحبت کرده باشم.

ببینید مرحوم اقای صدر هدفش نگارش کتاب آموزشی بوده، هدف و انگیزه او، آموزش مخاطبین بوده است و کتاب را به این نیت نوشته و اتفاقا این مزیت کتاب حلقات است که کمتر کتاب درسی حوزه از آن برخوردار است.

بله اصول مرحوم مظفر هم به نیت آموزش نوشته شده است و از این مزیت رویکرد بهره مند است اما رویکرد آخوند خراسانی ثبت افکار خودش در قالب کفایه بوده است خصوصا این قضیه در رسائل کاملا به چشم می خورد که اصلا مصنف متوجه اهداف آموزشی نبوده است، لذا خیلی وقتها است استدلالاتی در کتاب رسائل و کفایه می بینید که مبتنی بر مقدماتی است که بعدها باید تنقیح و تبیین شود و قبل از آن طلبه را مواجه می کنیم با مباحثی که اینجا با آن مواجه است و بهر حال این نقطه ضعیف است که در کتابهای با رویکرد غیر آموزشی شاهد هستیم.

مرحوم آقای صدر وقتی هدف غایی و اصلی خود را آموزش علم اصول قرار داده است، همه چیز را در خدمت این هدف را گرفته است، من جمله بحث محتوا که سعی کرده محتوا را به گونه ای بیان کند که در خدمت اهداف آموزشی باشد و لو به قیمت صرف نظر کردن از افکار و اندیشه های خودش و چشم پوشی از مختارات خود در علم اصول، هدف این بوده است. بنابراین رویکرد آموزشی حاکم بر حلقه ثالثه از این جهت درخور اعتنا و مهم است و باید حتما دوستان بنده رویش عنایت داشته باشند که این کتاب سعی کرده از نگاه یک مبتدی که می خواهد مراحل رشد و کمال را طی کند دست به قلم ببرد، مرتب به ذهن او سر می زند و به خود می گوید تا الان او چه معلوماتی کسب کرده و مطابق آن ذهنیت قلم می زند و می نویسد و این خیلی مهم است که کتابی به قصد آموزش با رویکرد آموزشی نوشته شود.

و متوجه ذهن مخاطب مبتدی خودش باشد و حال آنکه مرحوم آخوند در کفایه به جرات می گویم اصلا نگاهش به طلاب نیست، بلکه نگاهش به متخصصین و خرطین در سطح خودش است، لذا خیلی مغلق و پیچیده سخن گفته و حرف زده است.

گویی که در حال مکالمه با مثلا میرزای شیرازی است یا در حال گفتگو با شیخ انصاری است، مخاطب انگار  نائینی در اوج پختگی و محقق اصفهانی در وقتی که استاد طراز اول نجف است، به این شکل انگار کتاب نوشته است.

لذا حلقات از این مزیتی رویکردی هم برخوردار است.

سوال: این یعنی بیان ایشان بیان گیرایی است و هر کسی با هر فهمی می تواند بهفمد؟

ببنید رویکرد آموزشی لزوما به معنای تسهیل بیان نیست، صرفا به این شکل نیست که شخصی که می خواهد با رویکرد آموزشی کتابی بنویسد، باید خیلی روان و روشن بنویسد و موافق این نیستم و باید فرق باشد بین کتابی که قرار است توسط استاد درس داده شود و بین کتبی که خود آموز است و شخص خودش می خواهد بخواند.

کتب آموزشی چند رویکرد مهم باید داشته باشد:

یکی در نحوه چینش و تبویب مباحث؛ یعنی باید به گونه ای مباحث را بچیند که مبادا مخاطب کتاب وارد مبحثی شود که هنوز مقدماتش تنقیح و تبیین نشده.

لذا ایشان در حلقاتشان تبویب رایج علم اصول را بهم زده اند و حال اینکه در بحثهای خارج، نسبت به نظام اصول رایج و کفایه پایبند مانده اند و پیش رفته اند، چون مخاطب مبتدی نبوده و قصد آموزش اولیات علم اصول را نداشتند.

این یکی از نکات است که باید فرد در نظر بگیرد.

نکته دوم این است که وقتی مثلا می خواهید برای یک مسئله استدلال کنید، استدلالها از یک دست نیستند و بعضی بسیط و قابل هضم و بعضی متوسط و بعضی عیمق هستند، گاهی فهم یک استدلال، مقدمه مبسوط فلسفی می طلبد، چون مبتنی بر یک سری گذاره های فلسفی است، طبیعی است کسی که می خواهد کتاب آموزشی بنویسد، نباید وارد اینگونه استدلالات شود و نباید برای اثبات مدعای خود از اینگونه استدلالات بهره بگیرد و لو اینکه خود فقط همین استدلال را پذیرفته باشد و دلیل مختار او همین باشد، باید صرف نظر بکند و با یک استدلال سطحی تر، ولو قابل ردع و جواب، کتاب را ختم کند در این مبحث تا مخاطبش که دانش آموز و دانشجو است با چالش فهمی مواجه نشود.

این یک نکته ای است که بهر حال در اینجا است.

یا در نکته بعدی که مربوط می شود به بعد آموزشی، انسجام بین مباحث است و عیان کردن این انسجام؛ باید نویسنده مباحث را منسجم ذکر کند و سعی کند آن را عیان و نمایان برای مخاطب کند، ممکن است ربط کاملا دقیق بین مطالب کتاب باشد و این فقط برای نویسنده معلوم باشد و مخاطب نتواند ارتباط بگیرد، بلکه باید این ربط هم ثبوتا و هم اثباتا در کتاب باشد یعنی هم مطالب منسجم و مرتبط در یک بستر منظم مطرح شود و هم این انسجام و ارتباط و التزام برای مخاطب کاملا قابل هضم و دریافت باشد تا او یک منظومه منظمی از علم اصول را در ذهنش ترسیم کند و حلقات از این جهت هم مزیت دارد.

بارها گفته ام کسانی که حلقات را خوب خوانده اند، یک ذهن منسجم اصولی دارند، مباحث اصولی کاملا مترابط و هماهنگ در ذهنشان شکل گرفته است.

نکته ای مورد پرسش و مطرح می شود که اگر ما کتاب حلقات فقط بخوانیم و صرف نظر از اصول فقه مرحوم مظفر و رسائل شیخ انصاری و کفایه آخوند خراسانی کنیم، چطور است؟

بعضی ها شاید گمان کنند یک راه میانبری پیدا شده است، خصوصا خواندن این کتابها با ادبیات مغلقی که دارد آسان نیست، کلا این کتابهای رایج حوزه را کنار بگذاریم و اکتفا به حلقات کنیم.

ببینید ما در مرحله اول به طلاب جوان توصیه ای داریم که فقط اشاره می کنم که باید تکلیف خودتان را با خودتان مشخص کنید، قرار است چکاره بشوید درحوزه، طلبه با طلبه، روحانی با روحانی، حوزوی با حوزوی کاملا متفاوت است، اگر قرار است متخصص علم اصول بشوید، مجتهد شوید، به هیچ عنوان نمی توانید از کتابهایی مثل کفایه صرف نظر کنید، بدون تعارف.

کسانی که فقط حلقات خوانده اند و به آن اکتفاء کرده اند، از دو جهت دچار ضعفند:

یک. ادبیات مرحوم آقای صدر در حلقه ثانیه و ثالثه، ادبیات روان و خالی از اغلاقهای لفظی و لغوی است و کسانی که با اینگونه کتابها بالا می آیند، ارتباطشان را با کتب متقدمین که از ادبیات نسبتا پیچیده ای برخوردار است، از دست می دهند، دیگر نمی توانند به منابع اصلی مراجعه کنند برای استخراج افکار و اندیشه های اصولی و این یک خلاء مهم و جدی است.

و باید حتما دوستان من نسبت به این قضیه عنایت داشته باشند که شما ارتباطتان را با کتب اصولی روز با کتب اصولی رایج در امروز از دست می دهید، کتاب اصولی که نوشته قدیمیان است و ادبیات آن ادبیات نسبتا مغلقی است، هنر و مهارت متن فهمی و متن خوانی از شما تا حدی سلب می شود.

و این هم مهم است که شما حتما با کتابی مثل کفایه از این مهارت برخوردار شوید، فقط یک اشاره کنم کتاب کفایه، کتابی است که در حال حاضر، کلید ورود به اصول معاصر محسوب می شود، به این جهت که اصولیون بعد از آخوند، کتابهایی که نوشته اند یا در قالب شرح و تعلیقه بر کفایه نوشته اند و شما تا کفایه را خوب نفهمید، راه به این تعلیقات ندارید، یا لااقل به ترتیب و چینش کفایه نوشته اند و شما تا کفایه را در دست نداشته باشید، آن چینش کتابهای روز اصولی را علاوه بر اینکه گاهی اوقات تعابیر محقق خراسانی و الفاظ او بدون تغییر یا با کمترین تغییر در کلمات اصولی است.

من یکدفعه در تقریرات یکی از اعاظم دنبال مطلبی بودند دیدم ایشان در یک مبحثی عباراتی آورده عین عبارت آخوند در کفایه بود چون آراء آخوند را پذیرفته بود، مقرر بدون اینکه اسمی از کفایه بیاورد یک تیکه از عبارت ایشان آورده بود به عنوان تقریر، باید کفایه خوان باشید که چگونه قلم از قلم روان مقرر به قلم سخت آخوند برخورده اید، اگر ندانید شما را دچار ایهام و اشتباه می کند.

بنابراین مهم است که شما حداقل کتابی مثل کفایه را خوب بخوانید اگر می خواهید متخصص در علم اصول شوید.

دو. کتاب حلقات بهر حال نوشته بشری است، بعضی از مباحث را اساسا ندارد، بعضی از مباحث یا مهم یا لااقل مباحث مورد توجه، کسی که خریط و متخصص علم اصول باشد، نمی تواند از اینها صرف نظر کند.

مثلا مبحث حقیقت شرعیه، اصلا نیست در کتاب حلقات، مبحث صحیح و اعم در کتاب حلقات اصلا نیست، در هیچ حلقه ای نیست.

مبحث مشتق که در حقوق روز دارای آثار متعددی است، اساسا مجال طرح ندارد در کتاب حلقات.

بنابراین بخشی از مباحث را شما باید حتما در کتابهای دیگر تدارک کنید و حلقات تهی از این مباحث است.

لذا اصلا توصیه نمی کنم که طلاب ما اکتفا به حلقات کنند، در بخش محتوا البته حلقات انصافا راهگشا است و محتوای غنی از علم اصول به دست شما می دهد، اما کلید ورود به کتب اصولی منبع کتاب کفایه است.

و یک محقق نمی تواند بی کفایه، محقق با کفایتی باشد.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.