«كتاب البيع هو في الأصل كما عن المصباح ـ : مبادلة مالٍ بمال. والظاهر اختصاص المعوّض بالعين، فلا يعمّ إبدال المنافع بغيرها، وعليه استقرّ اصطلاح الفقهاء في البيع ».
در مباحث معاملات، کتاب البیع از ویژگی خاصی برخوردار است و روی همین جهت بزرگان از فقهاء این کتاب را بیشتر مورد توجه قرار داده است و این علل و اسبابی دارد که در ذیل مباحث مشخص میشود، یکی از اسباب این است که کتاب البیع با بسیاری از ابواب معاملات در ارتباط تنگاتنگ است، با بحث اجاره، با بحث ضمانات و مباحث دیگری که در معاملات مطرح میشود، کتاب البیع کتابی است که اگر کسی بر آن مسلط باشد، بر بسیاری از مباحث مهم در باب معاملات مسلط میشود.
مرحوم شیخ در ابتدا معنای لغوی بیع و بعد معنای اصطلاحی را ذکر میکنند و بعد میگویند که برای بیع حقیقت شرعیه و یک معنای جدید شرعی در شریعتمان داریم یا خیر؟
اما معنای لغوی: میفرماینددر مصباح المنیر، بیع را به مبادلة مال بمال معنا کرده است، معنای این عبارت این است که اگر در معاملهای مالی قائم مقام مال دیگر قرار گرفت و جایشان عوض شد، این مال ملک دیگری بود و رفت در مال دیگری و برعکس، این را لغت بیع میگفت.
نکتهای که در اینجا اهمیت دارد و شیخ انصاری نگفتهاند این است که یک وقت بیع در مقابل شراء قرار میگیرد که فعلی است که صدر من البایع، در اینجا چیزی که مصباح مطرح کرده، مراد بیع در مقابل شراء نیست بلکه منظور ما وقع علیه البیع است، یعنی اگر معاملهای روی یک مال واقع شد، آنچه روی مال واقع میشود، در چه صورت به آن بیع گفته میشود؟ در چه صورت اجاره نامیده میشود؟ در چه صورت عاریه است؟ مراد این نکته جهت دوم است، که بیع را به نسبت ما وقع علیه البیع است.
بعد از بیان معنای لغوی میفرمایند بیع دو طرف دارد:
۱. معوض دارد؛
۲. عوض دارد.
معوض چیزی است که از طرف بایع به مشتری داده میشود و عوض چیزی است که از طرف مشتری به بایع داده میشود.
مرحوم شیخ میفرمایند اگر بخواهیم به مبادلة مال بمال اطلاق بیع کنیم، در این عوض و معوض شرایطی وجود دارد و در ضمن چند سطر، شرایط معوض و عوض را بیان میکنند لکن شرایطی که در حقیقت بیع دخالت دارد.
بعدا ما بحث مفصلی در شرایط العوضین داریم که عوض معلوم باشد و بایع قدرت بر تسلیم داشته باشد و آن شرایط، نبودنش مخل به بیع نیست و این شرایطی که اینجا مطرح میشود اگر نباشد، اسم بیع بر آن اطلاق نمیشود.
میفرمایند معوض در باب بیع، باید عین من الاعیان باشد، کلمه عین در اینجا در مقابل منفعت و در مقابل حقوق است، یعنی اگر در یک معاملهای معوض را منفعت قرار دادیم، بیع گفته نمیشود، اگر مالک گفت سکنای این خانه را به هزار تومان فروختم، اطلاق لفظ بیع غلط است و معوض باید عین من العین باشد و اگر منفعت را یا حق را معوض قرار دادیم، مثلا حق الحضانه را هزار فروختم، نه عرفا و نه لغتا اسم بیع را ندارد.
از نظر عرف، چون منفعت در عرف، عنوان مال را ندارد و در تعریف بیع گفته شده مال بمال، اگر کسی خانه دارد بگوییم چقدر مال داری میگوید یک خانه دارم و نمیگوید یک خانه دارم و سکنای ۱۰۰ ساله آن و منفعت عرفا مال نیست، پس منفعت را در باب بیع نمیتوانیم معوض قرار دهیم.
از نظر لغت، مصباح المنیر مال را معنا کرده است که در ابتدا فقط به طلا و نقره اطلاق میشود و بعد در اعیان استعمال شده است، پس از نظر لغت به منفعت مال گفته نمیشود و از نظر عرف هم گفته نمیشود، پس دلیل بر اینکه در عین باید معوض عین باشد نه منفعت و نه حق، دلیل عرف و لغت است.
عرض کنیم کلمه عین برای خارج کردن منفعت و حق است، اما خود عین بر دو نوع است:
۱. عین معین خارجی که عین شخصی نامیده میشود مثل دفتر.
۲. عین کلی.
اینکه گفته میشود در باب بیع معوض باید عین باشد، عین شخصی نیست، بلکه اعم است و کلی سه قسم است کلی فی المعین، کلی فی الذمه و کلی مشاع.
پس عین بودن معوض برای خروج منفعت و حق است و در همینجا فرق بین بیع و اجاره را بیان میکنند که در باب بیع، معوض، عین است و در باب اجاره، معوض، منفعت است. مالک میگوید من تملیک میکنم منفعت خانه را به ماهی هزار تومان. این فرق اساسی بین اجاره و بیع است که بیع تملیک العین است و اجاره تملیک النمنفعه است.
برای توضیح بیشتر گاهی این سوال میشود که شاید در شرح لمعه هم این آمده باشد که در فرق بین اجاره و بیع گفته شده که بیع تملیک العین است و اجاره تملیک المنفعه است و میگویند پس چرا در زمان عقد بیع و اجاره هر دو روی دار است؟
جواب این است که ما نمیگوئیم اینها در متعلق عقد با هم مختلف هستند، بیع و اجاره از نظر متعلق عقد، واحد هستند و فروش و اجاره خانه است اما اختلاف در متعلق تملیک است که در بیع، تملیک عین است اما در اجاره تملیک منفعت است.
شیخ میگویند در روایات سه مورد است که لفظ بیع استعمال شد و متعلق منفعت است اما عین نیست:
۱. در مورد بیع خدمت عبد مدبّر، عبد مدبر یعنی عبدی که مولا میگوید بعد از فوت من تو آزاد هستی، امیرالمومنین میگویند باع رسول الله خدمة المدبر، یعنی حضرت کارهایی که از عبد ساخته است، فروخته است و اینجا متعلق عین نیست.
۲. خانهای بوده صاحبش مشخص نبوده است و ساکنین مالک را نمیشناختند و به حسب ظاهر در ید آنها بوده است از حضرت سوال میشود که خانه را بفروشیم؟ حضرت میگویند خیر و بعد سوال میکند سکنای خانه را میتوانیم بفروشم، حضرت میفرمایند بله.
۳. اراضی مفتوحة العنوة که قابل بیع نیست اما قابل اجاره است که نسبت به منافع، کلمه باع آمده است.
مرحوم شیخ میفرمایند در هر سه مورد تسامح در تعبیر است و مجاز است.
بعد میفرمایند در باب اجاره هم همین است که در بعضی از موارد تملیک العین است اما کلمه اجاره استعمال شده است، مثل ثمره بر شجره که لفظ اجاره در مورد ثمره که عین است استعمال شده است.
شیخ میفرماید استعمال لفظ اجاره در اینها مجاز و مسامحه است.
تکلیف معوض در اینجا روشن شد.