«ثم إنّ» این ثم ربطی به خصوص امر سابع ندارد در خصوص قیمیات هم نیست، بحث بدل حیلوله به طور کلی است، «ان فی حکم تلف العین فی جمیع ما ذکر» مرحوم شیخ تصریح میکند، «من ضمان المثل او القیمة»، چه آنجایی که مثل و چه قیمت ضامن است، «حکم تعذر الوصول إلیه المال»، آنجایی که وصول به مال متعذر است ولو هلاک نشده باشد. «کما لو سرق» اگر سرقت بشود «او غرق» غرق شود، «او ضاع» گم بشود «او أبق» عبدی باشد که فرار کند، «لما دلّ»، این لما دلّ، دلیل برای اصل وجوب بدل حیلوله است.
شخصی سوال کند که چرا بدل حیلوله واجب است؟ «لما دلّ علی الضمان بهذه الأمور فی باب الامانات المضمونة»، در باب امانتی که از آن ضمان آور است و شرط ضمان شده است روایاتی که در این امانات مضمونه داریم از آن روایات استفاده میکنیم وجوب بدل حیلوله را وجوب بدل حیلوله یعنی ضامن است و الان باید بدل حیلوله را بدهد، بدل حیلوله بالاخره چیزی است که مالک را قانع کند تا بعداً غاصب مال را یافته و به مالک بازگرداند.
«و هل یقیّد ذلک»، ذلک یعنی ضمان، آیا ضمان بدل حیلوله مقید است «بما اذا حصل الیأس من الوصول الیه»، اطمینان به آن داشته باشد که وصول به آن نمییابد. «أو بعدم رجاء وجدانه»، یعنی عدم ظن به وصول آنجایی که ظن به وصول ندارد. «او یشمل ما لو علم وجدانه»، آنجایی که علم دارد مییابد؛ اما «فی مدة طویلة یتضرّر المالک من انتظارها»، مالک در انتظار این مدت ضرر میبیند. «او و لو کانت قصیرة، ظاهر ادله ما ذکر من الامور»، ادله اموری که ذکر میشود.
امور غرق، سرق، اوبق، «الاختصاص باحد الاولین» یعنی لااقل یا اطمینان به عدم وصول یا ظن به عدم وصول باشد، «لکن ظاهر إطلاق الفتاوي الاخیر»، اخیر یعنی آنجایی که علم به وصول دارد یا مدت کمی لازم است که بیابد و بپردازد حتی در اینجا هم فقها میگویند: باید بدل حیلوله را بپردازد. «کما یظهر» یک روایتی داریم که بر طبق این روایت فقها فتوا دادهاند، اگر یک کشتی که الان در وسط دریاست، یکی از چوبهای این کشتی مغصوب است و صاحب آن در کشتی هست، آیا میتواند این لوح را این چوب را بکند از این کشتی ولو اینکه « إذا خيف من نزعه» خوف از نزع او باشد یعنی در اثر کندن، خوف از این باشد که خود کشتی غرق بشود یا مالی که برای غیر غاصب باشد از بین برود.
در روایت دارد که «انتقل الی قیمته الی یبلغ الساحل»، باید صاحب کشتی قیمت چوب را بدهد تا زمانی که به ساحل برسند و اینجا اطلاق دارد تا زمانی که به ساحل برسند، اعم از این است که زمان طویله باشد یا زمان قصیره باشد، «کما یظهر من اطلاق أنّ اللّوح المقصود فی السفینة»، لوح مقصود چوبی که در سفینه است، «اذا خیف من نزعه غرق مالٍ لغیر الغاصب»، اگر بکند خوف این دارد که مالی که برای غیر غاصب، اگر مال غاصب است عیبی ندارد «یوخذ به اشد الاحوال» اینجا «انتقل الی قيمته الی أن یبلغ الساحل».
شاهد سر این یبلغ الساحل است و اعم از اینکه محتاج به زمان طویل یا قسیل باشد، «و یؤيّده»، موید قول اخیر «أنّ فیه جمع بین الحقّین بین حق مالک و حق غاصب»، مالک حقش این است که سلطنت بر مالش دارد و باید بر مالش بپردازد غاصب به او و غاصب میگوید من نمیتوانم عین مال را به تو بدهم و این قیمت را بگیر، جمع بین حق مالک و غاصب است. «بعد فرض وجوب القیمة الی ملک الضامن عند التمکّن من العین»، بعد از اینکه تمکن از عین پیدا شد قیمت باز میگردد به ضامن «و فإنّ» بیان برای جمع بین حقین است.
«فإنّ تسلط الناس علی مالهم»، اینی که مردم بر مالشان مسلط هستند «الذی فی احدتین» این سلطنت سبب میشود که این مال بر عهده ضامن بیاید «یقتضی جواز مطالبة الخروج عن عهدته»، این سلطنت اقتضا دارد که مالک مطالبه کند از ضامن «الخروج عن عهدته» را، «عند تعذر نفسه» حال که خود مال را نمیتوانی بدهی به نحو دیگری خودت را از عهده خارج کن. «نظیر ما تقدم» نظیر آن مطلبی که خواندیم قبل از امر سابع ما تقدم در آن فرعون «في تسلّطه على مطالبة القيمة للمثل المتعذّر فی المثلی»، در مثلی که در مثلی متعذر است برای مثلی است.
گفتیم اگر یک جایی ضامن ذمهاش مشغول به مثل است و مثلی متعذر است، قیمت را بدهد، «نعم، لو كان زمان التعذّر»، جداً زمان تعذر اینقدر کم باشد «بحیث لا یحصل صدق عنوان الغرامة و التدارک علی اداء القیمة»، میگوید عرف نگوید اینجا غرامت تدارک باشد «اشکل الحکم»، مثلاً میگوید: دو دقیقه صبر کن مالت را بیاورم و میدانیم که دو دقیقه قیمت را بدهد. عرف نمیگوید که این دو دقیقه عنوان غرامت را دارد. غرامت آنجایی است که بالاخره این بدلیت داشته باشد. جای خالی آن مال مالک را پر کند به مدت کم عرف این مقدار را اعتبار نمیکند.
«ثم الظاهر» مطلب دیگر از فروعات بدل حیلوله «عدم اعتبار التعذر المسقط للتکلیف»، اینکه میگوییم وصول به مال متعذر باشد مراد تعذر است و مسقط تکلیف نیست، «بل لو کان ممکناً»، اگر وصول ممکن است «بحیث یجب علیه السعی فی مقدّماته»، سعی کند در مقدمات وصول «لم یسقط القیمة زمان السعی»، مثلاً از قم باید بروم خراسان و در این زمان سعی قسمت ساقط نمیشود، «لکن ظاهر کلمات بعضهم التعبیر بتعذر»، بعضی فقها گفتهاند متعذر باشد. اینجا را شامل نمیشود آنجایی که باید سعی کند و وصول کند.
«و هو الأوفق تعذر اوفق» است، چون بالاخره ما آنجایی که رسیدن به مال متعذر است مثل اینکه مال در دریا افتاده است و مالک سلطنت دارد که غاصب را الزام کند بدلی بدهید. آنجایی که مال در خراسان است و سوار ماشین شود و بردارد بیاورد و ما شک میکنیم که میآیا مالک سلطنت دارد غاصب را وادار بر این کار کند یا خیر، اصل عدم تسلط مالک بر ازید از الزام غاصب به رد العین است.
مالک میگوید برو و مال من را بردار و به من تحویل بدهید. «فتأمّل» این فتأمّل در حواشی به سه وجه باز گرداندهاند، یک وجه آن این است که اگر مالک سلطنت دارد که غاصب را وادار کند برود مال را بیاورد و به مالک دهد همین مقدار سلطنت برای لزوم بدل حیلوله کافی است. میگوید الان که سلطنت دارم باید مال من را بیاوری الان که مال نیست و بدل حیلوله را بدهید و بعد بدل حیلوله را بگیرید. و این وجه اول برای فتأمل است.
وجه دوم این است که اگر ما بگوییم سعی امکان دارد برای اینکه مال مالک را بیاید و از اینجا خراسان برود و یک ماه طول میکشد اگر بگوییم بدل حیلوله را مالک استحقاق ندارد منجر به ضرر مالک میشود، و حکمی اگر منجر به ضرر دیگری بشود چنین حکمی مشروعیت ندارد و وجه سومی گفتهاند مراجعه فرمایید. مرحوم شیخ میفرماید: «ولعل المراد»، مراد به این تعذر، تعذر مطلق نیست، تعذری که در فتوای فقها آمده است، دو تعذر داریم، یکی تعذر مطلق است «التعذر فی الحال الاستقبال» نه حال و نه آینده نمیتواند این مال را دهد و یک تعذر داریم که فی الحال است و الان متعذر است شیخ میفرماید اگر گفتیم مراد تعذر فی الحال است اینجا است که باید سعی کنیم که مقدماتی انجام دهد مال را بیابد و بازگرداند آن را شامل میشود. «و لعلّ المراد به التعذر فی الحال» در مقابل تعذر مطلق «و ان کان» این تعذر «لتوقفه» یعنی «توقف وصول علی مقدمات زمانیّة»، یک مقدمات زمانی میخواهد «یتأخر لأجلها ذو المقدمة»، آن ذو المقدمه که مال را آوردند به خاطر این مقدمات زمانیه تأخر مییابد.