درس مکاسب - بیع

جلسه ۱۷۷: بیع فضولی ۶۰

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

مقام دوم از مسئله اول

موضوع بحث مقام دوم از مسأله اولی می‌باشد. در این مقام سه فرض بررسی شده است:

فرع اول این است که خالد عالم بوده است که زید مالک نمی‌باشد و آنچه را که خالد به زید داده است پیش زید موجود می‌باشد. مثلاً زید گاو عمرو را به خالد فضولتاً فروخته است به هزار تومان. خالد عالم بوده است که زید مالک گاو نمی‌باشد. خالد هزار تومان را تحویل به زید داده است و عین پول خالد پیش زید الان موجود است، آیا خالد می‌تواند رجوع به زید بکند و هزار تومان را از زید بگیرد یا نه؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند مشتری از فضول یعنی خالد رجوع به زید می‌کند و هزار تومان را از زید می‌گیرد. دلیل بر این حکم این است که این هزار تومان ملک زید نشده است، از ملک خالد خارج نشده است. اگر ملک خالد است خالد حق دارد که رجوع بکند و هزار تومان خودش را از زید بگیرد.

فرع دوم این است که در این مثال برای زید تصرف در این پول جایز است یا نه؟ دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول این است که برای زید تصرف در این پول جایز باشد چون خالد که مالک است زید را مسلّط بر این پول کرده است، پس برای زید تصرف در این پول جایز است.

احتمال دوم این است که برای زید تصرف در این پول جایز نباشد، چون تصرف زید در این پول أکل به باطل است و أکل به باطل حرام می‌باشد.

بقی فی المقام شیءٌ و آن این است که هزار تومان را زید مسلّط بر آن شده است، خالد وقتی که پول را به زید داده است زید را مسلّط بر آن پول کرده است. فعلیه این تسلیط موجب باشد که زید هزار تومان را مالک شده است. بناء علی هذا اینکه در فرع اول گفتید که هزار تومان ملک خالد است اشتباه بوده است. لذا حق رجوع به زید ندارد.

مرحوم شیخ از این کلام دو جواب می‌دهد:

اولاً می‌فرمایند تسلیط موجب ملکیّت زید نمی‌شود و الذی یشهد اگر تسلیط موجب ملکیّت باشد در تمام بیوع فاسده طرفین باید مالک شده باشند. مثلاً زید خانه خودش را به خالد به عقد فاسد فروخته است. تبعاً زید حیاط را تحویل به مشتری داده است و مشتری پول را تحویل به زید داده است. اگر تسلیط مجانی مملک باشد در تمام عقود فاسده باید قائل به ملکیّت شد که احدی آن را نگفته است.

و ثانیاً اگر در ما نحن فیه زید پول را مالک شده باشد اجازه عمرو باید باطل باشد چون یلزم که بیع بلا ثمن باشد. پس کشف می‌کنیم که تسلیط خالد زید را بر هزار تومان موجب ملکیّت زید این هزار تومان را نبوده است.

فرع سوم این است: مشتری از فضول یعنی خالد عالم بوده است که زید مالک گاو نمی‌باشد. مشتری از فضول ثمن را به فضول داده است. یعنی خالد هزار تومان را به زید داده است. ثمن پیش فضول از بین رفته است. آیا در این مورد مشتری از فضول یعنی خالد حق رجوع به فضول دارد یا نه؟

در این فرع مرحوم شیخ می‌فرمایند: مشتری از فضول حق رجوع به فضول ندارد یعنی زید ضامن پولی که خورده است نمی‌باشد. دلیل بر این حکم این است: اگر زید ضامن باشد ضمان زید یا باید مستند به قاعده ید باشد برای اینکه هزار تومان در ید زید بوده است. حدیث علی الید بگوید زید هزار تومان را ضامن است. یا اینکه دلیل بر ضمان زید باید قاعده اقدام باشد. هیچ یک از این دو دلیل در مورد بحث دلالت بر ضمان زید هزار تومان را برای خالد ندارند.

اینکه می‌گوییم قاعده ید دلالت بر ضمان ندارد به خاطر این است که از تحت قاعده ید، ید امانی خارج شده است و لذا ید امانی ضمان ندارد، مثل باب عاریه و ودیعه و اجاره. در ما نحن فیه عدم ضمان به طریق اولی می‌باشد چون خالد پول را به زید داده است تا بخورد. در اینجا به طریق اولی از تحت قاعده ید خارج است. و قاعده اقدام هم قاصره الشمول است چون زید که هزار تومان را گرفته است هیچگونه تضمینی در مقابل این هزار تومان نداده است. هیچگونه اقدام بر دادن عوض این هزار تومان نکرده است. فعلیه اقدام بر ضمان نکرده است، لذا قاعده اقدام جاری نمی‌باشد. در نتیجه وجهی برای ضمان وجود ندارد.

برای اینکه زید هزار تومان را مجانی نگرفته است، زید هزار تومان را در مقابل گاو گرفته است. فرق است بین ما نحن فیه و هبه فاسده. مثلاً اگر زید ده تومان به عمرو هبه کرده است این عقد هبه فاسده بوده است. تبعاً در این مثال عمرو که ده تومان را گرفته است مجانی گرفته است. عمرو در گرفتن ده تومان اقدام بر عوض نکرده است. لذا هبه فاسده ضمان ندارد. عمرو موهوب له در هبه فاسده مجانی گرفته است، زید در ما نحن فیه هزار تومان را مجانی نگرفته است بلکه در مقابل گاو گرفته است. زید اقدام بر ضمان کرده است پس اینکه می‌گویید علی الید تخصیص خورده است صحیح نمی‌باشد. غاية الامر در اینجا دو مطلب است:

یک مطلب این است که مالک بودن زید گاو را حقیقی یا ادعائی؟

مطلب دوم این است که این تضمین حقیقی یا ادعائی؟

مالک بودن زید ادعائی می‌باشد چون خالد می‌داند که زید مالک گاو نمی‌باشد، زید هم می‌داند که مالک گاو نمی‌باشد. غاية الأمر خالد در این خرید از زید معاوضه را قصد کرده است چونکه معاوضه را قصد کرده است پس ادعا می‌کند که زید مالک گاو است. تا این ادعا را نکند مفهوم معاوضه را نمی‌تواند قصد کند. پس مالک بودن ادعایی می‌باشد.

پس از تحقق این امر ادعایی یک مفهوم حقیقی محقق شده است که زید اقدام بر اخذ هزار تومان به عوض کرده است و آن امر حقیقی این است که خالد در مقابل دادن هزار تومان به زید، زید را ضامن عوض هزار تومان قرار داده است، تضمین حقیقی می‌باشد. و الذی یشهد لذلک این مثال: زید مکاسب خارجی را به عمرو فروخته است. زید اعتقاد داشته است که این مکاسب ملک خودش می‌باشد. عمرو اعتقاد داشته است که این مکاسب خارجی ملک زید می‌باشد. عمرو اقدام بر خرید مکاسب به صد تومان کرده است، ثم فهمیده است که مکاسب ملک پدرش بوده است. عمرو هم فهمیده اشتباه کرده است مکاسب ملک زید نبوده است. تبعاً بیع باطل است، مکاسب به مالکش داده می‌شود صد تومان را برگرداند یا نه؟ بالاتفاق می‌گویند باید بدهد چون زید اقدام بر ضمان کرده است لذا التضمین حقیقی.

مرحوم شیخ می‌فرماید: در کل این موارد تضمین حقیقی نبوده است، زید اقدام بر عوض کرده است ولی اقدام بر عوض مال خودش نکرده است. در کل این موارد تضمین به مال مردم بوده است.

۳

تطبیق مقام دوم از مسئله اول

وإن كان عالماً بالفضوليّة، فإن كان الثمن باقياً استردّه وفاقاً للعلاّمة وولده والشهيدين والمحقّق الثاني رحمهم‌الله؛ إذ لم يحصل منه (مالک) ما يوجب انتقاله عنه شرعاً، ومجرّد تسليطه (مالک) عليه لو كان موجباً لانتقاله لزم الانتقال في البيع الفاسد؛ لتسليط كلٍّ من المتبايعين صاحبَه على ماله، ولأنّ الحكم بصحّة البيع لو أجاز المالك كما هو المشهور ـ يستلزم تملّك المالك للثمن، فإنّ تملّكه (ثمن) البائع قبله يلزم فوات محلّ الإجازة؛ لأنّ الثمن إنّما ملكه الغير، فيمتنع تحقّق الإجازة، فتأمّل.

وهل يجوز للبائع التصرّف فيه (ثمن)؟ وجهان، بل قولان، أقواهما العدم؛ لأنّه أكل مالٍ بالباطل.

هذا كلّه إذا كان باقياً، وأمّا لو كان تالفاً، فالمعروف عدم رجوع المشتري، بل المحكي عن العلاّمة وولده والمحقّق والشهيد الثانيين وغيرهم الاتّفاق عليه، ووجهه كما صرّح به بعضهم كالحلي والعلاّمة وغيرهما ويظهر من آخرين أيضاً ـ : أنّه سلّطه على ماله بلا عوض.

زائداً على الثمن ، فهنا مسألتان :

الاولى

رجوع المشتري إلى الفضولي بالثمن إن كان جاهلاً بكونه فضولياً

أنّه يرجع عليه بالثمن إن كان جاهلاً بكونه فضوليّاً ، سواء كان باقياً أو تالفاً ، ولا يقدح في ذلك اعترافه بكون البائع مالكاً ؛ لأنّ اعترافه مبنيّ على ظاهر يده ، نعم لو اعترف به على وجهٍ يعلم عدم استناده إلى اليد كأن يكون اعترافه (١) بذلك بعد قيام البيّنة لم يرجع بشي‌ء. ولو لم يعلم استناد الاعتراف إلى اليد أو إلى غيره ، ففي الأخذ بظاهر الحال من استناده إلى اليد أو بظاهر لفظ «الإقرار» من دلالته على الواقع وجهان.

لو كان عالماً بكونه فضولياً وكان الثمن باقياً

وإن كان عالماً بالفضوليّة ، فإن كان الثمن باقياً استردّه وفاقاً للعلاّمة (٢) وولده (٣) والشهيدين (٤) والمحقّق الثاني (٥) رحمهم‌الله ؛ إذ لم يحصل منه ما يوجب انتقاله عنه شرعاً ، ومجرّد تسليطه عليه لو كان موجباً لانتقاله لزم الانتقال في البيع الفاسد ؛ لتسليط كلٍّ من المتبايعين صاحبَه على ماله ، ولأنّ الحكم بصحّة البيع لو أجاز المالك كما هو المشهور ـ

__________________

(١) في «ف» : كأن اعترف.

(٢) القواعد ١ : ١٢٤ والتذكرة ١ : ٤٦٣.

(٣) إيضاح الفوائد ١ : ٤١٨ و ٤٢١.

(٤) الدروس ٣ : ١٩٣ ، واللمعة الدمشقية : ١١٠ ، والروضة البهية ٣ : ٢٣٤ ٢٣٥ ، والمسالك ٣ : ١٦٠ ١٦١.

(٥) جامع المقاصد ٤ : ٧٧.

يستلزم تملّك المالك للثمن ، فإنّ تملّكه البائع قبله يلزم فوات محلّ الإجازة ؛ لأنّ الثمن إنّما ملكه الغير ، فيمتنع تحقّق الإجازة ، فتأمّل.

حكم ما لو كان الثمن تالفاً

وهل يجوز للبائع التصرّف فيه؟ وجهان ، بل قولان ، أقواهما العدم ؛ لأنّه أكل مالٍ بالباطل.

المشهور عدم الرجوع

هذا كلّه إذا كان باقياً ، وأمّا لو كان تالفاً ، فالمعروف عدم رجوع المشتري ، بل المحكي (١) عن العلاّمة (٢) وولده (٣) والمحقّق (٤) والشهيد (٥) الثانيين وغيرهم (٦) الاتّفاق عليه ، ووجهه كما صرّح به بعضهم كالحلي (٧) والعلاّمة (٨) وغيرهما (٩) ويظهر من آخرين (١٠) أيضاً (١١) ـ : أنّه سلّطه على

__________________

(١) لم نعثر على الحاكي بعينه ، نعم حكى السيّد العاملي في مفتاح الكرامة (٤ : ١٩٣ ١٩٤) ما يظهر منه هذا ، وراجع الجواهر ٢٢ : ٣٠٥ ٣٠٦.

(٢) انظر التذكرة ١ : ٤٦٣ ، والمختلف ٥ : ٥٥ ٥٦.

(٣) إيضاح الفوائد ١ : ٤٢١.

(٤) انظر جامع المقاصد ٤ : ٧٧ و ٦ : ٣٢٦.

(٥) انظر المسالك ٣ : ١٦٠ ، والروضة البهية ٣ : ٢٣٥.

(٦) مثل المحدّث البحراني في الحدائق ١٨ : ٣٩٢ ، وكاشف الغطاء في شرحه على القواعد (مخطوط) : ٦٤ وغيرهما.

(٧) راجع السرائر ٢ : ٢٢٦ و ٣٢٥.

(٨) انظر التذكرة ١ : ٤٦٣ ونهاية الإحكام ٢ : ٤٧٨.

(٩) مثل الشهيد الثاني في المسالك ٣ : ١٦٠ والروضة البهيّة ٣ : ٢٣٥ ، والسيّد الطباطبائي في الرياض ١ : ٥١٣ ، وانظر الجواهر ٢٢ : ٣٠٥.

(١٠) في «ش» : من آخر.

(١١) كلمة «أيضاً» من «ش» ومصحّحة «ن».

ماله بلا عوض.

توضيح ما استدلّ به المشهور

توضيح ذلك : أنّ الضمان إمّا لعموم «على اليد ما أخذت» (١) ، وإمّا لقاعدة الإقدام على الضمان الذي استدلّ به الشيخ (٢) وغيره (٣) على الضمان في فاسد ما يضمن بصحيحه.

والأوّل مخصَّص بفحوى ما دلّ على عدم ضمان من استأمنه المالك ودفعه إليه لحفظه كما في الوديعة (٤) ، أو الانتفاع به

كما في العارية (٥) (٦) ، أو استيفاء المنفعة منه كما في العين المستأجرة (٧) ، فإنّ الدفع على هذا الوجه إذا لم يوجب الضمان ، فالتسليط على التصرّف فيه وإتلافه له ممّا لا يوجب ذلك بطريق أولى.

ودعوى : أنّه إنّما سلّطه في مقابل العوض ، لا مجّاناً حتّى يشبه الهبة الفاسدة التي تقدّم عدم الضمان فيها.

مندفعة : بأنّه إنّما سلّطه في مقابل ملك غيره ، فلم يُضمّنه في الحقيقة شيئاً من كيسه ، فهو يشبه الهبة الفاسدة والبيع بلا ثمن‌

__________________

(١) عوالي اللآلي ١ : ٣٨٩ ، الحديث ٢٢.

(٢) راجع المبسوط ٣ : ٨٥ و ٨٩ ، وتقدّم في الصفحة ١٨٢ من هذا الكتاب.

(٣) كالمحقّق الثاني في جامع المقاصد ٤ : ٦١ و ٦ : ٣٢٤ ، والشهيد الثاني في المسالك ٣ : ١٥٤.

(٤) انظر الوسائل ١٣ : ٢٢٧ ، الباب ٤ من أبواب كتاب الوديعة.

(٥) في «ف» : كالعارية.

(٦) انظر الوسائل ١٣ : ٢٣٥ و ٢٣٩ ، الباب ١ و ٣ من أبواب كتاب العارية.

(٧) انظر الوسائل ١٣ : ٢٨١ ، الباب ٣٢ من أبواب الإجارة وغيره من الأبواب.

والإجارة بلا أُجرة ، التي قد حكم الشهيد وغير واحد (١) بعدم الضمان فيها.

ومن ذلك يعلم عدم جريان الوجه الثاني للضمان وهو الإقدام على الضمان هنا ؛ لأنّ البائع لم يُقدم على ضمان الثمن إلاّ بما علم المشتري أنّه ليس ملكاً له.

فإن قلت : تسلّطه (٢) على الثمن بإزاء مال الغير لبنائه ولو عدواناً على كونه ملكاً له ، ولو لا هذا البناء لم يتحقّق مفهوم المعاوضة (٣) كما تقدّم في تصحيح بيع الغاصب لنفسه (٤) فهو إنّما سلّطه على وجه يضمّنه بماله ، إلاّ أنّ كلاّ منهما لمّا قطع النظر عن حكم الشارع بعدم ملكيّة البائع للمثمن (٥) ، وتعاقدا مُعرِضَين عن ذلك كما هو الشأن في المعاوضات الواردة على أموال الناس بين السرّاق والظلمة بل بنى المشتري على كون المثمن ملكاً للبائع ، فالتسليط ليس مجّاناً ، وتضمينه البائع بمقابل الثمن من ماله حقيقيّ ، إلاّ أنّ كون المثمن مالاً له ادّعائيّ ،

__________________

(١) لم نعثر في الهبة الفاسدة على شي‌ء من الشهيد ولا من غيره ، وأمّا في البيع بلا ثمن وفي الإجارة بلا اجرة فقد تقدّم في مبحث المقبوض بالعقد الفاسد عن الشهيدين والعلاّمة عدم الضمان ، راجع الصفحة ١٨٦.

(٢) في مصحّحة «م» : تسليطه.

(٣) في «ف» زيادة : «والمبادلة» ، وفي هامش «ن» : والمبادلة خ.

(٤) تقدّم في الصفحة ٣٨١ وما بعدها.

(٥) في غير «ص» و «ش» : «للثمن» ، لكن صحّح في «ن» بما أثبتناه ، واختلفت النسخ في هذه الكلمة في السطور الآتية أيضاً ، أعرضنا عن الإشارة إليها اعتماداً على صحّة ما أثبتناه.

فهو كما لو ظهر المثمن المعيّن ملكاً للغير ، فإنّ المشتري يرجع إلى البائع بالثمن مع التلف اتّفاقاً ، مع أنّه إنّما ضمّنه الثمن بإزاء هذا الشي‌ء الذي هو مال الغير ، فكما أنّ التضمين هنا حقيقي ، وكون المثمن مالاً له اعتقاديّ لا يقدح تخلّفه في التضمين ، فكذلك بناء المشتري في ما نحن فيه على ملك المثمن عدواناً لا يقدح في التضمين الحقيقي بماله.

قلت : الضمان كون الشي‌ء في عهدة الضامن وخسارته عليه ، وإذا كان المضمون به ملكاً لغير الضامن واقعاً فلا يتحقّق الضمان الحقيقي مع علمهما بذلك.

وما ذكر : من بناء المتعاقدين في هذا العقد على كون المثمن ملكاً للبائع الغاصب مع كونه مال الغير ، فهو إنّما يُصحّح وقوع عقد التمليك والتملّك منهما ادّعاءً مع عدم كون البائع أهلاً لذلك في الواقع ، وإلاّ فأصل المعاوضة حقيقة بين المالكين والضمان والتضمين الحقيقي بالنسبة إليهما ؛ ولذا ينتقل الثمن إلى مالك المبيع ويدخل في ضمانه بمجرّد الإجازة.

والحاصل : أنّه لا تضمين حقيقة في تسليط المشتري البائع على الثمن ، وأمّا رجوع المشتري مع اعتقاد المتبايعين لمالكيّة (١) البائع للمثمن عند انكشاف الخطأ مع أنّه إنّما ضمّنه بمال الغير فلعدم طيب نفسه على تصرّف البائع فيه من دون ضمان ، وإن كان ما ضمنه به غير ملك له ولا يتحقّق به التضمين ؛ لأنّه إنّما طاب نفسه بتصرّف البائع لاعتقاد كون المثمن ملكاً له وصيرورته مباحاً له بتسليطه عليه ، وهذا مفقود فيما‌

__________________

(١) كذا في «ش» ونسخة بدل «ن» ، وفي سائر النسخ : لملكيّة.

نحن فيه ؛ لأنّ طيب النفس بالتصرّف والإتلاف من دون ضمان له بماله حاصل.

لا ينتقض ما نحن فيه بالعلم بفساد البيع

وممّا ذكرنا يظهر أيضاً فساد نقض ما ذكرنا بالبيع مع علم المشتري بالفساد ، حيث إنّه ضمّن البائع بما يعلم أنّه لا يضمن الثمن به ، وكذا البائع مع علمه بالفساد ضمّن المشتري بما يعلم أنّ (١) المشتري لا يضمن به ، فكأنه لم يضمّنه بشي‌ء.

وجه الفساد : أنّ التضمين الحقيقي حاصل هنا ؛ لأنّ المضمون به مال الضامن ، غاية الأمر أنّ فساد العقد مانع عن مضيّ هذا الضمان والتضمين في نظر الشارع ؛ لأنّ المفروض فساده ، فإذا لم يمضِ الشارع الضمان الخاصّ صار أصل إقدام الشخص على الضمان الحقيقي ، أو قاعدة إثبات اليد على مال من دون تسليط مجاني أو استئمان عن مالكه ، موجباً لضمانه على الخلاف في مدرك الضمان في فاسد ما يضمن بصحيحه (٢) وشي‌ء منهما غير موجود فيما نحن فيه ، كما أوضحناه بما لا مزيد عليه (٣) ، وحاصله : أنّ دفع المال إلى الغاصب ليس إلاّ كدفعه إلى ثالث يعلم عدم كونه مالكاً للمبيع وتسليطه على إتلافه ، في أنّ ردّ المالك لا يوجب الرجوع إلى هذا الثالث (٤).

نعم ، لو كان فساد العقد لعدم قبول العوض للملك كالخمر‌

__________________

(١) في «ع» وظاهر «ن» بدل «أنّ» : «إذ» ، وفي مصحّحتي «م» و «ن» : أنّ.

(٢) راجع الصفحة ١٨٨ ١٩١.

(٣) راجع الصفحة ٤٨٦ ٤٨٧.

(٤) في «ف» زيادة : أو السلطنة على إتلافه.