در این مباحثه سه مطلب بیان شده است:
مطلب اول در مناقشهای است که حاصل آن این است که: این روایات دلالت بر بطلان بیع در ما نحن فیه ندارند. جهت آن این است که این روایات مخالف با اجماع میباشند. وجه مخالفت این است که: اجماع امامیه میگوید در باب کلّی فی الذمة (من باع شیئاً ثمّ ملک) بالاتفاق صحیح است. این روایات میگوید در فروش کلیّات این بیع باطل است. پس این روایات برخلاف اجماع امامیه میباشد. از ظاهر آنها باید رفع ید کرد. دو طریق برای رفع ید از ظاهر این روایات وجود دارد:
طریق اول این است که: این روایات حمل بر تقیه بشود. جهت آن این است که جماعتی از عامه میگویند (من باع شیئاً ثمّ ملک ثمّ أجاز) در فروش علی نحو الکلی باطل است. این روایات موافق با قول این جماعت از عامّه میباشد. پس این روایات حمل بر تقیّه میشود، فإذن استفاده حرمت در ما نحن فیه صحیح نمیباشد.
طریق دوم این است که این روایات چون که ظاهر آنها مخالف با اجماع است گفته بشود که این روایات دلالت بر کراهت بیع در مورد بحث دارد. بنابراین استفاده حرمت بیع از این روایات نمیشود، پس روایات دلالت بر بطلان در مورد بحث ندارند. پس اینکه مرحوم شیخ قبول کرده است که این روایات دلالت بر بطلان دارد اساسی ندارد.
توضیح بیشتر این مطلب با ذکر دو مثال بیان میشود:
مثال اول این است که: عمرو یک کیسه گندم در این مکان دارد، زید این کیسه گندم عمرو را به خالد برای خود زید فروخته است، سپس زید این کیسه گندم را از عمرو خریده است. پس از خرید فروش این کیسه گندم را به خالد اجازه میکند. در این مثال (من باع شیئاً ثمّ ملک ثمّ أجاز) میباشد و لکن مبیع شما عین خارجی و جزئی حقیقی بوده است که دو روایت از شش روایت مورد آنها این فرض بوده است: (اشتر لی هذا الثوب) که اشاره به جزئی خارجی میباشد.
این مثال مورد اختلاف است، جماعتی میگویند صحیح است و عدهای میگویند باطل است.
مثال دوم این است: زید هیچ گندمی ندارد، خالد پیش زید آمده است، خالد صد من گندم علی نحو کلّی فی الذمة از زید خریده است، زید پس از فروش میرود یک کشتی گندم میخرد، از این گندمی که خریده است صد منی که به خالد فروخته است تحویل میدهد. در این مورد هم (من باع شیئاً ثمّ ملک) بوده است. پس از فروش مالک گندم شده است و لکن مورد این بیع مبیع کلّی فی الذمة بوده است.
در این مثال دوم اجماع امامیه قائم است که این فروش صحیح میباشد. جماعتی از عامه در مثال دوم میگویند این بیع باطل میباشد.
پس روایات جایی را میگوید باطل است که امامیه قائل به بطلان نشده است. پس روایات خلاف اجماع امامیه است، لذا باید از ظاهر روایات دست برداریم و آنها را حمل بر تقیه یا کراهت بکنیم.
حاصل مطلب دوم این است: این مناقشهای که شده است وارد نمیباشد، برای اینکه این مناقشه چهار اشکال دارد:
اشکال اول این است که: چهار روایت از این شش روایت خلاف اجماع میباشد و لکن دو روایت از این روایت یعنی روایت خالد و یحیی خلاف اجماع نمیباشد، برای اینکه مورد این دو روایت مبیع جزئی حقیقی بوده است و حکم به بطلان در این فرض خلاف اجماع نمیباشد. بناء علی هذا به چه مناسبت شما از این دو روایت دست برمیدارید.
اشکال دوم این است که: مورد آن چهار روایت چون که مبیع کلّی بوده است و مخالف با اجماع است مورد روایت حمل بر تقیه بشود، اما در آن روایات علتی ذکر شده است و آن علّت این است که امام (علیه السلام) میفرماید: چون که خرید پس از مالک شدن بوده است اشکالی ندارد. مفهوم این علت این میباشد: اگر خرید قبل از مالک شدن زید باشد باطل میباشد. این روایات به مفهوم تعلیل دلالت بر بطلان در مورد بحث دارد. پس این روایات به مفهوم تعلیل در موردی که مبیع جزئی حقیقی باشد میگوید باطل است. شما چگونه از این روایات دست برمیدارید. پس به مقتضای مفهوم تعلیل باید گفت باطل میباشد.
اشکال سوم این است: علامه ادعای اجماع کرده است در صورتی که مبیع جزئی حقیقی باشد، باطل است.
اشکال چهارم این است: روایت حسن طائی دلالت بر بطلان بیع در مورد بحث دارد. نحوه دلالت این است: عبدی بدون اجازه سید عیال گرفته است، پس از اجازه سید این عبد آزاد شده است. در این مورد از امام (علیه السلام) سؤال میکند آن ازدواجی که قبل از از آزادی انجام گرفته چه حکمی دارد؟ امام (علیه السلام) میفرماید: از ازدواج شما سید شما اطلاع پیدا کرد یا نه؟ عبد عرض کرد سیّد من از ازدواج من اطلاع پیدا کرد و چیزی نگفت. امام (علیه السلام) فرمود: چونکه ساکت بوده است ازدواج صحیح است. از اینکه امام (علیه السلام) علّت را سکوت سیّد قرار داده است استفاده میشود که (من باع شیئاً ثمّ ملک ثمّ اجاز) باطل بوده است، برای اینکه اگر (من باع شیئاً ثمّ ملک ثمّ اجاز) صحیح باشد در روایت مناسب بود به این طریق تمسّک میشد. عمرو وقتی که ازدواج کرده است ازدواج او فضولی بوده است، در وقتی که سؤال میکند عبد مالک خودش شده است. این عبدی که مالک خودش شده است ازدواج خودش را اجازه کند باید بگویید این ازدواج صحیح است. اگر (من باع شیئاً ثمّ ملک ثمّ اجاز) را بگویید صحیح است. اینکه امام (علیه السلام) این ناحيه را به حساب نیاورده است معلوم میشود که راه صحّت منحصر به سکوت مولا بوده است.
پس به این نتیجه رسیدیم که طبق این چهار مطلب مناقشه بر برداشت از روایات باطل بود، یعنی (من باع شیئاً ثمّ ملک ثمّ أجاز) باطل بوده است.