درس مکاسب - بیع

جلسه ۱۳۲: بیع فضولی ۱۷

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

ادامه مناقشه در جواب صاحب قوانین

در کلام صاحب قوانین که اجازه عقد جدید است احتمال اول این است که اجازه مالک هم ایجاب باشد و هم کلمه قبول است از طرف مشتری. اگر مراد از بودن اجازه عقد جدید این احتمال باشد اشکال آن این است که این احتمال را احدی از فقها قائل نشده است که گفته باشد کلمه (أجزت) ایجاب و قبول است.

احتمال دوم این است که مراد از عقد جدید بودن این باشد که اجازه متمم ایجاب و قبول باشد. متمم عقد باشد به ضمیمه اجازه عقد تمام بشود. مثلاً بگوییم قبول را مشتری گفته است اجازه به منزله ایجاب است پس شما یک ایجابی دارید که اجازه است یک قبولی دارید که حرف مشتری می‌باشد. پس به ضمیمه اجازه عقد محقق شده است. اگر مراد صاحب قوانین این احتمال باشد این احتمال قائل دارد به طوری که کاشف الرموز نقل کرده است.

مرحوم محقق این احتمال را قائل شده است و لکن این احتمال هم در ما نحن فیه صحیح نمی‌باشد. بیان ذلک: تقدّم الکلام که ما یک فضولی داریم که مسأله اولی و ثانیه باشد که فضول برای مالک فروخته است یک فضولی غیر متعارف داریم که مسأله ثالثة باشد که فضول برای خودش فروخته است. این احتمال دوم در فضولی متعارف صحیح می‌باشد چون زید فضول در ساعت ۸ مکاسب عمرو را برای عمرو به خالد فروخته است خالد در ساعت ۸ (قبلت) گفته است پس شما یک قبولی دارید که ساعت ۸ آمده است در ساعت ۹ عمرو (أجزت) گفته است. این کلمه (أجزت) به منزله کلمه (بعت) از عمرو می‌باشد. پس سه چیز داریم: یک ایجاب از طرف زید در ساعت ۸، یک قبول از خالد ساعت ۸، یک ایجاب از مالک در ساعت ۹. آنچه را که از فضول صادر شده است کنار بگذاریم یک قبول داریم که ساعت ۸ آمده است یک ایجاب دارید که ساعت ۹ آمده است عقد شما تمام است غاية الأمر قبول مقدم بر ایجاب شده است که مانعی ندارد.

پس این احتمال صحیح است ولی در فضولی متعارف و در فضولی غیر متعارف این احتمال پیاده نمی‌شود چون صاحب قوانین قبول کرده است که منشأ با مجاز تغایر دارد. بر این اساس در فضولی غیر متعارف قبولی که از مشتری آمده است ارتباط به تملّک ثمن برای فضول داشته است ایجابی که در ساعت ۹ آمده است دلالت بر تملّک ثمن برای بایع دارد قبول این تملّک ثمن نیامده است شما در اینجا یک راه دارید و آن این است که بگویید انشاء مالک هم انشاء خودش است و هم انشاء مشتری، رضایت مالک هم رضایت خودش است و هم رضایت مشتری. رضایت واحده دو رضایت باشد غیر معقول است، انشاء واحد دو انشاء باشد خلاف اجماع است.

۳

اشکال شیخ انصاری بر دلیل چهارم

مرحله دوم در جواب مرحوم شیخ از این اشکال است. تقدّم الکلام به اینکه از این دلیل چهارم دو نحو جواب داده شده است:

نحوه اول این بود که مغایرت را قبول کرده‌اند مع ذلک جواب داده‌اند.

نحوه دوم این است که مغایرت منشأ با مجاز را قبول ندارند.

مرحوم شیخ از نحوه دوم استفاده کرده است که المجاز هو المنشأ و المنشأ هو المجاز. توضیح ذلک: چهار جانب قضیه را باید تحلیل بکنیم:

جانب اول بررسی مضمون ایجاب است. زید فضول به خالد گفته است (بعتک هذا الکتاب بمأه تومان) شما این ایجاب را تحلیل کنید. کلمه (بعت) تملیک کتاب به مشتری را دلالت دارد. کلمه (کتاب) هم که دلالت بر مبیع دارد و کلمه (مأه تومان) دلالت بر ثمن دارد. در این بررسی به نقطه‌ای برنمی‌خورید که پول برای زید فضول باشد.

پس مضمون صیغه ایجاب انشاء بودن پول برای فضول نشده است انشاء بودن پول برای مالک نشده است.

جانب دوم بررسی مفهوم مبادله و معاوضه‌ای است که صورت گرفته است. با ایجاب بیع مبادله محقق شده است. معاوضه یعنی صد تومان جای مکاسب نشسته است. مکاسب جای صد تومان نشسته است. صد تومان در کیسه مالک مکاسب رفته است، مکاسب در کیسه صاحب صد تومان رفته است. در اینجا هم بودن ثمن برای فضول انشاء نشده است.

جانب سوم این است که زید اعتقاد مالکیّت داشته است زید ادعای مالکیّت داشته است. لازم ادعای او این بوده است که ثمن در ملک زید داخل بشود که قصد کرده است که پول در ملک او داخل بشود. بودن ثمن برای فضول لازم ادعای مالکیّت است.

جانب چهارم بررسی مفاد کلمه (أجزت) می‌باشد. کلمه أجزت که از مالک صادر شده است به کجا خورده است. چه چیز را مالک اجازه کرده است؟ تبعاً کلمه أجزت مضمون عقد که انشاء شده است را اصلاح می‌کند. ارتباط به مضمون عقد دارد. جانب سوم مفاد کلمه (أجزت) نمی‌باشد. مفاد کلمه (أجرت) جانب اول است با جانب سوم کاری ندارد. پس المنشأ هو المجاز و المجاز هو المنشأ. پس روشن شد که اشکال در دلیل چهارم مغالطه بوده است.

بقی فی المقام شیء که اگر فضول مشتری بوده است چه کنیم؟ سیأتی!

۴

تطبیق ادامه مناقشه در جواب صاحب قوانین

وأمّا القول بكون الإجازة عقداً مستأنفاً، فلم يعهد من أحد من العلماء وغيرهم، وإنّما حكى كاشف الرموز عن شيخه (محقق): أنّ الإجازة من مالك المبيع بيع مستقلّ فهو بيع بغير لفظ البيع قائم مقام إيجاب البائع، وينضمّ إليه (ایجاب بایع) القبول المتقدّم من المشتري.

وهذا لا يجري فيما نحن فيه؛ لأنّه إذا قصد البائع البيع لنفسه فقد قصد المشتري تمليك الثمن للبائع وتملّك المبيع منه (بایع)، فإذا بني على كون وقوع البيع للمالك مغايراً لما وقع، فلا بدّ له (منشاء دوم) من قبول آخر، فالاكتفاء عنه (قبول آخر) بمجرّد إجازة البائع الراجعة إلى تبديل البيع للغاصب بالبيع لنفسه، التزام بكفاية رضا البائع وإنشائه (بیاع) عن رضا المشتري وإنشائه، (مشتری) وهذا ما ذكرنا أنّه خلاف الإجماع والعقل.

۵

تطبیق اشکال شیخ انصاری بر دلیل چهارم

فالأولى في الجواب: منع مغايرة ما وقع لما أُجيز، وتوضيحه:

أنّ البائع الفضولي إنّما قصد تمليك المثمن للمشتري بإزاء الثمن، وأمّا كون الثمن مالاً له (فضول) أو لغيره فإيجاب البيع ساكت عنه (کون الثمن مالا له او لغیره)، فيرجع فيه إلى ما يقتضيه مفهوم المعاوضة من دخول العوض في ملك مالك المعوّض؛ تحقيقاً لمعنى المعاوضة والمبادلة، وحيث إنّ البائع يملِّك المثمن بانياً على تملّكه له وتسلطه عليه عدواناً أو اعتقاداً، لزم من ذلك بناؤه على تملّك الثمن والتسلّط عليه، وهذا معنى قصد بيعه (بایع) لنفسه، وحيث إنّ المثمن ملك لمالكه (مثمن) واقعاً فإذا أجاز المعاوضة انتقل عوضه إليه (بایع)، فعلم من ذلك أنّ قصد البائع البيع لنفسه غير مأخوذ في مفهوم الإيجاب حتّى يتردّد الأمر في هذا المقام بين المحذورين المذكورين (مالک بودن ثمن برای خودش را انشاء می‌کند که یک اشکال دارد و یا بودن ثمن برای فضول را انشاء می‌کند که یک اشکال دیگر دارد)، بل مفهوم الإيجاب هو تمليك المثمن بعوض من دون تعرّضٍ فيه لمن يرجع إليه العوض، إلاّ باقتضاء المعاوضة لذلك.

وأمّا القول بكون الإجازة عقداً مستأنفاً ، فلم يعهد من أحد من العلماء وغيرهم ، وإنّما حكى كاشف الرموز عن شيخه (١) : أنّ الإجازة من مالك المبيع بيع مستقلّ فهو بيع بغير لفظ البيع قائم (٢) مقام إيجاب البائع ، وينضمّ إليه القبول المتقدّم (٣) من المشتري (٤).

وهذا لا يجري فيما نحن فيه ؛ لأنّه إذا قصد البائع البيع لنفسه فقد قصد المشتري تمليك الثمن للبائع وتملّك المبيع منه ، فإذا بني على كون وقوع البيع للمالك مغايراً لما وقع ، فلا بدّ له (٥) من قبول آخر ، فالاكتفاء عنه بمجرّد إجازة البائع الراجعة إلى تبديل البيع للغاصب بالبيع لنفسه ، التزام بكفاية رضا البائع وإنشائه عن رضا المشتري وإنشائه ، وهذا ما ذكرنا أنّه خلاف الإجماع والعقل.

جواب المؤلف عن وجه الرابع

فالأولى في الجواب : منع مغايرة ما وقع لما أُجيز ، وتوضيحه :

أنّ البائع الفضولي إنّما قصد تمليك المثمن للمشتري بإزاء الثمن ، وأمّا كون الثمن مالاً له أو لغيره ، فإيجاب البيع ساكت عنه ، فيرجع فيه‌

__________________

(١) لم يحكِ ذلك عن شيخه وهو المحقّق الحلّي قدس‌سره بل حكم نفسه بالملازمة بين القول بعدم لزوم اللفظ في البيع وكون الإجازة بمثابة عقد ثانٍ فقط.

(٢) العبارة في «ش» هكذا : «بيع مستقلّ بغير لفظ البيع وهو قائم ..» ، وهكذا في مصحّحة «ن» إلاّ أنّها بلفظ «فهو قائم».

(٣) في غير «ف» : المقدّم.

(٤) انظر كشف الرموز ١ : ٤٤٥ ٤٤٦.

(٥) كذا في «ص» و «ش» ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ بدل «فلا بدّ له» : «فكذا بدله» ، وفي مصحّحة «م» : فكذا لا بدّ من.

إلى ما يقتضيه مفهوم المعاوضة من دخول العوض في ملك مالك المعوّض ؛ تحقيقاً لمعنى المعاوضة والمبادلة ، وحيث إنّ البائع يملِّك المثمن بانياً على تملّكه له وتسلطه عليه عدواناً أو اعتقاداً ، لزم من ذلك بناؤه على تملّك الثمن والتسلّط عليه ، وهذا معنى قصد بيعه لنفسه ، وحيث إنّ المثمن ملك لمالكه واقعاً فإذا أجاز المعاوضة انتقل عوضه إليه ، فعلم من ذلك أنّ قصد البائع البيع لنفسه غير مأخوذ في مفهوم الإيجاب حتّى يتردّد (١) الأمر في هذا المقام بين المحذورين المذكورين ، بل مفهوم الإيجاب هو تمليك المثمن بعوض من دون تعرّضٍ فيه لمن يرجع إليه العوض ، إلاّ باقتضاء المعاوضة لذلك.

الإشكال على هذا الجواب

ولكن يشكل فيما إذا فرضنا الفضولي مشترياً لنفسه بمال الغير فقال للبائع الأصيل : تملّكت منك أو مَلَكْتُ هذا الثوب بهذه الدراهم ؛ فإنّ مفهوم هذا الإنشاء هو تملّك (٢) الفضولي للثوب ، فلا مورد لإجازة مالك الدراهم على وجه ينتقل الثوب إليه ، فلا بدّ من التزام كون الإجازة نقلاً مستأنفاً غير ما أنشأه الفضولي الغاصب.

وبالجملة ، فنسبة (٣) المتكلّم الفضولي ملك (٤) المثمن إلى نفسه بقوله : ملكت أو تملّكت ، كإيقاع المتكلّم الأصلي التمليك على المخاطب الفضولي‌

__________________

(١) كذا في «ص» ، وفي غيرها : تردّد.

(٢) كذا في «ش» ومصحّحة «ن» ، «ع» و «ص» ، وفي سائر النسخ : تمليك.

(٣) في «ف» : نسبة.

(٤) كذا في «ف» ومصحّحة «م» و «ن» ، وفي «ش» ومصحّحة «ع» : بتملّك ، وفي «خ» ومصحّحة «ص» : تملّك.