درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۷: اجتماع امر و نهی ۵

 
۱

خطبه

۲

عقلی بودن مسئله اجتماع

مطلب اول: درباره‌ی مساله‌ی اجتماع امر و نهی دو نظریه است:

  • نظریه‌ی صاحب کفایه: مساله‌ی اجتماع امر و نهی یک مساله‌ی عقلیه است نه مساله‌ی لفظیه.

مساله‌ی عقلیه است یعنی بحث علما در این است که ایا اجتماع امر و نهی در شی واحد عقلا ممکن است یا ممکن نیست. تمام صحبت روی عقل است. یعنی بحث روی دلالت لفظ نیست یعنی این امر و نهی ای که از مولا صادر می‌شود ایا دلالت بر امکان اجتماع دارند یا دلالت بر عدم امکان، بحث این گونه نیست.

طبق این نظریه نزاع علماء در این است که ایا اجتماع وجوب و حرمت در شی واحد، ممکن است یا نیست اعم از این که این وجوب و حرمت مدلول دلیل لفظی باشد یا مدلول دلیل لفظی نباشد. چون فرض این است که مساله، مساله‌ی عقلیه است پس امر و نهی لفظی خصوصیت ندارد بلکه بحث روی وجوب و حرمت است.

  • نظریه‌ی بعضی از علما نوعا قدما: مساله‌ی اجتماع امر و نهی یک مساله‌ی لفظیه است و به عبارت دیگر بحث در این مساله، در دلالت لفظ است یعنی این امر و نهی ایا دلالت بر امکان اجتماع دارند یا دلالت بر امتناع اجتماع دارند.

سوال: چگونه امر و نهی دلالت می‌کند بر امکان یا عدم امکان اجتماع؟

جواب: به این صورت که بگوییم اگر امری که صادر می‌شود و می‌خورد به یک شی، دلالت دارد بر عدم حرمت ان شی، در این صورت امر دلالت بر امتناع اجتماع دارد. و اگر بگوییم شارع اگر نهی کرد از یک شی و گفتیم خود این نهی دلالت دارد بر عدم وجوب شی، نتیجه‌اش امتناع اجتماع است و اما اگر گفتیم امر دلالت بر عدم حرمت و نهی دلالت بر عدم وجوب ندارد، در این صورت دلالت دارند بر امکان اجتماع.

طبق این نظریه نزاع علما در این است که ایا اجتماع امر و نهی در شی واحد ممکن است یا محال؟ این جا دیگر بحثی از وجوب و حرمت نیست زیرا چون اگر گفتیم مساله‌ی، مساله لفظیه است معنایش این است که بحث روی دلالت لفظ است و این یعنی خود امر و نهی لفظی خصوصیت دارند.

۳

دو شاهد بر نظریه دوم و بررسی آن

بیان دو شاهد برای نظریه‌ی دوم:

شاهد اول: تعبیر علما در عنوان مساله یعنی همه‌ی علما عنوان این مساله را این قرار داده‌اند که ایا اجتماع امر و نهی در شی واحد ممکن است یا محال یعنی کلام را برده‌اند روی امر و نهی لذا معلوم می‌شود که این مساله را یک مساله‌ی لفظی گرفته‌اند و اگر عقلی گرفته بودند این گونه بیان می‌کردند: اختلفوا فی جواز اجتماع وجوب والحرمه فی شی او امتناعه

جواب صاحب کفایه به شاهد اول:

این تعبیر از باب غلبه است نه از باب خصوصیت. یعنی این که نزاع همین علمایی که این تعبیر را بیان کرده‌اند، در این است که ایا وجوب و حرمت اجتماعشان ممکن است یا محال اما اگر می‌بینید از کلمه‌ی امر و نهی استفاده کرده‌اند بخاطر این است که غالبا وجوب و حرمت از امر و نهی استفاده می‌شود لذا خود امر و نهی خصوصیتی ندارند.

شاهد دوم: کلام مرحوم مقدس اردبیلی

ایشان فرموده است که که اجتماع امر و نهی در شی واحد عقلا ممکن و عرفا محال است. چگونه این کلام شاهد است؟

این که مقدس اردبیلی فرموده اجتماع امر و نهی عرفا محال است، منظورش این است که لفظ امر و لفظ نهی، به ملازمه‌ی عرفیه دلالت بر امتناع دارد. و اگر این را گفتیم مساله می‌شود یک مساله‌ی لفظی.

وقتی شما دارید در خیابان حرکت می‌کنید یک نفر صدا می‌زند و می‌گوید اقای حاتم (حاتم در نزد عرف دلالت بر جواد بودن دارد) این جا می‌گویند کلمه‌ی حاتم به ملازمه‌ی عرفیه دلالت بر جواب بودن دارد. حالا این که مقدس اردبیلی فرموده است اجتماع امر و نهی عرفا محال است معنایش همین است که امر و نهی به ملازمه‌ی عرفیه دلالت بر امتناع دارد به این صورت که وقتی مولا امر به یک شی ای کرد، همین امر پیش عرف دلالت دارد بر این که این شی حرام نیست و وقتی که مولا از چیزی نهی کرد، خود همین نهی که لفظ است در نزد عرف دلالت دارد بر این که این شی واجب نیست.

جواب صاحب کفایه به شاهد دوم:

ایشان می‌فرماید معنای دلالت عرفی، دلالت لفظ بر امتناع نیست. زیرا این افراد گفتند که معنای دلالت عرفی یعنی این که خود لفظ امر و نهی دال بر امتناع هستند لکن پیش عرف اما صاحب کفایه می‌فرماید معنای امتناع عرفی دلالت امر و نهی بر امتناع نیست.

توضیح:

مقدس اردبیلی می‌فرماید، اجتماع امر و نهی عقلا ممکن است. و عرفا محال است. ما باید هردو بخش را باید بررسی کنیم.

بررسی بخش اول: عقلا ممکن است

یعنی این که عقل می‌گویند جمع شدن امر و نهی در یک شی ممکن است زیرا عقل این یک شی را دو موجود می‌داند (تعدد عنوان موجب تعدد ماده‌ی اجتماع است). صلاه در دار غصبی یک عمل است اما عقل می‌گوید چون این عمل دارای دو عنوان است، لذا این دو عنوان داشتن سبب می‌شود این فعل دو موجود بشود و این جا اجتماع موردی است.

بررسی بخش دوم: عرفا ممکن نیست.

معنایش این است که عقل حکم به امتناع می‌کند زیرا عرف این صلاه در غصبی را یک موجود می‌بیند.

در بخش اول عقل این یک عمل را دو موجود می‌بیند بعد خود عقل حکم به جواز اجتماع می‌کند اما در بخش دوم عرف یک عمل را، یک موجود می‌داند بعد عقل می‌گوید چون موضوع من را عرف مشخص کرد که یک عمل است، پس اجتماع امر و نهی محال است. و در هردو بخش حاکم به امکان اجتماع یا امتناع اجتماع، عقل است لکن در بخش اول موضوع حکم عقل یعنی امکان را خود عقل می‌سازد اما در بخش دوم موضوع حکم عقل را عرف می‌سازد [۱].

________________

[۱] استاد حیدری: ما غیر از این جواب صاحب کفایه می‌توانیم یک جواب دیگری بدهیم و آن این که ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد. این کسی که از کلام محقق اردبیلی استفاده کرده است می‌خواهد شاهد بیاورد برای این که این مساله یک مساله‌ی لفظی است. اما اثبات نمی‌شود مساله‌ی لفظیه است بلکه اثبات می‌شود مساله‌ی اجتماع امر و نهی لفظی عقلی است.

۴

تطبیق ادامه مباحث گذشته

و قد عرفت في أول الكتاب‏ أنه لا ضير (نیست اشکالی) في كون مسألة واحدة (مثل الامر حقیقه فی الوجوب) يبحث فيها (مسئله) عن جهة (محمول) خاصة من مسائل (خبر کون) علمين (الامر حقیقه فی الوجوب یکی از مسائل علم لغت و علم اصول است) لانطباق جهتين عامتين (دو غرض از علم) على تلك الجهة (محمول – غرض از علم لغت فهم معنی است و ان محمول (حقیقه فی الوجوب) ما را به این غرض می‌رساند، غرض از علم اصول اقتدار بر استنباط حکم شرعی است و این محمل ما را به این غرض می‌رساند زیرا اگر فهمیدیم که امر حقیقت در وجوب است سبب می‌شود که راحت حکم شرعی را استنباط کنیم) كانت (می‌باشد ان مساله‌ی واحده) بإحداهما (به سبب یک از این جهات عام) من مسائل علم و بالأخرى (غرض دیگر) من آخر فتذكر.

۵

تطبیق عقلی بودن مسئله اجتماع

الرابع [في كون المسألة عقلية لا لفظية]

أنه قد ظهر من مطاوي (اثناء) ما ذكرناه (می‌فرماید از دو جای مطالب که تا این جا ذکرکردیم فهمیدیم که این مساله یک مساله‌ی عقلیه است.

  1. اول مساله‌ی اجتماع امر و نهی که فرمود اختلفوا فی جواز اجتماع الامر و النهی و امتناعه که حاکم به جواز و امتناع عقل است
  2. در مقدمه‌ی الثانی که فرمود بحث ما در این است که ایا تعدد عنوان سبب می‌شود ماده‌ی اجتماع بشود دو موجود یا سبب نمی‌شود که دو موجود بشود بلکه یک موجود است. و کسی که می‌گوید موجب دو موجود شدن می‌شود یا نمی‌شود، عقل است)

أن المسألة عقلية و لا (نتیجه‌ی مدعی اول یعنی عقلی بودن مساله اجتماع) اختصاص للنزاع في جواز (امکان) الاجتماع و الامتناع فيها (در این مساله) بما (متعلق به اختصاص – به موردی که) إذا كان الإيجاب و التحريم باللفظ (یعنی نزاع در این که اجتماع امر و نهی ممکن است یا نیست، اعم از این است که امر و نهی لفظی باشد یا غیر لفظی مثل اجماع)

۶

دو شاهد برای نظریه دوم و بررسی آنها

كما ربما يوهمه (اختصاص نزاع به جائی که وجوب و حرمت از لفظ فهمیده شود) التعبير بالأمر و النهي الظاهرين في الطلب بالقول إلا أنه لكون الدلالة عليهما (وجوب و حرمت) غالبا بهما (امر و نهی لفظی) كما هو (غلبه) أوضح من أن يخفى.

(بیان شاهد دوم) و ذهاب البعض (محقق اردبیلی)‏ إلى الجواز عقلا و الامتناع عرفا ليس (خبر ذهاب) بمعنى دلالة اللفظ (دلالت لفظ یعنی امر و نهی بر امتناع) بل بدعوى أن الواحد (ماده‌ی اجتماع - صلاه در دار غصبی) بالنظر الدقيق العقلي اثنين (دو موجود است زیرا تعدد عنوان موجب تعدد ماده‌ی اجتماع می‌شود) و أنه (واحد) بالنظر المسامحي العرفي واحد ذو وجهين و إلا (اگر معنای امتناع عرفی این نباشد) فلا يكون معنى محصلا (نمی‌باشد یک معنای معقولی) للامتناع العرفي

الأصول (١) ، وإن عقدت كلاميّة في الكلام ، وصحّ عقدها فرعيّة أو غيرها بلا كلام. وقد عرفت في أوّل الكتاب (٢) : أنّه لا ضير في كون مسألة واحدة يبحث فيها عن جهة خاصّة من مسائل علمين ، لانطباق جهتين عامّتين على تلك الجهة ، كانت بإحداهما من مسائل علم وبالاخرى من آخر. فتذكّر.

الرابع : [إنّ المسألة عقليّة]

إنّه قد ظهر من مطاوي ما ذكرناه : أنّ المسألة عقليّة ، ولا اختصاص للنزاع في جواز الاجتماع والامتناع فيها بما إذا كان الإيجاب والتحريم باللفظ ، كما ربّما يوهمه التعبير بالأمر والنهي الظاهرين في الطلب بالقول ، إلّا أنّه لكون الدلالة عليهما غالبا بهما ، كما هو أوضح من أن يخفى.

وذهاب البعض (٣) إلى الجواز عقلا والامتناع عرفا ليس بمعنى دلالة اللفظ ، بل بدعوى أنّ الواحد بالنظر الدقيق العقليّ اثنين (٤) ، وأنّه بالنظر المسامحيّ العرفيّ واحد ذو وجهين ، وإلّا فلا يكون معنى محصّلا للامتناع العرفيّ. غاية الأمر دعوى دلالة اللفظ على عدم الوقوع بعد اختيار جواز الاجتماع (٥) ، فتدبّر جيّدا.

__________________

(١) أي : لا مجال لأن يتوهّم عقد هذه المسألة في علم الاصول من غير مسائل الاصول استطرادا مع ثبوت جهة قويّة فيها يمكن عقدها مع تلك الجهة من المسائل الاصوليّة.

(٢) راجع الأمر الأوّل من المقدّمة في الجزء الأوّل : ٢٠.

(٣) وهو المحقّق الأردبيليّ في مجمع الفائدة والبرهان ٢ : ١١٢.

(٤) هكذا في النسخ. ولكن الصحيح أن يقول : «اثنان» ، فإنّه خبر «أنّ».

(٥) أي : غاية ما يمكن أن يدّعى هو أنّ اللفظ يدلّ على عدم الوقوع بعد اختيار الجواز عقلا ، لا أنّه يدلّ على الامتناع كي يتوهّم كون المسألة لفظيّة.

والأولى أن يقال : «غاية الأمر أنّه يمكن أن يدّعى عدم الدلالة على الوقوع». والوجه في ذلك أنّه ليس في المقام لفظ مخصوص يدلّ على عدم الوقوع.