درس نقش تعهد طلبه در فرایند تحصیل

جلسه ۱: نقش تعهد طلبه در فرایند تحصیل

 
۱

تذکر

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از اینکه وارد عرایض شوم و اوقات شریف را بگریم، بنده شایسته آیت الله العظمی که آقای نجفی فرمودند نیستند و من خاک پای طلاب هستند وقتی مرحوم کلینی که ثقة الاسلام نامیده می شود به دوره آخر الزمان که می رسید این توصیف برای من استغفار آور است.

بزرگانی در مشهد بودند که شاید عمر شما کفایت نکند، مرحوم آیت الله العظمی آقا میرزا جواد آقای تهرانی که آنقدر متواضع بودند که هر کتابی که ایشان چاپ کردند و زیاد کتاب داشتند می نوشتند ج.تهرانی یا ج.زارع که زارع فامیل دیگر ایشان بودند.

اتفاقا یک بار کتاب ایشان را تجدید چاپ کرده بود و خبر از اخلاق ایشان نداشته اند نوشته بودند آیت الله تهرانی که ایشان ناراحت شدند و مشورت می کردند که چگونه درست کنیم که اگر آیت را خط بزینم بد می شود و اگر الله را خط بزنیم کراهت دارد تا آخر یک کاغذی روی جلد چسبانده بودند که خوانده نشود.

بنابراین آنچه که اصل و اساس است در تحصیل علم که ما ان شاء الله محصلین علم و از سربازان حضرت بقیة الله هستیم، این است که هر چه پایه علمی ما بالاتر باشد باید متواضع تر و افتاده تر باشد تواضع زگردن فرازان نکوست گدا گر تواضع کند خوی این است.

۲

معنای تعهد

به ما گفتند راجع تعهد نسبت به طلبگی، تعهد نسبت به اموری که به ما واگذار شده بحث کنیم.

بنده که اهل سخنرانی نیستم اما فکری کردم که این است که تعهد اگرچه تفسیر صحیحش نیست مرادف با التزام و پایبندی به اموری است. مثلا یکی از مصادیق تعهد، وفای به عهد است و تعهد اعم و فراتر از وفای به عهد است که در آیات قرآن آمده است، مثل عهدی که خدا با ما بسته مثل سوره یس « أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين‏» ملتزم به این قراری که با خدا باستیم باید باشیم کار نداریم در کدام عالم بوده مثل عالم ذر. شخصی به نام شیخ علی اکبر نوغانی که قبل انقلاب بود که متوفای 1370 هست و من هم درک نکردم شاعری می گوید 1370 چون بگذشت از هجرت جمادی نخستین سوی رضوان رفت نوغانی، ایشان از شعر هم برخوردار بود یک کتاب دارد به نام سه مقاله نوغانی که رد بر کمونیست ها است و آخرش اشعاری دارد که خودشان سروده است، مقداری از اشعارش که بی تناسب با بحث ما نیست:

ای دل تو زعشق خدا دوری          و ز عالم قدس تو محجوری

پیوسته ز طول عمل مستی            و آن عهد قدیم تو بشکستی

مشتاق جمال تو یارانند                 وز غفلت تو همه حیرانند

در روز الست بلی گفتی               امروزه به بستر لا خفتی

اگر تعهدی برای انسان لازم باشد، اول پایه و رکن تعهد که زیر چتر آن تمام مسئولیت ها و تعهدها شکل می گیرد، تعهد به عبادت و بندگی خد است.

یعنی اولین چیزی که باید شعار و شعور من باشد و ملتزم به آن باشم، از اولی که ادبیات شروع می کنم تا وقتی که به درس خارج و مقام دکتری می رسم، فراموش نکنم که این درسها و بحثها را می خوانم تا دین خدا را فرا بگیرم، می بینم یک نفر کاسب محترم مثل قصاب یا عطار می آید و نماز می خواند و نمازش در مسجد از من بهتر می خواند. این معلوم می شود علمی که من می خوانم داعی خدایی نداشته باشد و الا اگر برای رعایت دستورات خدا و فهمیدن آن و برای فقه و برای اجتهاد و برای تبلیغ خدا که کار طلبه است، نباید اینگونه نماز بخوانم. سر ظهر که می شود مشغول مطالعه باشم، باید تمام کارها را کنار بگذاریم مگر کار واجبی که اهم از نماز اول وقت باشد ولی غالبا تا سر ظهر می شود، انسان یاد چند کار می افتد مثلا مطالعه درس عصر یا مباحثه، کسی که به نماز بی اعتنا باشد، نماز ستون است.

۳

التزام به رعایت دستورات دینی و آداب

قبل از صحبت درباره تعهد باید متعهد و پایبند به دستورات دینی باشیم.

اگر طلبگی ادب و آدابی دارد، مهمترین آن رعایت تقوا و خداترسی است، مرحوم حاج آقای واله که شاگرد میرزا جواد آقای تهرانی بودند و معلم اخلاق بودند، 25 سال من خدمت ایشان بودم هیچ آب و رنگی از ایشان نگرفتم، ایشان می گفت خیال نکنید مطالعه جای نماز شب را می گیرد، نه مطالعه ممدّ برای این است که که شما درسها را خوب بفهمید، باور کنید که می گویند یکی از شرایط اجتهاد قوه قدسیه است و قوه قدسیه حاصل نمی شود مگر اینکه انسان مراحل تقوا را طی کند و به مرحله ورع برسد بشود شیخ انصاری، بشود مقدس اردبیلی، بشود مرحوم امام، بشود مرحوم آیت الله بروجردی، این بزرگان ما، شما اصلا نمی بینید در زندگی ایشان که اهل نماز شب نبودند، اگر اهل نماز شب نباشیم، من می گویم بهتر است کتاب را ببندیم و دنبال کارمان برویم روحیه باید به گونه ای باشد که انسان عاشق نماز و نماز شب است.

گاهی خانه از پای بست ویران است          خواجه در فکر نقش ایوان است

تعهد یعنی چه؟ اگر شما یک کتاب پیدا کردیم که رویش تعهد نوشته باشد، من که ندیدم و جستجو کردم.

تعهد یک امر انتزاعی است و عقل از یک سری از اشیاء دیگر آن را انتزاع می کند، این انتزاع می شود که هر کاری یک آدابی دارد و رعایت آن آداب، تعهد نامیده می شود.

مثلا فرض کنید نماز خواندن، آدابی دارد رعایت این آداب تعهد به نماز است.

امام علی می فرمایند تعاهدوا امر الصلاة، یعنی نماز را با تمام آدابش اول وقت در مسجد با جماعت با حضور قلب به جا بیاورید. این تعهد نسبت به نماز است.

هر شیء ادبی یا آدابی دارید که رعایت این آداب را برداشت و انتزاع می کنیم، تعهد و پایبندی و التزام نسبت به آن شیء.

حالا در آنچه که ما اشتغال داریم و جوانی و عمرمان و بهترین فرصت ها را صرف آن می کنیم که تحصیل علم باشد، ببینیم علم چه آدابی دارد؟

سابق آداب المتعلمین می خواندند که اگر کسی این آداب را رعایت کند، طلبه متعهد می شود.

سوال: چه چیزی ما را وادار می کند که به آداب علم عمل کنیم و متعهد به آن باشیم؟

اگر فضیلت علم را بدانیم، بهترین عبادت در این عالم، علم است و راه رسیدن به هر عبادتی هم علم است.

اما چگونه بهترین و بالاترین عبادات، علم است؟

چون غرض از خلقت این است که «ما خلت الجن و الانس الا لیعبدون» و در روایات آمد یک ساعت تعلم بهتر از هفتاد سال عبادت بدون تعلم است.

پس خود علم بهترین عبادات است.

۴

نقش علم در عبادات

راه رسیدن به عبادات هم علم است، یعنی انسان تا علم نداشته باشد نمی تواند عبادات کند، تا علم به مسائل نماز نداشته باشد، نمی تواند نماز درست بخواند همچنین در حج و...

لذا این دو وام دار یکدیگرند، یعنی اسلام از علم تجلیل کرده و علم هم از اسلام تجلیل کرده است، چون بالعلم یطاع الله و یعبد و بالعلم یعرف الله و یوحد و به یعرف الحلال من الحرام، پس علم ما را رهنمون می کند به عبادت ها.

می گوید:

صاحب دلی به مدرسه آمد زخانه باغ                         بشکست صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عباد چه فرقی بود                           تو اختیار کردی این فریق را

گفت آن گلیم خویش بدر می برد ز موج                  وین سهل می کند که رهاند غریق را

پس بنابراین یک راه برای اینکه متعهد شویم و آداب علم را علم کنیم، این است که به عظمت علم که چقدر در اسلام به علم ارج نهاده شده است که بروید جلد 1 و 2 کتاب بحار را مطالعه کنید که دریایی است که از باب نمونه یک عبارت مختصر می خوانم.

روایت این است از امام صادق علیه السلام اولش یک تهدید است: «أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع أَنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَالِمٍ غَيْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعِينَ عُقُوبَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلَاوَةَ ذِكْرِي وَ لَيْسَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ طَرِيقٌ يَسْلُكُ إِلَّا بِعِلْمٍ وَ الْعِلْمُ زَيْنُ الْمَرْءِ فِي الدُّنْيَا وَ سَائِقُهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ بِهِ يَصِلُ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْعَالِمُ حَقّاً هُوَ الَّذِي يَنْطِقُ عَنْهُ أَعْمَالُهُ الصَّالِحَةُ وَ أَوْرَادُهُ الزَّاكِيَةُ وَ صِدْقُهُ وَ تَقْوَاهُ لَا لِسَانُهُ وَ تَصَاوُلُهُ وَ دَعْوَاهُ وَ لَقَدْ كَانَ يَطْلُبُ هَذَا الْعِلْمَ فِي غَيْرِ هَذَا الزَّمَانِ مَنْ كَانَ فِيهِ عَقْلٌ وَ نُسُكٌ وَ حِكْمَةٌ وَ حَيَاءٌ وَ خَشْيَةٌ وَ أَنَا أَرَى طَالِبَهُ الْيَوْمَ مَنْ لَيْسَ فِيهِ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ وَ الْعَالِمُ يَحْتَاجُ إِلَى عَقْلٍ وَ رِفْقٍ وَ شَفَقَةٍ وَ نُصْحٍ وَ حِلْمٍ وَ صَبْرٍ وَ بَذْلٍ وَ قَنَاعَةٍ وَ الْمُتَعَلِّمُ يَحْتَاجُ إِلَى رَغْبَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ فَرَاغٍ وَ نُسُكٍ وَ خَشْيَةٍ وَ حِفْظٍ وَ حَزْمٍ».

سبک ترین و آسانترین من خدا نسبت به عالمی که به علمش عمل نکرد و این شدیدتر از هفتاد عقوبت است، همه می دانند غیبت حرام است اما واقعا در بین ما طلبه ها رایج است، غیبت از شاگرد یا استاد یا مرجع یا مسئول، خدا کند ما مشمول این احادیث شویم، عمرمان را در طلبگی خرج کرده باشیم و دلمان خوش باشد که سرباز بقیة الله هسیتم اما این شامل این اخبار شویم، این سبکترین، خروج شیرینی ذکر خدا است، یعنی دیگر حال قران ندارد، کو مدرسه ای که صدای قران موقع نماز صبح از آن بیرون می آید کجایند طلبه هایی که اذان صبح بیدار شد.

یک وقتی بود اصلا به طلاب بها نمی دادند، من می خواستم زمان شاه گذرنامه بگیرم گفت شغل، گفتم اهل علم، گفت بقیه اهل جهل است، گفتم این اصطلاح است می توانستم می گویم اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند، ماندم چه بگویم، گاهی اوقات انسان می ماند چه کند، آقای قرائتی می گفتند گاهی اوقات جوانان سوالاتی می کنند که جوابش را با یک چسب زخمی می توان داد اما با لحاف کرسی نمی توان جواب داد.

دنباله حدیث می گوید: اگر می خواهی سالک الله شوی، بسترش فقط علم است.

منظورم این قسمت است که خدا گلایه می کند که قبل از زمان تو ای داوود کسانی که طلب علم می کنند، دارای عقل، حکمت و خشیت بودند اما امروز (زمان حضرت داود یا زمان حضرت صادق) می بینم کسی را که طالب علم است و هیچی از اینها در او نیست. بعد می گوید عالم که به قرینه متعلم بعدش، منظور معلم است، یک استاد باید متصف و متزین به این زینتهای اخلاقی باشد: اولا عقلی داشته باشد، خدا به او عقل کاملی عنایت کرده باشد که این اختیاری است البته عقل دو نوع است: عقل مکسبی و یکی عقل مطبعی؛ استاد باید رفیق باشد، باید مدارا کند اگر یک وقتی شاگرد اشکال کرد، این شاگرد را خُرد نکند در بین بقیه، مرحوم آیت الله فلسفی، به اشکالات واهی گوش می کردند و نهایتا می فرمودند چه عرض کنم! اما در مقابل اساتیدی بودند کسی جرأت نداشت اشکال کند، مثلا در یک حوزه بزرگ سابقه دار استادی روی منبر است یک مسافر از کشور دیگر پای درس او آمده است، بعد روز اولش هم بود و اشکالی می کند (البته نباید اشکال کند چون به بحث مسلط نبوده) استاد جوابش را می دهد و بعد دوباره اشکال می کند و استاد می گوید من درس نمی گویم تا یک پس گردنی به این آقا نزنه، حالا این مسافر از بزرگان فلان کشور است، استاد گفت من کار ندارم باید کی بزند، یکی از مراجع که پشت سر این آقا نشسته بوده و دیده این استاد ول کن نیست و درس دارد تعطیل می شود، می گوید من دستم را بلند کردم و آهسته روی گردنش گذاشتم، استاد گفت نه محکم بزن، می گوید من زدم و بعد از درس به استاد گفتم ایشان از اجلاء علماء و طراز اول است، گفت عجب حالا همه برای زیارتش می روم، چرا باید اول این کار را کنی که بعد معذرت خواهی کنی.

سعی کنید مدارا کنید، میرزا جواد آقای تهرانی، گاهی کسی اشکال واهی می کردند و طلبه ها می خندیدند، ایشان اول یک سر و رویی به اشکال می داد که آبروی طرف محفوظ بماند، این خیلی فرق می کند با دیگران، ایشان با اینکه 30 سال از عمرشان گذشته و در بهشت رضا مدفون هستند، وقتی ایشان فوت کردند، یک آقایی که من می شناسمش، روز بعد سر قبر ایشان رفته بود و ایشان وصیت کرده بود که قبرم صاف باشد و نشانه ای که من از علماء هستم نباشد، یک آقایی رفته بوده که فاتحه بخواند و مثل الان نبوده که آن قطعه قداست پیدا کرده و بزرگان می گویند آنجا دفنمان کنید تا شفیع واقع شود، این فرد می گوید از مامورین بهشت رضا پرسیدم ایشان گفتند نمی دانیم کی هستند، پیدا نکردم و شب خواب میرزا جواد آقا را دیدم که ایشان تفقد و نوازش کردند و گفتند امروز قبر مرا پیدا نکردی و خداحافظی کردند و بعد دیدم همه قبرستان تا سینه بیرون آمدند و گفتند این شخص کی بود؟ گفتم میرزا جواد آقای تهرانی، گفتند هر کی بوده از دیروز که ایشان اینجا دفن شده، خدا دستور داده که به برکت ایشان، عذاب برداشته شود.

عین مضمون روایتی که اگر عالمی گذرش به قبرستان بیفتد خداوند 40 سال عذاب را از اهل قبرستان بر می دارد، اینها آداب را رعایت می کردند که این فضیلت را دارند.

۵

جدیت در بحث

ولی عمده بحث که می خواستم بگویم، جدیت در بحث است، اگر می خواهیم مکاسب بخوانیم اول پیش مطالعه کنیم، موقع مکاسب خواندن ما، شروح که نبود و شما با شرح فارسی می توانید شب قبل تمام درس را بخوانید، کوشش و استقامت می خواهد، خودتان تمام مطالب را آماده کنید و بعد که سر درس می روید، می فهمید قشنگ مطلب را و اشکالات را.

من 12 سال قم بودم و رفتم نزد آیت الله اراکی در مدرسه فیضیه که نماز می خواندند، گفتم: من چگونه درس بخوانم؟ شما چگونه در جوانی درس می خواندید؟ ایشان بهترین شاگردان شیخ عبدالکریم حائری بودند ایشان از اراک شاگرد آقای حائری بودند، آن وقت بهتر از ایشان کسی نبودند، حضرت امام در نجف بودند و آیت الله اراکی که مشهد می آمدند با مرحوم پدر خدمتشان می رفتیم و کمی می شناختند، ایشان می گفتند درس خارج را من شب مطالعه می کردم و قبل از کلاس به عربی می نوشتم (الان بعد از هشت سال خارج، نمی تواند عربی بنویسد) و فقط چند خط خالی می گذاشتم که جایی که نفهمیده بودم و نتیجه درس فردا این بود که جای خالی را پر می کردم.

اینها اینگونه درس خواندن که مرجع شدند، از نظر عبادت و تقوا آنگونه و از نظر جدیت درس آنگونه.

حتما مباحثه کنید، قبل از مباحثه در اینجا است: « وَ الْمُتَعَلِّمُ يَحْتَاجُ إِلَى رَغْبَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ فَرَاغٍ وَ نُسُكٍ وَ خَشْيَةٍ وَ حِفْظٍ وَ حَزْمٍ»، متعلم نیاز به این صفات دارد.

اینها هر کدام صحبت دارد که اگر اینها را یاد گرفتیم ما متعلم می شویم وقت درس خواندن اول وقت است، چرا اول درس 4 نفر هستند و کم کم زیاد می شوند، معلوم نیست چیزی یاد نمی گیرد و باید گفت چگونه طلبه اید.

شما که مکاسب می خوانید و اصلا سر و ته مطلب دیروز را نمی دانید و استاد مجبور به تکرار است تا در جریان درس قبل قرار بگیرد، یعنی پس مطالعه نکردید و مباحثه نکردید و سر کلاس دیر می آید، و حواسش هم نیست، کم کم بی رغبت می شود و انگیزه ندارد.

۶

نگاه به روش بزرگان

یکی از راه های متعهد شدن نسبت به تحصیل نگاه کردن به روش بزرگان است. من روش مرحوم ایت الله اراکی را عرض کردم.

در یک زمانی اخباری گری رایج شده بود و داشت حوزه نجف که مرکز حوزه ها بود، داشت اخباری گری فرا می گرفت شخصیت از بهبهان که به وحید بهبهانی معروف شد، احساس مسئولیت کرد که برود در نجف این اساس را برهم بزند. این اراده قوی را ببنید. رفت به نجف، در نجف صاحب حدائق که معتدل است رئیس این بود در این کتاب با علامه حلی که در فقاهت و اجتهاد را رواج داده، بحث زیاد شده است.

وحید بهبهانی متوفای 1206 قمری در آن بهبان بود، شیخ یوسف بحرانی در کربلا بوده، ایشان به کربلا نقل مکان کرد و به واسطه حضور او این مرکز علمی شکوفا شد و مکتب اخباری گری که گرایش حاکم بر اجتهاد، درسها و پژوهشهای علمی در آن شهر بود، رونق گرفت. وحید بهبهانی در آن زمان در شهر بهبهان اقامت داشت و زندگی در این شهر دور افتاده او را از نزاع فعال با اخباریان و اصولیان برکنارداشته بود، او احساس کرد کنار گذاشتن تفکر اصولی از چرخه استنباط، خسارت سنگینی به بار خواهد آورد، از این رو به کربلا مهاجرت کرد و وارد فضای علمی جنجال آمیز آن شهر شد و گاهی در درس صاحب حدائق شرکت می کرد، اما در آن زمان هیچیک از کسانی که در درس شیخ شرکت می کردند، وحید بهبانی را نمی شناختند، نمی دانستند تقدیر الهی چه نقش عمده ای در این نزاع بر عهده این شخصیت گذاشته است.

او یک روز پس از پایان جلسه درس برخواست و با صدای بلند خطاب به انبوه طلبه هایی که در درس شیخ حضور داشتند گفت من حجت خدا بر شما هستم، سپس برای آنها شرح داد که کنار گذاشتن علم اصول از حوزه های علمیه چه خطرهایی برای اجتهاد دارد.

آنگاه مرحوم محدث قمی در کتاب الفوائد الرضویه، جریانی نقل می کند از قول شخصی که خادم حرم امام حسین بوده به نام حاج کریم: این شخص در جوانی به خدمت گذاری در حرم امام حسین مشغول بود یک شب دید شیخ یوسف بحرانی و وحید بهبانی داخل حرم ایستاده اند و با هم گفتگو می کنند و بحث اخباری گری و اجتهاد و رد آنها بود، بحث آنها طول کشید تا هنگام بستن درهای حرف فرا رسید، آنها به رواق پیرامون حرم آمدند و در حال ایستاده به بحث ادامه دادند، خادمان می خواستند درهای رواق را ببندند، آندو به صحن آمدند و گفتگو را ادامه دادند، هنگام بستن درهای حرم فرا رسید آنان از دربی که روبروی قبله گشوده می شد، پشت درب صحن ایستادند و به گفتگو ادامه دادند در این هنگام خادم یاد شده آنها را به حال خود گذاشته و رفت و خوابید و سپس با طلوع فجر که بیدار شد و به طرف حرم آمد از دور صدای گفتگو و مباحثه این دو نفر را از سر شب تا اذان صبح شنید.

این معنای مقاومت و استقامت و تعهد نسبت به علم است.

سپس با صدای اذان صبح، شیخ یوسف برای اقامه نماز به حرم برگشت و وحید بهبهانی نیز به صحن بازگشت و عبای خود را در گوشه ای از مدخل باب القبله پهن کرد و به نماز صبح برخواست.

یک جریان هم از میرزای شیرازی بگویم که یک فتوای او باعث شد در دربار هم ناصرالدین شاه قلیان ها را شکستند ببنید از نظر علمی در چه مقامی بوده است.

جریانی عجیبی راجع به ایشان نقل می کنند که آن این است: آقای اراکی نقل کرده اند و از آقای آخوند همدانی هم نقل شده که ایشان از حاج شیخ (شیخ عبدالکریم) نقل کرد که ایشان می فرمود: من در عمرم مثل دو نفر در عشق به علمیات کسی را ندیدم، اینطور عاشق علم بودند که با بودن موانع مهم که افراد عادی بلکه فوق عادی از اشتغال علمی مانع می شود، برای این دو نفر اصلا مانعیت نداشت.

یک روز صبح می بینیم که نون نداریم به بهانه نون گرفتن درس صبح را تعطیل می کنیم، حال ببنیم ایشان در جه وضعیتی بوده:

بعد نقل شده: هنگام جان دادن مرحوم میرزای شیرازی، یک حالتی داشتند که نمی دانستیم ایشان زنده هستند یا فوت کردند از مرحوم عبدالهادی از سید علی نقل شده است، قرار شد امتحان کنند که زنده است یا خیر، یکی رفت و در گوششان گفت از طرف دولت عثمانی برای زیارت شما آمده اند، اثر حیات در میرزا ظاهر نشد، دیگری گفت سفیر ایران آمده می خواهد سلام عرض کند. میرزا علی آقا گفت من می دانم چگونه پدرم را امتحان کنم، به گوش میرزا گفت نان سوخته چه حکمی دارد؟ میرزا جنبید، فرمود از چه بابت حکمش را تعیین کنیم از این باب که اکل خبائث است که حرام است و یا از باب مضر بودن است که حرام است و یا بگوئیم اگر بخواهیم تحریمش کنیم چون نان غیر سوخته هم همراهش است و با آن دور ریخته می شود، لازمه اش تحریمی دیگری است و تزاحم می شود بین دو حرام و حرمت اکل فعلیت ندارد و میرزا این شقوق را در آن حال بیان می کند.

انسان چقدر باید شیفه علم و دانایی باشد که در حال جان دادن هم به فکر علم است.

در اینجا عرض را تمام می کنم و دعا می کنیم یک ذره عنایتی به ما کنند.

گفت: گر به ذره نظر لطف بو تراب کند                      به آسمان رود و کار آفتاب کند

در این ایام فرخنده عید غدیر از امام زمان می خواهیم به پاس حرمت این عید سعید، یک گوشه چشمی، یک عنایتی به ما بفرماید که ان شاء الله ما به تمام آدابی که برای تعلیم و علم است که بهترین عبادت است خدا ما را موفق بدارد.

و السلام علیک و رحمة الله و برکاته