برگ ها زرد وتیره

فصل ، فصل خزان بود

هر ستاره

حرف خط خورده تار

در دل صفحه آسمان بود

گرچه گاهی شهابی

مشق های شب آسمان را

زود خط می زد ومحو می شد

باز در آن هوای مِه آلود

پاک کن هایی از ابر تیره

خطّ خورشید را پاک می کرد

ناگهان نوری از شرق تابید

خون خورشید

آتشی در شفق زد

مردی از شرق برخاست

آسمان را ورق زد (١)

ونیز بنگرید که با یک نگاه لطیف ، چه پیامی از طبیعت اقتباس شده است :

غنچه با دل گرفته گفت :

«زندگی لب ز خنده بستن است»

گل به خنده گفت :

«زندگی شکفتن است

با زبان سبز ، راز گفتن است»

گفت وگوی غنچه وگل از درون باغچه

باز هم به گوش می رسد

__________________

١ ـ مثل چشمه ، مثل رود؛ برگرفته از : ادبیات فارسی ، سال اوّل نظام جدید آموزش متوسّطه (شماره ١ / ٢٠١) ، ص ٧٧ و ٧٨.

۳۹۱۱