گردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتى نيز كردند ولى پاسخ شنيدند كه صلاح مسلمانان در همين بود. (١)

اين انتقاد واعتراف بود كه اقليتى را از اكثريت جدا كرد وپيروان على عليه‌السلام را به همين نام ( شيعه على ) به جامعه شناسانيد ودستگاه خلافت نيز به مقتضاى سياست وقت مراقب بودكه اقليت نامبرده به اين نام معروف نشوند وجامعه به دو دسته اقليت واكثريت منقسم نگردد ، بلكه خلافت را اجماعى مى شمردند ومعترض را متخلف از بيعت ومتخلف از جماعت مسلمان مى ناميدند وگاهى با تعبيرات زشت ديگر ياد مى كردند. (٢)

البته شيعه همان روزهاى نخستين محكوم سياست وقت شده نتوانست به مجرد اعتراض ، كارى از پيش ببرد وعلى عليه‌السلام نيز به منظور رعايت مصلحت اسلام ومسلمين ونداشتن نيروى كافى دست به يك قيام خونين نزد ولى جمعيت معترضين از جهت عقيده تسليم اكثريت نشدند وجانشينى پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله ومرجعيت علمى را حق طلق على عليه‌السلام مى دانستند (٣) ومراجعه علمى ومعنوى را تنها به آن حضرت روا مى ديدند وبه سوى او دعوت مى كردند. (٤)

__________________

(١) تاريخ يعقوبى ، ج ٢ ، ص ١٠٣ - ١٠٦ ؛ تاريخ ابى الفداء ، ج ١ ، ص ١٥٦ و١٦٦ ؛ مروج الذهب ، ج ٢ ، ص ٣٠٧ و٣٥٢ ؛ ابن ابى الحديد ، ج ١ ، ص ١٧ و١٣٤

(٢) عمروبن حريث به سعيد بن زيد گفت : آيا كسى با بيعت ابى ابكر مخالفت كرد ؟ پاسخ داد : هيچ كس مخالف نبود جز كسانى كه مرتد شده بودند يا نزديك بود مرتد شوند. « تاريخ طبرى ، ج ٢ ، ص ٤٤٧ »

(٣) در حديث معروف ثقلين مى فرمايد : من در ميان شما دو چيز با ارزش را به امانت مى گذارم كه اگر به آنهامتمسك شويد هرگز گمراه نخواهيد شد : قرآن واهل بيتم تا روز قيامت از هم جدا نخواهند شد. اين حديث با بيشتر از صد طريق از سى وپنج نفر از صحابه پيغمبر اكرم نقل شده است. « رجوع شود به عبقات الانوار ، ج ٢ ، ص ٣٤ ، ( حديث ثقلين ) وغاية المرام ، ص ٢١١ » .

پيغمبر فرمود : من شهر علمم وعلى درب آن مى باشد پس هر كه طالب علم است از درش وارد شود. « البداية والنهاية ، ج ٧ ، ص ٣٥٩ »

(٤) يعقوبى ، ج ٢ ، ص ١٠٥ - ١٥٠ مكررا ذكر شده

۲۱۲۱