__________________

خدايا برادرم موسى به تو گفت : خدا شرح صدرى به من عطا كن وكارهايم را آسان گردان وزبان گويايى به من بده تا سخنانم را بفهمند وبرادرم هارون را وزير وكمك من قرار بده. پس وحى نازل شده كه : ما بازوى تو را به واسطه برادرت محكم مى گردانيم ونفوذ وتسلطى به شما عطا خواهيم نمود. خدايا ! من هم پيغمبر تو هستم ، شرح صدرى برايم عطا كن وكارهايم را آسان گردان وعلى را وزير وپشتيبانم قرار بدهد ، ابوذر مى گويد : هنوز سخن پيغمبر تمام نشده بود كه آيه نازل گشت « طبرى ، ذخائر العقبى ، ط قاهره ، سال ١٣٥٦ ، ص ١٦ » حديث مذكور با اندكى اختلاف در الدّر المنثور ، ج ٢ ، ص ٢٩٣ نيز نقل شده. بحرانى در كتاب غاية المرام ، ص ١٠٣ ، ٢٤ حديث از كتب عامه و١٩ حديث از كتب خاصه در شأن نزول آيه نقل كرده است.

از جمله آيات اين آيه است : ﴿ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ .

﴿ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً ( مائده ، آيه ٦ ) : كفار امروز از برچيده شدن دستگاه اسلام نا اميد شدند پس ديگر از آنان نهراسيد ، ولى از من بترسيد. امروز دين شما را كامل ونعمت خود را بر شما تمام نمودم واسلام را براى شما برگزيدم.

ظاهر آيه اين است كه : قبل از نزول آيه كفار اميدوار بودند كه : روزى خواهد آمد كه دستگاه اسلام برچيده شود ولى خداوند متعال به واسطه انجام كارى آنان را براى هميشه از نابودى اسلام مأيوس گردانيده وهمان كار سبب كمال واستحكام اساس دين بوده است ولابد از امور جزئى مانند جعل حكمى از احكام نبوده بلكه موضوع قابل توجه ومهمى بوده كه بقاى اسلام مربوط به آن بوده است.

ظاهراً اين آيه با آيه اى كه در اواخر اين سوره نازل گشته بى ربط نباشد. ﴿ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ( مائده ، آيه ٧٢ ) : اى پيغمبر ! موضوعى را كه به تو دستور داديم به مردم ابلاغ كن كه اگر ابلاغ نكنى رسالت خدا را انجام نداده اى. وخدا تو را از هر گونه خطرى كه متوجه تو باشد در امان خواهد داشت.

اين آيه دلالت مى كند كه ، خدا موضوع قابل توجه وبسيار مهمى را كه اگر انجام نگيرد اساس اسلام ورسالت در خطر واقع مى شود به پيغمبر دستور داده ولى از بس با اهميت بوده پيغمبر از مخالفت وكارشكنى مردم مى ترسيده وبه انتظار موقعيت مناسب آن را به تأخير مى انداخته است. تا اين كه از جانب خدا امر مؤكد وفورى صادر شده كه : بايد در انجام اين دستور تعلل نورزى واز هيچ كس نهراسى. اين موضوع هم لابد از قبيل احكام نبوده ، زيرا تبليغ يك يا چندقانون نه آن اهميت را دارد كه از عدم بينش اساس اسلام واژگون گردد ونه پيغمبر اسلام از بيان قوانين ترسى داشته است.

اين قرائن وشواهد مؤيد اخبارى هستند كه دلالت دارند كه : آيه هاى مذكور در غدير خم درباره ولايت على بن ابى طالب نازل گشته است. وبسيارى از مفسرين شيعه وسنى نيز آن را تأييد نموده اند.

ابوسعيد خدرى مى گويد : پيغمبر در غدير خم مردم را به سوى على دعوت نموده بازوهاى او را گرفته به طورى

۲۱۲۱