چيزى را كه درك مى كردند بى كم وكاست مى گفتند وآنچه را مى گفتند مى كردند وآنچه مدعى بودند شعور مرموزى بودكه با مدد غيبى به ايشان افاضه مى شد واز آن راه وظايف اعتقادى وعملى مردم را از پيشگاه خدايى فرا گرفته به مردم تبليغ مى كردند.

واز اين جا روشن مى شود كه براى ثبوت دعوى نبوت ، حجت ودليل لازم است ومجرد اين كه شريعتى كه پيغمبر مى آورد مطابق عقل مى باشد ، در صدق دعوى پيغمبرى كافى نيست زيرا كسى كه دعوى پيغمبرى مى كند علاوه بر دعوى صحت شريعت خود دعوى ديگرى دارد وآن اين است كه با عالم بالا رابطه وحى ونبوت دارد واز جانب خدا مأموريت دعوت يافته است واين دعوى در جاى خود دليل مى خواهد.

واز اين روى بود كه ( چنان كه قرآن كريم خبر مى دهد ) پيوسته مردم با ذهن ساده خود از پيغمبران خدا براى اثبات صدق دعوى نبوت معجزه مى خواسته اند.

ومعناى اين منطق ساده ودرست اين است كه وحى ونبوت كه پيغمبر خدا دعوى مى كند در ساير مردم كه مانند وى انسانند يافت نمى شود وناچار نيرويى است غيبى كه خدا به طور خرق عادت به پيغمبر خود داده كه به وسيله آن سخن خدا را شنيده از روى مأموريت ، به مردم برساند اگر راست است ، پس پيغمبر از خداى خود بخواهد كه خارق عادت ديگرى به وجود آورد كه مردم به وسيله آن صدق نبوت پيغمبر ( مدعى نبوت ) را باور كنند.

چنان كه روشن است درخواست معجزه از پيغمبران طبق منطقى است درست وبر پيغمبر خداست كه براى اثبات نبوت خود ابتدا يا طبق درخواست مردم ، معجزه بياورد وقرآن كريم نيز اين منطق را تأييد كرده از بسيارى از پيغمبران ابتدا يا پس از درخواست مردم معجزه نقل مى فرمايد.

البته بسيارى از كنجكاوان تحقق معجزه ( خرق عادت ) را انكار نموده اند ولى سخنشان به دليل قابل توجهى تكيه نمى دهد وعلل واسبابى كه براى حوادث تاكنون

۲۱۲۱