خود وجهان را مى يابد ؛ يعنى شك ندارد كه ( او هست وچيزهاى ديگرى جز اوهست ) وتا انسان انسان است اين درك وعلم در او هست وهيچ گونه ترديد بر نمى دارد وتغيير نمى پذيريد.

اين واقعيت وهستى كه انسان در برابر سوفسطى وشكاك اثبات مى كند ثابت است وهرگز بطلان نمى پذيرد ؛ يعنى سخن سوفسطى وشكاك كه در حقيقت نفى واقعيت مى كند هرگز وهيچ گاه درست نيست پس جهان هستى واقعيت ثابتى در بر دارد.

ولى هر يك از اين پديده هاى واقعيت دار كه در جهان مى بينيم دير يا زود واقعيت را از دست مى دهد ونابود مى شود واز اين جا روشن مى شود كه جهان مشهود واجزاى آن خودشان عين واقعيت ( كه بطلان پذير نيست ) نيستند بلكه به واقعيتى ثابت تكيه داده با آن واقعيت ، واقعيت دار مى شوند وبه واسطه آن داراى هستى مى گردند وتا با آن ارتباط واتصال دارند با هستى آن هستند وهمين كه از آن بريدند نابود مى شوند. (١) ما اين واقعيت ثابت بطلان ناپذير را ( واجب الوجود ) خدا مى ناميم.

نظرى ديگر از راه ارتباط انسان وجهان

راهى كه در فصل گذشته براى اثبات وجود خدا پيموده شد ، راهى است بسيار ساده وروشن كه انسان با نهاد خدادادى خود آن را مى پيمايد وهيچ گونه پيچ وخم ندارد ولى بيشتر مردم به واسطه اشتغال مداوم كه به ماديات دارند واستغراقى كه در لذايذ محسوسه پيدا كرده اند رجوع به نهاد خدادادى وفطرت ساده وبى آلايش برايشان بسيار سخت وسنگين مى باشد.

__________________

(١) در كتاب خدا ( ابراهيم ، آيه ١٠ ) به اين برهان اشاره كرده مى فرمايد : ﴿ قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ ؛ آيا مى شود در خدا شك كرد خدايى كه آسمان ها وزمين را به وجود آورده - عدم را شكافته وآسمان ها وزمين را پديدار ساخته است

۲۱۲۱