که امیر ورهبرتان گردم». (۱)

اما چون رفت وآمدها زیاد شد ودرخواست های مصرّانه مسلمانان افزایش یافت وسیل مردم خسته از مظالم پیشین ومشتاقِ عدالت به درِ خانه حضرت سرازیر گردید ، امام احساس وظیفه کرد وناگزیر بیعت مردم را پذیرفت. امام در چند جای نهج البلاغه از استقبال پرشور وپافشاری مردم ، هنگام درخواست بیعت ، یاد نموده است. از آن جمله می فرماید :

«مردم همانند شتران تشنه کامی که به آب برسند وساربان رهایشان ساخته وافسار از سر آن ها برگیرد ; برمن هجوم آوردند ، به یکدیگر تنه می زدند وفشار می آوردند آنچنان که گمان کردم مرا خواهند کشت ، یا برخی ، برخی دیگر را به قتل خواهند رسانید ، سپس این موضوع (قبول خلافت) را زیر ورو کردم ، همه جهاتش را سنجیدم به طوری که خواب را از چشمم ربود.» (۲)

در جای دیگر صحنه پرشور ازدحام مردم بر گرد خویش خود را مجسم ساخته تابلوی گویایی از خوشحالی وشور وهیجان مردم پس از دریافت خبر قبول بیعت توسط آن حضرت ، ترسیم می کند ومی فرماید :

«شما دستم را (برای بیعت) گشودید ومن بستم ، شما آن را به سوی خود کشیدید ومن آن را عقب کشیدم ، پس از آن همچون شتران تشنه که روز آب خوردن به آبشخور حمله می کنند وبه یکدیگر تنه می زنند ، در اطراف من گرد آمدید ، آن چنان که بند کفشم پاره شد ، عبا از دوشم افتاد ، وضعیفان زیر دست وپا رفتند!

آن روز سرور وخوشحالی مردم به خاطر بیعت با من ، چنان شدت داشت که خردسالان به وجد آمده بودند ، پیران خانه نشین با پای لرزان برای دیدن منظره بیعت به راه افتاده بودند ، وبیماران برای مشاهده این

__________________

۱ ـ نهج البلاغه ، صبحی صالح ، خطبه ۹۲.

۲ ـ همان مدرک ، خطبه ۵۴.

۷۵۸۱