اعتراض قرار داد ، ولی مرور ایام وسیر حوادث نشان داد که این گونه اعتراض ها چندان سودی ندارد وخلیفه وهوادارانش در حفظ وادامه قدرت خود مصرّند. در این هنگام علی عليه‌السلام بر سر دو راهی حساس وسرنوشت سازی قرار گرفت : یا می بایست به کمک رجال خاندان رسالت وعلاقه مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع وقانونی نمی دانستند ، به پاخیزد وبا توسل به قدرت ، خلافت وحکومت را قبضه کند ، ویا آن که وضع موجود را تحمل کرده ودر حدّ امکان به حل مشکلات مسلمانان وانجام وظائف خود بپردازد. از آن جا که در رهبری های الهی ، قدرت ومقام ، هدف نیست ، بلکه هدف چیزی بالاتر وارجدارتر از حفظ مقام وموقعیت است ووجود رهبری برای این است که به هدف تحقق ببخشد ، ولذا اگر روزی رهبر برسر دوراهی قرار گرفت وناگزیر شد که از میان مقام وهدف ، یکی را برگزیند ، باید از مقام چشم پوشی کند وهدف را مقدم تر از حفظ مقام وموقعیت خویش به شمارد. علی عليه‌السلام که با چنین وضعی رو به رو شده بود ، راه دوم را برگزید. او با ارزیابی اوضاع واحوال جامعه اسلامی به این نتیجه رسید که اگر اصرار به قبضه کردن حکومت وحفظ مقام وموقعیت رهبری خود نماید ، وضعی پیش می آید که زحمات پیامبر اسلام وخون های پاکی که در راه این هدف وبرای آبیاری نهال اسلام ریخته شده است ، به هدر می رود. امام در خطبه «شِقْشِقیّه» از این دو راهی دشوار وحساس ورمز انتخاب راه دوم چنین یاد می کند :

«... من ردای خلافت را رها ساختم ، ودامن خود را از آن در پیچیدم (وکنار رفتم) ، درحالی که در این اندیشه فرورفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) به پاخیزم (وحق خود ومردم را بگیرم) ویا در این محیط پرخفقان وظلمتی که پدید آورده اند ، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده ، جوانان را پیر ومؤمن را به رنج آورد تا آن گاه که به ملاقات پروردگارش بشتابد.

(عاقبت) دیدم بردباری وصبر ، به عقل وخرد نزدیک تر است ، لذا

۷۵۸۱