نزد او نشستم. کسی پیش او نبود. پرسید : احمد! کاری داری؟

گفتم : آری پدر ، اگر اجازه می دهی بگویم.

گفت : اجازه داری.

گفتم : پدر! این مرد که صبح او را دیدم چه کسی بود که نسبت به او چنین تواضع واحترام نمودی ودر سخنانت ، به او «فدایت شوم» می گفتی وخود وپدر ومادرت را فدای او می ساختی؟! گفت : پسرم! او امام «رافضیان» (۱) ، «حسن بن علی» معروف به «ابن الرضا» است.

آن گاه اندکی سکوت کرد. من نیز ساکت ماندم. سپس گفت : پسرم! اگر خلافت از دست خلفای بنی عباس بیرون رود ، کسی از بنی هاشم جز او سزاوار آن نیست واین به خاطر فضیلت وعفت وزهد وعبادت واخلاق نیکو وشایستگی اوست ، پدر او نیز مردی بزرگوار وبافضیلت بود.

با این سخنان اندیشه ونگرانی ام بیش تر وخشمم نسبت به پدر فزون تر شد. دیگر هّم وغمی جز این نداشتم که درباره ابن الرّضا پرسوجو کنم وپیرامون او کاوش وبررسی نمایم. از هیچ یک از بنی هاشم وسران سپاه ونویسندگان وقاضیان وفقیهان ودیگر افراد درباره او سؤال نکردم مگر آن که او را در نظر آنان در نهایت بزرگی وارجمندی ووالایی یافتم ، همه از او به نیکی یاد می کردند واو را بر تمامی خاندان وبزرگان خویش مقدم می شمردند. (بدین گونه) مقام او در نظرم بالا رفت ، زیرا هیچ دوست ودشمنی را ندیدم مگر آن که در مورد او به نیکی سخن می گفت واو را می ستود .... (۲)

__________________

۱ ـ دشمنان شیعیان ، آنان را به طعنه «رافضی» می نامیدند.

۲ ـ شیخ مفید ، الإرشاد ، ص ۳۳۸ ؛ فتّال نیشابوری ، روضه الواعظین ، ص ۲۷۳ ۲۷۵ ؛ طبرسی ، إعلام الوری بأعلام الهُدی ، ص ۳۷۶۳۷۷ ؛ کلینی ، اصول کافی ، ج ۱ ، ص ۵۰۳ ؛ علی بن عیسی اربلی ، کشف الغمّه ، ج ۳ ، ص ۱۹۷ ؛ پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسکری عليه‌السلام ، ص ۱۳۱۷.

۷۵۸۱