علما وصاحبدلان می نشست وبه یاد روز رستاخیز می افتاد ، سخت می گریست!. او هم نماز می خواند وهم به میگساری وعیش وطرب می پرداخت. هنگام شنیدن نصایح دانشمندان ، از همه زاهدتر وبا ایمان تر جلوه می کرد ، اما وقتی که برتخت خلافت می نشست وبه رتق وفتق امور کشور می پرداخت از «نرون» و «چنگیز» کمتر نبود!

مورخان می نویسند : روزی هارون به دیدار «فُضَیْل بن عیاض» ، یکی از مردان وارسته وآراسته وآزاده آن روز رفت. فضیل با سخنان درشت به انتقاد از اعمال ناروای او پرداخت ووی را از عذاب الهی که در انتظار ستم گران است ، بیم داد. هارون وقتی این نصایح را شنید به قدری گریست که از هوش رفت! وچون به هوش آمد ، از فضیل خواست دوباره او را موعظه نماید. چندین بار نصایح فضیل ، وبه دنبال آن ، بی هوشی هارون تکرار گردید! سپس هارون هزار دینار به او داد تا در موارد لزوم مصرف نماید.

هارون با این رفتار ، نمونه کاملی از دوگانگی وتضاد شخصیت را نمودار ساخته بود ، زیرا گویی از نظر او کافی بود که از ترس خدا گریه کند وبی هوش شود وبعد هرچه بخواهد بدون واهمه بکند. او دو هزار کنیزک داشت که سیصد نفر از آنان مخصوص آواز ورقص وخنیاگری بودند (۱). نقل می کنند که وی یک بار به طرب آمده دستور داد سه میلیون درم بر سر حضار مجلس نثار شود!. وبار دیگر که به طرب آمد ، دستور داد تا آوازه خوانی را که او را به طرب آورده بود ، فرمانروای مصر کنند!! (۲)

هارون کنیزکی را به یک صد هزار دینار ، وکنیزک دیگر را به سی وشش هزار دینار خریداری کرد ، اما دومی را فقط یک شب نگاه داشت وروز دیگر ، او را به یکی از درباریان خود بخشید! حالا علت این بخشش چه بود ، خدا می داند! (۳)

__________________

۱ ـ جرجی زیدان ، تاریخ تمدن اسلام ، ترجمه علی جواهر کلام ، ج ۵ ، ص ۱۶۲.

۲ ـ جرجی زیدان ، همان کتاب ، ص ۱۷۳.

۳. همان ، ص ۱۶۳.

۷۵۸۱