حقیقت است که وی بیش وپیش از آن که یک رهبر سیاسی ومعمولی باشد ، جانشین پیامبر است وپیامبر نیز آورنده دین وآموزنده اخلاق.

پس خلیفه در اسلام ، بجز تصدی شؤون رایج سیاست ، متکفل امور دینی مردم وپیشوای مذهبی آنان نیز هست. این حقیقت مسلم ، موجب آن شد که پس از نخستین سلسله خلفای اسلامی ، زمام داران بعدی که از آگاهی های دینی ، بسیار کم نصیب وگاه به کلی بی نصیب بودند ، در صدد برآیند که این کمبود را بهوسیله رجال دینی وابسته به خود تأمین کنند وبا الحاق فقها ومفسران ومحدثان مزدور به دستگاه حکومت خود ، این دستگاه را باز هم ترکیبی از دین وسیاست سازند.

فایده دیگری که به کارگیری این گونه افراد برای خلفای وقت در بر داشت ، آن بود که اینان طبق میل وفرمان زمام داران ستم پیشه ومستبدّ ، به سهولت می توانستند احکام دین را به بهانه «مصالح روز» تغییر وتبدیل داده ، در پوششی از استنباط واجتهاد که برای مردم عادی وعامی قابل تشخیص نیست حکم خدا را به خاطر مطامع خدایگان دگرگون سازند.

مؤلفان ومورخان قرن های پیشین ، نمونه های وحشت انگیزی از جعل حدیث وتفسیر به رأی را که غالباً دست قدرت های سیاسی در آن نمایان است ، ذکر کرده اند.

عیناً همین عمل درباره تفسیر قرآن نیز انجام می گرفت : تفسیر قرآن بر طبق رأی ونظر مفسر ، از جمله کارهایی بود که می توانست به آسانی حکم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد وآن ها را به آن چه مفسر خواسته است که او نیز اکثر اوقات همان را می خواست که حاکم خواسته بود معتقد کند.

بدین گونه بود که از قدیم ترین ادوار اسلامی ، فقه وحدیث وتفسیر به دو جریان کلی تقسیم شد : یکی جریان وابسته به دستگاه های حکومت های غاصب که در موارد بسیاری حقیقت ها را فدای مصلحت های آن دستگاه ها ساخته وبه

۷۵۸۱