«ابن اثیر» می نویسد :

هنگامی که سر حسین را نزد یزید بردند ، موقعیت ابن زیاد نزد او بالا رفت واز اقدام او خوشحال شد وبه وی جایزه داد ، ولی طولی نکشید که به وی گزارش رسید که مردم نسبت به او خشمگین شده اند وبه او لعن وناسزا می گویند ، از این رو از کشتن حسین پشیمان شد. او می گفت :

کاش متحمل اذیت می شدم وحسین را به منزل خود می آوردم وبه خاطر پیامبر اسلام ورعایت حرمت قرابت حسین با او ، اختیار را به وی واگذار می کردم ، هرچند موجب ضعف حکومتم می شد. خدا پسر مرجانه (ابن زیاد) را لعنت کند! او حسین را مجبور به این کار کرد ، در حالی که حسین از وی خواسته بود اجازه بدهد دست در دست من بگذارد یا به یکی از مناطق مرزی برود (۱) ، ولی پسر مرجانه با پیشنهاد او موافقت نکرده او را به قتل رساند وبا این کار مرا مورد بغض ونفرت مسلمانان قرار داده وتخم دشمنی مرا در دل های آن ها افشاند. اینک هر کس وناکسی به خاطر قتل حسین با من دشمن شده است. این چه گرفتاری بود که پسر مرجانه برای من درست کرد؟! خدا او را لعنت کند وگرفتار غضب خویش سازد! (۲)

__________________

۱ ـ البته این قسمت را یزید ، یا مورّخان درباری آن روزگار ، از خود اضافه کرده اند زیرا هرگز امام حسین عليه‌السلام نگفته بود که حاضر است دست بیعت در دست یزید بگذارد. واساساً پیام نهضت عاشورا ، از اول تا آخر ، نفی بیعت با یزید ویزیدیان است.

۲ ـ ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، ج ۴ ، ص ۸۷ این جریان را طبری در تاریخ خود (ج ۶ ، ص ۲۶۶) ونیز سبط ابن جوزی در تذکره الخواص (ص ۲۶۱ و ۲۶۵) به اختصار نقل کرده اند. حتی ابن زیاد نیز پس از فاجعه کربلا از عواقب جنایتی که مرتکب شده بود ، نگران شد. گواه این معنا گفتوگویی است که بین او وعمر بن سعد رد وبدل شده است وطبری وابی مخنف آن را بدین صورت نقل کرده اند :

پس از کشته شدن حسین بن علی عليه‌السلام ، عُبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد گفت : آن نوشته ای که درباره قتل حسین به تو داده بودم ، کجاست؟ عمر سعد گفت :

۷۵۸۱