حال آن که ، کاوش های علمی پیش از فروید وپس از او ابعاد توانمندی را در روح وروان انسان کشف کرده ، وبرای انسان غرائز بالاتری را اثبات نموده که نقش آفرینشگری در تاریخ بشر داشته است ، مانند :

۱. بعد معنوی وگرایش به ماورای طبیعت که موجب پذیرش وگسترش ادیان ومذاهب وسازنده ملل ونحل است واین همه معابد ومساجد ومراکز دینی وجنگ های مذهبی ، پرتوی از فعالیت آن غریزه می باشد.

۲. بعد اخلاقی وگرایش به درستی وراستی که در حیات انسان نقش عظیمی دارد واگر این بعد از ابعاد روحی انسان ، از زندگی او حذف شود ، زندگی وی دچار نابسامانی عجیبی می گردد.

۳. گرایش به هنر وزیبایی که پدید آورنده معماری های شرقی وغربی ونقاشی ها وکاشی کاری ها وصنایع زیبای دستی است وادبیات بشر در نثر وشعر ، تجلیگاه روشن این بعد از ابعاد روح انسانی است.

۴. بعد علمی وگرایش به کشف مجهولات ویافتن علل پدیده ها ورخدادها که سهم عظیمی در تمدن ها وشکوفایی خرد انسانی دارد.

با توجه به این ابعاد ، چگونه فروید افسار تاریخ بشر را در دست یک غریزه پست انگاشته است؟! تو گویی انسان به عقیده او ومارکسیسم در شکم وغیره خلاصه می شود!

باری ، تفسیر زندگانی خروشان بشر با عواملی مانند «مبارزه طبقاتی» ویا «نظریه جنسی» ، بسان این است که زلزله عظیمی را که خانه ها وساختمان ها را از جای کنده ، وصخره های بزرگ کوه ها را به دشت پرت می کند ، با فرو ریختن یک تاق چوبی پیش از زلزله در آن محیط تفسیر کنیم! پیدا ست که افراد محقق وجامع نگر ، این نوع تنگ نظری ها را در تحلیل حوادث ، کنار می نهند ، وتأثیر دیگر عوامل را که از آن جمله تأثیر شخصیت های الهی در ساختن تاریخ بشر است ، نادیده نمی گیرند.

۷۵۸۱