تاریخی با اغراض وافکار شخصی وانگیزه های خود نویسنده به هم آمیخته می شود ، وچهره واقعیت در پرده ضخیمی از غرضورزی ها پوشیده می گردد.

البته نمی توان همه نویسندگان تاریخ را به پیشداوری متهم کرد ، ولی باید پذیرفت که بسیاری از آنان از این نقطه ضعف پیراسته نیستند. همچنان که نمی توان همه تاریخ نگاران نقلی را ، نویسندگانی با هدف وواقع گرا انگاشت ، زیرا برخی از آنان نیز از اغراض شخصی دور نبودند وبه نقل آن چه مؤید افکار واندیشه ها وعقاید دینی ومنافع ملی آن ها بوده می پرداختند ، واز رویه دیگر حوادث ، چیزی ترسیم نمی کردند. منتها ، در مقام مقایسه ، باید گفت : میزان خطا در تاریخ تحلیلی به مراتب فزونتر از تاریخ نقلی می باشد.

در عصر ما ، چیزی که به تاریخ تحلیلی رونق بیش تری بخشیده ، تدوین فلسفه تاریخ است که خود ; مانند دیگر فلسفه های هر علمی ، جدا از علم تاریخ است. فلسفه تاریخ ، علل کلی پیدایش وقایع ، وتکامل جامعه را روشن می سازد وقوانین عمومی تکامل را به ما می آموزد. به دیگر سخن : فلسفه تاریخ ، ارتباط وپیوند میان وقایع گوناگون را مورد تحقیق وبررسی قرار داده وعلل ومعالیل را در وقایع تاریخی کشف می کند. هر نوع کاوش وجستوجو در پیدا کردن قوانین عمومی تکامل جامعه انسانی ، گامی در راه تکامل فلسفه تاریخ یا «علم جامعه انسان» است.

مطالعه عمیق در علل تکامل ویا تحولات زندگی انسان ها ، روشن می سازد که عوامل محرک تاریخ یکی دو تا نیست ، بلکه عوامل گوناگونی در شرائط مختلف ، چرخ زندگی جامعه انسان را به حرکت در آورده وبا قلم تکوین ، صفحات تاریخ آنان را نگاشته است ، ودر طول تاریخ ، تنها یک عامل نبوده است که ترسیم کننده خط زندگی بشر باشد.

گروهی که می کوشند نیروی محرک تاریخ را به صورت تک عاملی معرفی کنند ، تنگ نظرانی هستند که فقط گوشه ای از حوادث حیات انسان را مورد کاوش

۷۵۸۱