نرفت ، چه ، یارانش به خانه های خود رفتند وبه کارهای خود سرگرم شدند وبه قدری در کار جنگ سستی وبی رغبتی نشان دادند که علی عليه‌السلام را از خود ناامید ساختند. علی عليه‌السلام پیوسته آن ها را به جهاد می خواند ودر دعوت خویش اصرار میورزید ، لیکن نه می شنیدند ونه می پذیرفتند ، تا آن جا که روزی درخطبه خود گفت : با نافرمانی خود ، رأی مرا تباه ساختید وکار به جایی رسید که قریش گفتند : پسر ابی طالب مردی است دلیر ، لیکن با جنگ آشنایی ندارد. پدرشان خوب ، چه کسی علم جنگ را بهتر از من می داند؟! (*)

پس از شهادت امیرمؤمنان عليه‌السلام که حسن بن علی به خلافت رسید ، این پدیده به شدت آشکار شد ومخصوصاً هنگامی که امام حسن مردم را به جنگ اهل شام دعوت نمود مردم خیلی به کندی آماده شدند.

هنگامی که خبر حرکت سپاه معاویه به سوی کوفه به امام مجتبی عليه‌السلام رسید ، دستور داد مردم درمسجد جمع شوند. آن گاه خطبه ای آغاز کرد وپس از اشاره به بسیج نیروهای معاویه ، مردم را به جهاد در راه خدا وایستادگی در مبارزه با پیروان باطل دعوت نمود ولزوم صبر وفداکاری وتحمل دشواری ها را گوشزد کرد. امام عليه‌السلام با اطلاعی که از روحیه مردم داشت ، نگران بود که دعوت او را اجابت نکنند. اتفاقاً همین طور شد وپس از پایان خطبه جنگی مهیّج حضرت ، همه سکوت کردند واحدی سخنان آن حضرت را تأیید نکرد!

این صحنه به قدری اسف بار وتکان دهنده بود که یکی از یاران دلیر وشجاع امیرمؤمنان عليه‌السلام که در مجلس حضور داشت ، مردم را به خاطر این سستی وافسردگی به شدت توبیخ کرد وآن ها را قهرمانان دروغین ، ومردمی ترسو وفاقد شجاعت خواند واز آن ها دعوت کرد که در رکاب امام برای جنگ اهل شام آماده گردند. (۱)

__________________

* ـ آیینه اسلام ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی بیرجندی ، ص ۲۵۰ ۲۵۱.

۱ ـ ابوالفرج الإصفهانی ، مقاتل الطالبیین ، ص ۳۹ ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ، ج ۱۶ ، ص ۳۸ احمد

۷۵۸۱