ناقص يايى «الترامِى : با يكديگر تير انداختن» تَرامىٰ يَتَرٰامىٰ تَرٰامِياً بر قياس تَصٰابى.
مضاعف «التَحابب : يكديگر را دوست داشتن» تَحٰابَّ يَتَحٰابُّ تَحٰابُباً فهو و ذاك مُتَحٰابٌّ ، امر حاضر تَحٰابَّ تَحٰابِّ تَحٰابَبْ ، نهى لٰا يَتَحٰابَّ لٰا يَتَحٰابِّ لٰا يَتَحٰابَبْ ، و بر اين قياس بود جحد و امر غايب. و در اين باب ماضى و امر يك صورتند لكن فرق قراين است.
بدانكه فاء الفعل ، در باب «تفعّل وتفاعل» هر گاه يكى از يازده حرف باشد كه : تاء و ثاء و دال و ذال و زا و سين و شين و صاد و ضاد و طا و ظا است. روا باشد كه تاء را از جنس فاء كنند و ساكن نمايند و در فاء ادغام كنند و هرجا كه اوّل ساكن باشد همزه وصل درآورند پس در تَطَهَّرَ يَتَطَهَّرُ تَطَهُّراً فهو مُتَطَهِّرٌ و ذاك مُتَطَهَّرٌ گويى اِطَّهَّرَ يَطَّهَّرُ اِطَّهُّراً فهو مُطَّهِّرٌ و ذاك مُطَّهَّرٌ و در تدٰارَكَ يَتَدٰارَكُ تَدٰارُكاً فهو مُتَدٰارِكٌ و ذاك مُتَدٰارَكٌ گويى ادّاٰرَكَ يَدّاٰرَكُ ادّارُكاً فهو مُدّاٰرِكٌ وذاك مُدّاٰرَكٌ.
ودر قرآن مجيد
آمده است المُزَّمِّل و المدَّثِّر و ازَّيَّنَتْ فَادّاٰرَأتُم فيهٰا و بر اين قياس بود اتَّرَّبَ يَتَّرَّبُ اتَّرُّبَاً فهو مُتّرِّبٌ و ذاك مُتَّرَّبٌ
و اتّابَعَ يَتّابَعُ اتّابُعاً. واثَّبَّتَ يَثَّبَّتُ اثَّبُّتاً واثّٰاقَلَ يَثّاقَلُ اثّٰاقُلاً. و ادَّثَّرَ يَدَّثَّرُ ادَّثُرّاً و ادّاٰرَكَ ـ چنانكه گذشت ـ و اِذَّكَّرَ يَذَّكَّرُ اِذَّكُّراً.
و اِذّابَحَ يَذّابَحُ اذّابُحاً. و اِزَّمَّلَ يَزَّمَّل و اِزَّمُّلاً. و اِزّاوَرَ يَزّاوَرُ اِزّاوُراً. و اِسَّرَّعَ
يَسَّرَعُ اِسَّرُّعاً و اِسّارَعَ