استفهام هَلْ يُقيمُ تا آخر.

و اِقٰامةً در اصل اِقْوٰاماً بود فتحه وٰاو را نقل كردند به ماقبل واو متحرّك الاصلِ ماقبل مفتوح را قلب به الف كردند ، التقاىِ سٰاكنين شد الف به التقاى ساكنين بيفتاد إِقٰاماً شد ، عوض محذوف ، تاء مصدريّة در آخرش درآوردند إِقٰامَة شد.

اجوف يايى «الأِطٰارة : پرانيدن و پريدن» ماضى اطار ، مستقبل يُطيرُ ، امر حاضر أَطِرْ ، نهى لا يُطِرْ ، اسم فاعل مُطير ، اسم مفعول مُطٰار.

ناقص واوى «الاِرضٰاء : خوشنود گردانيدن» أَرْضىٰ ، يُرْضِى ، إِرْضٰاءً ، المُرضىِ المُرضىٰ ، أَرْضِ ، لٰا تُرْضِ ، نون ثقيله أَرْضِيَنَّ ، نون خفيفه أَرْضِيَنْ.

إِرٰضٰاءً در اصل اِرْضٰاواً بود واو واقع شده بود در آخر بعد از الف زايده منقلب گشت به همزه و همچنين است حال هر واو و ياء كه در آخر بعد از الف زايده باشد چون كسٰاءٍ و رَدَاءٍ كه اصل كِسٰاو و رِداوٍ بود.

لفيف مفروق «الأِيجٰاء : سوده كردن سُمِ ستوران» اَوْجىٰ ، يُوجِى ، اِيجٰاءً ، المُوجِى المُوجىٰ ، اَوْجِ ، لٰا تُوْجِ.

لفيف مقرون «الأِهْوٰاء : قصد كردن» أَهْوىٰ يُهْوىِ إِهْوٰاءً المُهْوى المُهْوىٰ أَهْوِ لا تُهْوِ.

* * *

۱۵۲۹۹