٢- علل اجتماعى: يعنى اوضاع و احوال اجتماعىِ نامطلوبى که در پاره‌اى از جوامع، پديد مى‌آيد و متصدّيان امور دينى، نقشى در پيدايش يا گسترش آنها دارند. در چنين شرايطى بسيارى از مردم که از نظر تفکر عقلانى، ضعيف هستند و نمى‌توانند مسائل را به درستى تجزيه و تحليل کنند و علل واقعى رويدادها را تشخيص دهند اين نابسامانيها را به دليل دخالت دينداران در وقوع آنها، به حساب مکتب و دين مى‌گذارند و چنين مى‌پندارند که اعتقادات دينى، موجب پيدايش اينگونه اوضاع و احوال نامطلوب شده است و از اينروى، از دين و مذاهب بيزار مى‌شوند.

نمونه هاى بارز اين دسته از علل و عوامل را مى‌توان در اوضاع اجتماعى اروپا در عهد رنسانس، ملاحظه کرد که رفتارهاى ناشايست کليسائيان در زمينه هاى مذهبى و حقوقى و سياسى، عامل مهمى براى بيزارى مردم از مسيحيّت و بطور کلى از دين و ديندارى گرديد.

توجه به تأثير اين دسته از عوامل، براى همه دست اندرکاران امور دينى، ضرورت دارد تا حساسيّت موقعيّت و اهميّت مسئوليت خودشان را درک کنند و بدانند که لغزشهاى آنان مى‌تواند موجب گمراهى و بدبختى جامعه‌اى شود.

٣- علل فکرى: يعنى اوها و شبهاتى که به ذهن شخص مى‌آيد يا از ديگران مى‌شنود و در اثر ضعف نيروى تفکر و استدلال، قدرت بر دفع آنها را ندارد و کمابيش تحت تأثير آنها قرار مى‌گيرد و دست کم، موجب تشويش و اضطراب ذهن، و مانع از حصول اطمينان و يقين مى‌گردد.

اين دسته از عوامل نيز به نوبه خود، قابل تقسيم به دسته هاى فرعى است مانند شبهات مبنى بر حس گرايى، شبهات ناشى از عقايد خرافى، شبهات ناشى از تبيينهاى نادرست و استدلالهاى ضعيف، شبهات مربوط به حوادث و رويدادهاى ناگوارى که پنداشته مى‌شود خلاف حکمت و عدل الهى است، شبهات ناشى از فرضيّه هاى علمى که مخالف با عقايد دينى، تلقى مى‌شود و شبهاتى که مربوط به پاره‌اى از احکام و مقررات دينى به خصوص در زمينه مسائل حقوقى و سياسى است.

و گاهى دو يا چند عامل، مجموعاً موجب شک و ترديد، يا انکار و الحاد مى‌شود چنانکه گاهى ناهنجاريهاى گوناگون روانى، زمينه را براى دامن زدن به شبهات و اوهام، فراهم مى‌کند

۵۱۱۳