آجرهاى قبلى، باقى نمىماند؛ نمىتوان مجموعه آجرهاى جديد را همان ساختمان قبلى دانست هر چند از روى مسامحه و به لحاظ شکل ظاهرى، چنين تعبيراتى بکار مىرود مخصوصاً از طرف کسانى که اطلاعى از تعويض اجزاى مجموعه ندارند.
ممکن است پاسخ گذشته را به اين صورت، تکميل کرد که اين تحوّلات تدريجى در صورتى به وحدت مجموعه، آسيبى نمىرساند که براساس يک عامل طبيعى و درونى، انجام بگيرد چنانکه در موجودات زنده، ملاحظه مىشود. اما تبديل آجرهاى ساختمان بوسيله عامل بيرونى و قشرى، حاصل مىشود و از اينرو نمىتوان وحدت و اين همانىِ حقيقى را در طول جريان تعويض اجزاء، به آنها نسبت داد.
اين پاسخ، مبتنى بر پذيرفتن عامل طبيعى واحدى است که در جريان تحولات، همواره باقى مىماند و نظم و هماهنگى اجزاء و اعضاى ارگانيسم را حفظ مىکند. پس سؤال درباره خود اين عامل، مطرح مىشود که حقيقت آن چيست؟ و ملاک وحدت آن کدام است؟
طبق نظريه فلسفى معروف، ملاک وحدت در هر موجود طبيعى، امر بسيط (= غيرمرکب) و نامحسوسى به نام «طبيعت» يا «صورت»(١) است که با تحوّلات مادّه، عوض نمىشود. و در موجودات زنده که افعال مختلف و گوناگونى از قبيل تغذيه و نموّ و توليدمثل، انجام مىدهند اين عامل به نام «نفس» ناميده مىشود.
فلاسفه پيشين، نفس نباتى و حيوانى را «مادّى» و نفس انسانى را «مجرّد» مىدانستهاند ولى بسيارى از حکماى اسلامى و از جمله صدرالمتألّهين شيرازى، نفس حيوانى را نيز داراى مرتبهاى از تجرّد دانسته و شعور و اراده را از لوازم و علائم موجود مجرّد، قلمداد کرده اند. ولى ماترياليستها که وجود را منحصر به مادّه و خواصّ آن مىدانند روح مجرّد را انکار مىکنند و مادّيين جديد (مانند پوزيتويست ها) اساساً منکر هر چيز نامحسوسى هستند و دست کم، امر غيرمحسوس را نيز مىپذيرند و طبعاً پاسخ صحيحى براى ملاک وحدت در موجودات زنده هم ندارند.
بنابر اينکه ملاک وحدت در نباتات، نفس نَباتىِ آنها باشد زندگى نباتىِ در گروى وجود
__________________
١. بايد دانست که هر يک از اين واژه ها، معانى اصطلاحى ديگرى نيز دارند و منظور از آنها در اينجا همان صورت نوعيّه است.