تکامل خويش را آزادانه و آگاهانه، انتخاب کند که هم هدف و هم راه رسيدن به آن را بشناسد و از فراز و نشيبها و پيچ و خمها و لغزشگاههاى آن، آگاه باشد. پس مقتضاى حکمت الهى اين است که ابزار و وسايل لازم براى تحصيل چنين شناختهايى را در اختيار بشر قرار دهد. و گرنه همانند کسى خواهد بود که مهمانى را به مهمانسرايى دعوت کند ولى محل مهمانسرايش و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد! و بديهى است که چنين رفتارى خلاف حکمت و موجب نقض غرض است.

اين مقدمه هم روشن و بى نياز از تفصيل و توضيح بيشتر است.

٣- شناختهاى عادى و متعارف انسانها که از همکارى حس و عقل، بدست مى‌آيد هر چند نقش مهمى را در تأمين نيازمنديهاى زندگى، ايفاء مى‌کند اما براى باز شناختن راه کمال و سعادت حقيقى در همه ابعاد فردى و اجتماعى، و مادى و معنوى، و دنيوى و اخروى، کافى نيست و اگر راه ديگرى براى رفع اين کمبودها وجود نداشته باشد هدف الهى از آفرينش انسان، تحقق نخواهد يافت.

با توجه به مقدمات سه گانه، به اين نتيجه مى‌رسيم که مقتضاى حکمت الهى اين است که راه ديگرى وراى حس و عقل براى شناختن مسير تکامل همه جانبه، در اختيار بشر، قرار دهد تا انسانها بتوانند مستقيماً يا با وساطت فرد يا افراد ديگرى از آن، بهره‌مند شوند(١). و آن همان راه وحى است که در اختيار انبياء (عليهم السلام) قرار داده شده و ايشان بطور مستقيم، و ديگران بوسيله ايشان، از آن بهره‌مند مى‌شوند و آنچه را براى رسيدن به سعادت و کمال نهائى، لازم است فرا مى‌گيرند.

در ميان مقدمات اين برهان، ممکن است مقدمه اخير، مورد تشکيک واقع شود، از اينروى به توضيح بيشترى پيرامون آن مى‌پردازيم تا نارسايى دانش بشرى براى تشخيص مسير تکامل همه جانبه انسان، و نياز وى به راه وحى کاملا روشن گردد.

__________________

١. اين برهان از موارد استنتاج قضيه عملى (بايد) از قضيه نظرى (هست) و از مصاديق اثبات ضرورت بالقياس براى معلول از راه ضرورت علت، و نيز از موارد جريان براهين لّمى در الهيات است.

۵۱۱۳