مى گردد.
بر همين اساس، اراده الهى به آفرينش انسان در شرايطى که امکان وجود داشته باشد و وجود او منشأ بيشترين خيرات باشد تعلق گرفته است، و يکى از امتيازات اصلى انسان، اختيار و اراده آزاد است و بى شک، داشتن نيروى اختيار و انتخاب، يکى از کمالات وجودى بشمار مىرود و موجودى که واجد آن باشد کاملتر از موجود فاقد آن، محسوب مىشود. اما لازمه مختار بودن انسان اينست که هم بتواند مرتکب کارهاى زشت و ناپسند گردد و بسوى خسران و شقاوت جاودانى، سقوط کند. و البته آنچه اصالتاً مورد اراده الهى قرار مىگيرد همان تکامل اوست ولى چون لازمه تکامل اختيارى انسان، امکان تنزل و سقوط هم هست که در اثر پيروى از هواهاى نفسانى و انگيزه هاى شيطانى حاصل مىشود چنين سقوط اختيارى هم بالتَبَع مورد اراده الهى واقع خواهد شد.
و چون انتخاب آگاهانه، نيازمند به شناخت صحيح راههاى خير و شرّ است خداى متعال، انسان را به آنچه موجب خير و مصلحت اوست امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط اوست نهى کرده است تا وسيله حرکت تکاملى او فراهم گردد. و چون تکاليف الهى به منظور رسيدن انسان به نتايج عمل به آنها وضع شده و نفعى براى خداى متعال در برندارد از اينروى، حکمت الهى اقتضاء دارد که اين تکاليف، متناسب با تواناييهاى مکلفين باشد، زيرا تکليفى که امکان اطاعت نداشته باشد لغو و بيهوده خواهد بود.
بدين ترتيب، نخستين مرحله عدل (بمعناى خاص) يعنى عدالت در مقام تکليف، به اين دليل، ثابت مىشود که اگر خداى متعال تکليفى فوق طاعت بندگان، تعيين کند امکان عمل نخواهد داشت و کار بيهودهاى خواهد بود.
و اما عدالت در مقام قضاوت بين بندگان، با توجه به اين نکته، ثابت مىشود که اين کار به منظور مشخص شدن استحقاق افراد براى انواع پاداش و کيفر، انجام مىگيرد و اگر برخلاف قسط و عدل باشد نقض غرض خواهد شد.
و سرانجام، عدالت در مقام دادن پاداش و کيفر با توجه به هدف نهائى آفرينش، ثابت مىگردد. زيرا کسى که انسان را براى رسيدن به نتايج کارهاى خوب و بدش آفريده است اگر او را