يکی از اصحاب امام صادق عليه‌السلام می گويد از هشام بن حکم (از شاگردان امام صادق) پرسيدم اگر کسی از من پرسيد چگونه خدايت را شناختی به او چه پاسخی بدهم؟ هشام گفت، می گويم: من خداوند جل جلاله را بوسيله خودم شناختم زيرا او نزديکترين چيزها به من است، می بينم ساختمان بدنم اجزاء مختلفی دارد که هر کدام با نظم خاصی در جای خود قرار گرفته اند، ترکيب اين اجزاء قطعی و روشن است آفرينش آنها متين و دقيق است و انواع و اقسام نقاشی ها در آن بکار رفته است، می بينم برای من حواس مختلف و اعضاء گوناگونی از قبيل چشم، گوش، شامه، ذائقه و لامسه ايجاد شده است و عقل همه عاقلان محال می داند که ترکيب منظمی بدون ناظم، و نقشه دقيقی بدون نقاش بوجود آيد، از اين راه پی بردم که نظام وجودم و نقاشی های بدنم از اين قانون مستثنی نيست و نيازمند به آفريدگار است.(١)

شخصی از امام رضا عليه‌السلام تقاضا کرد که دليل بر وجود خداوند را بيان نمايند، حضرت فرمودند: نَظَرْتُ إِلى‏ جَسَدِي‏ ...عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا الْبُنْيَانِ بَانِياً فَأَقْرَرْتُ بِه ، من در ساختمان وجودم نظر کردم دانستم که اين بنا بنيانگذاری دارد پس به آن اقرار کردم.(٢)

امام صادق عليه‌السلام می فرمايد تعجب از مخلوقی که می پندارد خدا از بندگانش پنهان است در حاليکه آثار آفرينش را در وجود خود می بيند با ترکيبی که عقلش را مبهوت و انکارش را باطل می سازد و بجان خودم سوگند اگر در نظام آفرينش فکر می کردند قطعا با دلائلی قانع کننده به آفريدگار جهان رهنمون می شدند.(٣)

__________________

(١) بحار الانوار، جلد ٣، صفحه ٥٠.

(٢) اصول کافي، کتاب التوحيد، باب ١، حديث ٣.

(٣) بحار الانوار، جلد ٣، صفحه ١٥٢.

۲۳۷۱