درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۱۳: مقدمات استصحاب ۱۳

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محد و آله الطاهرین

۲

سیر بحث

خلاصه چند جلسه گذشته

عرض کردیم که مستصحب دو صورت دارد:

۱. مستصحب امر وجودی است؛ مانند حیات زید.

۲. مستصحب امر عدمی است؛ مانند عدم موت زید.

سؤال: آیا استصحاب عدمی داخل در محل نزاع هست یا خیر؛ (یعنی علماء بر سر حجیّت و عدم حجیّت استصحاب عدمی با هم اختلاف دارند یا خیر؟.)

جواب: در این مسأله دو نظریه وجود دارد:

نظریه اول (دیدگاه شریف العلماء:) استصحاب عدمی داخل در محل نزاع نیست. چهار دلیل بیان شد که مرحوم شیخ تمام أدله جواب دادند.

نظریه دوم (دیدگاه شیخ انصاری:) استصحاب عدمی داخل در محل نزاع است. پنج شاهد بر این مدعی بیان کردند: ۱. کلام وحید بهبهانی. ۲. بعض أدله مثبتین و بعض از أدله منکرین. ۳. کلام صاحب مدارک. ۴. ۵. اختلاف علماء در اینکه نافی احتیاج به دلیل دارد یا خیر؟.

نکته: بعضی از علماء فرمودند از بین استصحابات عدمیه چهار استصحاب است که بالاتفاق حجّت است:

۱. استصحاب عدم تکلیف هنگام شک در تکلیف. مثال: کشیدن سیگار برای این بچه حرام نیست، بعد از اینکه بزرگ شد شک می‌کنیم آیا کشیدن سیگار برای او حرام است یا خیر؟. استصحاب می‌کنیم عدم حرمت را.

۲. استصحاب عدم نسخ هنگام شک در نسخ. مثال: اقیموا الصلاة نسخ نشده بود و بعدا شک می‌کنیم که ایا نسخ شده بود یا خیر؟. استصحاب می‌کنیم عدم نسخ را.

۳. استصحاب عدم تخصیص هنگام شک در تخصیص. مثال: أکرم العلامء تخصیص نخورده بود؛ شک می‌کنیم که آیا تخصیص خورد یا نخورد؟. استصحاب می‌کنیم عدم تخصیص را.

۴. استصحاب عدم تقیید هنگام شک در تقیید. مثال: أحل الله البیع قید نخورده بود، ک می‌کنیم که آیا قید خورد یا خورد؛ استصحاب می‌کنیم عدم تقیید را.

۳

کلام مرحوم شیخ در رد صلاحیت استصحاب در چهار مورد

رد صلاحیت استصحاب از چهار مورد بیان شده:

مرحوم شیخ می‌فرمایند هیچکدام از این چهار مورد استصحاب نیست؛ زیرا استصحاب این است که عقل یا شرع حکم کند به بقاء چیزی که در گشذته وجود داشته صرفا به خاطر اینکه آن چیز در گذشته وجود داشته. و حال آنکه در این چهار اصل حکم به بقاء شده است اما به خاطر قواعد دیگر:

۱. استصحاب عدم تکلیف هنگام شک در تکلیف؛ استصحاب نیست؛ زیرا هنگامی که می‌گوئیم در حق این شخصی که اینک به سن تکلیف رسیده سیگار کشیدن حرام نیست؛ علتش این نیست که چون در گذشته حرام نبوده الآن هم می‌گوئیم حرام نیست؛ بلکه به خاطر قاعده دیگری است و آن قبح عقاب بلا بیان است. و یا به خاطر دلیل دیگری است مانند عدم الدلیل دلیل العدم؛ به این صورت که دلیلی بر حرمت کشیدن سیگار پیدا نکردیم و این نبودن دلیل، دلیل بر حرام نبودن کشیدن سیگار است.

۲. استصحاب عدم نسخ. اگر می‌گوئیم أقیموا الصلاة نسخ نشده؛ علتش این نیست که چون قبلاً نسخ نشده بوده الآن هم می‌گوئیم نسخ نشده؛ بلکه علتش ظهور است؛ ظهور أقیموا الصلاة در استمرار است.

۳. استصحاب عدم تخصیص. اگر ما می‌گوئیم الآن أکرم العلماء تخصیص نخورده این به خاطر این نیست که چون قبلاً تخصیص نخورده بود الآن هم تخصیص نخورده، بلکه علتش ظهور در عموم است.

۴. استصحاب عدم تقیید. اگر می‌گوئیم الآن أحل الله البیع قید نخورده است این به خاطر این نیست که چون قبلاً قید نخورده بد الآن هم قید نخورده است؛ بلکه علتش ظهور در اطلاق است.

نتیجه: مرحوم شیخ می‌فرماید استصحاب دو نوع است؛ استصحاب وجودی و استصحاب عدمی و علماء در هر دو اختلاف دارند.

اتمام بحث تقسیم اول استصحاب

۴

تقسیم دوم استصحاب به اعتبار مستصحب

تقسیم دو استصحاب به اعتبار مستصحب

مستصحب دو صورت دارد:

۱. مستصحب حکم شرعی است مانند استصحاب وجوب نماز جمعه. (استصحاب حکمی)

۲. مستصحب موضوع است؛ مانند اینکه این آب کر بوده است و شک می‌کنیم که آیا از کر بودن افتاده است یا خیر؟. استصحاب می‌کنیم کرّ بودن آن را. (استصحاب موضوعی)

میرزای قمی (ره) می‌فرماید: علماء درباره استصحاب حکمی و موضوعی چهار نظریه دارند:

۱. استصحاب مطلقا (چه حکمی و چه موضوعی) حجّت است.

۲. استصحاب مطلق حجبت نیست.

۳. استصحاب موضوعی حجّت است اما استصحاب حکمی حجّت نیست.

۴. استصحاب حکمی حجّت است اما استصحاب موضوعی حجّت نیست. ۱۶.۰۶

مرحوم شیخ می‌فرماید نقل این دو تفصیل (صورت سوم و چهارم) باطل است؛ که برای اثبات بطلان نیاز به بیان دو مقدمه است:

مقدمه اول: حکم شرعی دو اطلاق دارد: ۱. گاهی حکم شرعی اطلاق می‌شود به حکم شرعی کلی. مانند وجوب نماز جمعه. در مقابل حکم شرعی به این معنا می‌شود حکم شرعی جزئی و موضوع خارجی؛ مانند اینکه این عبای من طهارت داشت و اینکه که شک می‌کنیم در طهارت آن استصحاب می‌کنیم طهارت گذشته را.

۲. گاهی حکم شرعی اطلاق می‌شود هم به حکم شرعی کلی و هم به حکم شرعی جزئی. در مقابل این حکم شرعی موضوع خارجی قرار گرفته است.

۵

تطبیق عبارت کلام مرحوم شیخ در رد صلاحیت اصتحاب در چهار مورد

(سخن شیخ انصاری:) و التحقيق: أنّ اعتبار (حجّت بودن) الاستصحاب- بمعنى التعويل (اعتماد کردن) في تحقّق شي‏ء (وجوب نماز جمعه) في الزمان الثاني (زمان غیبت) على تحقّقه (شیء) في الزمان السابق عليه (زمان ثاني) - مختلف فيه (اعتبار و حجیّت)، من غير فرق بين الوجوديّ (استصحاب وجودی) و العدميّ. (رد چهار مورد استصحابی که بیان شد:) نعم، قد يتحقّق في بعض الموارد قاعدة اخرى توجب الأخذ بمقتضى الحالة السابقة، ك «قاعدة قبح التكليف من غير بيان»، أو «عدم الدليل دليل العدم»، أو «ظهور الدليل الدالّ على الحكم في استمراره (قاعده برای عدم نسخ است) أو عمومه (قاعده برای عدم تخصیص است) أو إطلاقه (قاعده برای عدم تقیید مطلق)»، أو غير ذلك، و هذا لا ربط له (هذا) باعتبار الاستصحاب.

(نتیجه سخن شیخ انصاری:) ثمّ إنّا لم نجد في أصحابنا من فرّق بين الوجوديّ و العدميّ. نعم، حكى شارح (تفتازانی) الشرح‏(ابن حاجب کتابی دارد به نام مختصر الاصول، و عضدی بر این کتاب شرح زده و ملا صدر تفتازانی بر شرح عضدی شرح زده است) هذا التفصيل (بین وجودی و عدمی) عن الحنفيّة (حنفیه گفته‌اند عدمی محل نزاع نیست و وجودی محل نزاع هست.).

۶

تطبیق عبارت تقسیم دوم استصحاب

الوجه الثاني: [المستصحب إمّا حكم شرعيّ و إمّا من الامور الخارجيّة:]

(تقسیم دوم استصحاب به اعتبار مستصحب:) (حالت اول:) أنّ المستصحب قد يكون (مستصحب) حكما شرعيّا، (کلی یا جزئی) (مثال اول برای حکم شرعی:) كالطهارة المستصحبة بعد خروج المذي، (مثال دوم برای حکم شرعی:) و النجاسة المستصحبة بعد زوال تغيّر المتغيّر بنفسه (متغیر)، (حالت دوم:) و قد يكون (مستصحب) غيره (حکم شرعی)، (مثال اول:) كاستصحاب الكرّية، (مثال دوم:) و الرطوبة، (مثال سوم:) و الوضع (معنای) الأوّل عند الشكّ في حدوث النقل. (به صفحه ۲۳۴ از چاپ کنگره مراجعه بفرمائید). (مثال چهارم:) أو في تأريخه.

[وقوع الخلاف في كليهما:]

و الظاهر بل صريح جماعة وقوع الخلاف في كلا القسمين (استحاب حکمی و استصحاب موضوعی). نعم، نسب إلى بعض (قول سومی که میرزای قمی برای استصحاب بیان کرده است:) التفصيل بينهما بإنكار (یعنی عدم حجیّت) الأوّل (استصحاب حکمی) و الاعتراف‏ بالثاني (استصحاب حکمی)، (قول چهارم:) و نسب إلى آخر العكس (یعنی استصحاب حکمی حجّت است و استصحاب موضوعی حجّت نیست)، حكاهما الفاضل القمّي في القوانين‏.

۷

تطبیق عبارت رد نقل دو تفصیل میرزای قمی

(رد شیخ انصاری:) و فيه (حکایت قمی) نظر، يظهر (اشکال) بتوضيح المراد من الحكم الشرعي و غيره (حکم شرعی)،

[للحكم الشرعي إطلاقان: ۱- الحكم الكلّي ۲- ما يعمّ الحكم الجزئي‏]

(مقدمه اول:) فنقول: الحكم الشرعيّ يراد به (حکم شرعی) تارة الحكم الكلّي الذي من شأنه (حکم کلی) أن يؤخذ من الشارع، (مثال اول:) كطهارة من خرج منه المذي (مثال دوم:) أو نجاسة ما (آبی که) زال تغيّره بنفسه، و اخرى يراد به (حکم شرعی) ما (حکمی که) يعمّ الحكم الجزئي الخاصّ في الموضوع الخاصّ، كطهارة هذا الثوب و نجاسته؛ فإنّ الحكم بهما (طهارت هذا الثوب و نجاسة هذا الثوب) - من جهة عدم ملاقاته (ثوب) للنجس أو ملاقاته (ثوب) - ليس وظيفة للشارع. نعم، وظيفته (شارع) إثبات الطهارة كلّية (به طور کلی) لكلّ شي‏ء شكّ في ملاقاته (شیء) للنجس و عدمها (ملاقات).

[إنكار الأخباريين جريان الاستصحاب في الحكم بالإطلاق الأوّل‏]

و على الإطلاق الأوّل (که حکم شرعی اطلاق شود به حکم شرعی کلی) جرى (مشی کرده‌اند) الأخباريّون؛ حيث أنكروا اعتبار (حجیّت) الاستصحاب في نفس أحكام اللّه تعالى، و جعله (اعتبار استصحاب در حکم شرعی کلی) الأسترابادي من أغلاط من (علماء) تأخّر عن المفيد، مع اعترافه (أستر آبادی) باعتبار الاستصحاب في مثل طهارة الثوب (طهارت این ثوب) و نجاسته (نجاست این ثوب)‏ و غيرهما (طهارت و نجاست) ممّا شكّ فيه من الأحكام الجزئيّة (مانند وجوب نفقه زن زید) لأجل الاشتباه في الامور الخارجيّة (حیات زید) 

الثاني بذلك استصحاب عدم المخصّص والمقيّد (١).

والتحقيق : أنّ اعتبار الاستصحاب ـ بمعنى التعويل في تحقّق شيء في الزمان الثاني على تحقّقه في الزمان السابق عليه ـ مختلف فيه ، من غير فرق بين الوجوديّ والعدميّ. نعم ، قد يتحقّق في بعض الموارد قاعدة اخرى توجب الأخذ بمقتضى الحالة السابقة ، ك «قاعدة قبح التكليف من غير بيان» ، أو «عدم الدليل دليل العدم» ، أو «ظهور الدليل الدالّ على الحكم في استمراره أو عمومه أو إطلاقه» ، أو غير ذلك ، وهذا لا ربط له باعتبار الاستصحاب.

ثمّ إنّا لم نجد في أصحابنا من فرّق بين الوجوديّ والعدميّ. نعم ، حكى شارح الشرح (٢) هذا التفصيل عن الحنفيّة.

الوجه الثاني :

المستصحب إمّا حكم شرعيّ وإمّا من الامور الخارجيّة

أنّ المستصحب قد يكون حكما شرعيّا ، كالطهارة المستصحبة بعد خروج المذي ، والنجاسة المستصحبة بعد زوال تغيّر المتغيّر بنفسه ، وقد يكون غيره ، كاستصحاب الكرّية ، والرطوبة ، والوضع الأوّل عند الشكّ في حدوث النقل أو في تأريخه.

وقوع الخلاف في كليهما

والظاهر بل صريح جماعة وقوع الخلاف في كلا القسمين.

نعم ، نسب إلى بعض التفصيل بينهما بإنكار الأوّل والاعتراف

__________________

(١) في (ظ): «عدم التخصيص والتقييد» ، وانظر الحدائق ١ : ٥٢ ، والدرر النجفيّة : ٣٤.

(٢) أي التفتازاني ، وقد تقدّم كلامه في الصفحة ٢٨.

بالثاني ، ونسب إلى آخر العكس ، حكاهما الفاضل القمّي في القوانين (١).

للحكم الشرعي إطلاقان : ١ ـ الحكم الكلّي ٢ ـ ما يعمّ الحكم الجزئي

وفيه نظر ، يظهر بتوضيح المراد من الحكم الشرعي وغيره ، فنقول : الحكم الشرعيّ يراد به تارة الحكم الكلّي الذي من شأنه أن يؤخذ من الشارع ، كطهارة من خرج منه المذي أو نجاسة ما زال تغيّره بنفسه ، واخرى يراد به ما يعمّ الحكم الجزئي الخاصّ في الموضوع الخاصّ ، كطهارة هذا الثوب ونجاسته ؛ فإنّ الحكم بهما ـ من جهة عدم ملاقاته للنجس أو ملاقاته ـ ليس وظيفة للشارع. نعم ، وظيفته إثبات الطهارة كلّية (٢) لكلّ شيء شكّ في ملاقاته للنجس وعدمها.

إنكار الأخباريين جريان الاستصحاب في الحكم بالإطلاق الأوّل

وعلى الإطلاق الأوّل جرى الأخباريّون ؛ حيث أنكروا اعتبار الاستصحاب في نفس أحكام الله تعالى ، وجعله الأسترابادي من أغلاط من تأخّر عن المفيد ، مع اعترافه باعتبار الاستصحاب في مثل طهارة الثوب ونجاسته (٣) وغيرهما ممّا شكّ فيه من الأحكام الجزئيّة لأجل الاشتباه في الامور الخارجيّة (٤).

وصرّح المحدّث الحرّ العاملي : بأنّ أخبار الاستصحاب لا تدلّ على اعتباره في نفس الحكم الشرعيّ ، وإنّما تدلّ على اعتباره في موضوعاته ومتعلّقاته (٥).

__________________

(١) القوانين ٢ : ٥٧.

(٢) في (ت) و (ر): «الكلّية».

(٣) الفوائد المدنيّة : ١٤٣.

(٤) الفوائد المدنيّة : ١٤٨.

(٥) الفوائد الطوسيّة : ٢٠٨ ، والفصول المهمّة في اصول الأئمّة : ٢٥٠.