درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۱۶: اجتماع امر و نهی ۱۴

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

اگر در مسئله اجتماع امر و نهی، قائل به امتناع شدیم و گفتیم جانب نهی، ترجیح داریم، نسبت به جاهل قاصر باید حکم بیان شود.

در اینجا دو مدعا وجود دارد:

۱. با انجام مجمع، امر ساقط می‌شود. چون سقوط دائر مدار حصول غرض شارع است و در اینجا غرض شارع حاصل شده است.

بعد گفتیم حاصل شدن غرض سه شرط دارد که در ما نحن فیه وجود دارد:

الف: فعل و عمل و مجمع، صلاحیت مقربیت را داشته باشد که در جاهل قاصر وجود دارد. چون غلبه مفسده، موجب از بین رفتن مصلحت ندارد و همچنین این عمل، حسن صدوری دارد و از فرد به عنوان اطاعت صادر شده است و صلاحیت مقربیت دارد.

ب: مکلف قادر به قصد قربت داشته باشد که جاهل قاصر دارد.

ج: فرد امکان قصد قربت داشته باشد که جاهل قاصر دارد.

۲. این عمل را علی قول، عنوان امتثال امر ندارد. چون عنوان امتثال امر، فرع بر وجود امر است که در اینجا منتفی است.

توضیح: درباره احکام، دو مبنا است:

۱. احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیه است.

۲. احکام تابع مصالح و مفاسد معلومه است.

بعد صاحب کفایه چند نکته می‌گوید:

۱. اگر گفته شود احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیه است، در این صورت انجام عمل، عنوان امتثال امر ندارد، حال صاحب کفایه می‌گوید این عمل، عنوان امتثال امر دارد، به اینکه طبیعت صلات امر دارد اما این فرد امر ندارد و جاهل قاصر این صلات در دار غصبی را به نیت امر به طبیعت انجام دهد.

۳

نکته دوم

نکته‌ی دوم: درباره‌ی احکام گفتیم که دو نظریه است

نظریه‌ی اول: احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیه است. طبق این نظریه صلاه در دار غصبی امر ندارد. پس صلاه در صل، بما هی هی شامل صلاه در دار غصبی می‌شود اما بما انه مامور به شامل صلاه در دار غصبی نمی‌شود.

نظریه‌ی دوم: احکام تابع مصالح و مفاسد معلومه است. طبق این نظریه صلاه در دار غصبی امر دارد پس صلاه در صل علاوه بر این که بما هی هی شامل صلاه در دار غصبی هست بما انه ماموربه هم شامل آن می‌شود.

۴

نکته سوم و چهارم

نکته‌ی سوم: تعارض بر دو نوع است:

نوع اول: تعارض مصطلح: این است که دو دلیل بایکدیگر تعارض می‌کنند و منشا تعارض قول به امتناع در مساله‌ی اجتماع امر و نهی نیست. مثل ثمن العذره سحت و ثمن العذره لیست بسحت. در این جا اگر تعارضی وجود دارد بخاطر این نیست که شما در مساله‌ی اجتماع امر و نهی قائل به امتناع شده‌اید.

اگر صل و لا تغصب شدند متعارضان مصطلحان، و ما نهی را بخاطر یکی از مرجحات ترجیح بدهیم؛ در این صورت صلاه در دار غصبی، صحیح نیست چون اگر نهی را ترجیح دادیم معنایش این است که صلاه در دار غصبی نهی دارد و ان امر از ریشه شامل ماده‌ی اجتماع نیست یعنی امر در ماده‌ی اجتماع حجیت ندارد یعنی حتی مناط و مصلحت ندارد.

نوع دوم: تعارض امتناعی: این است که دو با یکدیگر تعارض می‌کنند و منشا این تعارض این است که در مساله‌ی اجتماع امر و نهی امتناعی شده‌ایم. طبق این نظریه اگر صل و لاتغصب بخاطر قائل شدن به امتناع، نسبت به ماده‌ی اجتماع تعارض دارند، اگر ما آمدیم نهی را ترجیح دادیم بر امر بخاطر مرجحات باب تزاحم، ایا این صلاه در دار غصبی صحیح هست یا نیست؟ صحیح است زیرا فرض این است که مصلحت دارد زیرا اگر مصلحت نداشته باشد که خلاف فرض است زیرا مساله‌ی اجتماع امر و نهی مبتنی بر این است که ماده‌ی اجتماع هم مصلحت دارد و هم مفسده لکن حکم فعلی بستگی به این دارد که از بین این دو ملاک، کدام اقوی است

نکته‌ی چهارم:

مشهور مثل صاحب کفایه معتقدند اجتماع امر و نهی در شی واحد محال است و جانب نهی هم ترجیح دارد. اما در عین این که مشهور چنین مبنائی دارند می‌گویند صلا در دار غصبی جاهل قاصر صحیح است. چگونه صحیح است؟ می‌فرماید با توضیحات ما سر این فتوی روشن شد به این بیان که چون مصلحت دارد.

۵

جزوه نکته دوم

نکته دوم: گفته شد درباره احکام، دو نظریه وجود دارد، با حفظ این نکته در باب جاهل قاصر در فرض مسئله (امتناعی با ترجیح جانب نهی)، طبق نظریه اول، طبیعت بماهی هی (صلات) و طبق نظریه دوم، طبیعت بما هی مامور بها، شامل مجمع می‌شود، چون طبق نظریه اول، مجمع، امر ندارد ولی فرد طبیعت است، ولی طبق نظریه دوم مجمع امر دارد لذا فرد طبیعت بما هی مامور بها است

۶

جزوه نکته سوم و چهارم

نکته سوم: تعارض دو صورت دارد:

۱. تعارض مصطلح: تعارضی که منشاء آن قول به امتناع در مسئله اجتماع نیست. طبق این نوع تعارض در باب جاهل قاصر با فرض تقدیم نهی (ترجیحا یا تخییرا) مجمع باطل است، چون مقتضای سقوط دلیل وجوب از حجیت عدم وجود مناط (و لو مغلوبا) در مجمع است، لذا مجمع مسقط نیست.

۲. تعارض امتناعی: تعارضی که منشاء آن قول به امتناع در مسئله اجتماع است، طبق این نوع تعارض در باب جاهل قاصر با فرض تقدیم نهی (بخاطر مرجحات باب تزاحم) مجمع صحیح است، چون مناط وجوب (و لو مغلوبا) در مجمع وجود دارد، لذا مجمع مسقط امر است.

نکته چهارم: در صورت امتناع و ترجیح نهی صلات در دار غصبی از جاهل قاصر و ناسی، صحیح و از عالم و جاهل مقصر باطل است، با مطالبی که گفته شد سر این نکته روشن شد.

۷

تطبیق ادامه عبارات جلسه قبل

كما يكون (مطلب) كذلك (ما نحن فیه) في ضدّ الواجب (علت نظیر شدن:) حيث لا يكون هناك (درباره ضد) أمر يقصد أصلا.

و بالجملة مع الجهل قصورا بالحرمة موضوعا (یعنی این اقا نمی‌داند این غصب است اما می‌داند که غصب حرام است و جهل به موضوع منشا شده برای جهل به حکم) أو حكما يكون الإتيان بالمجمع امتثالا و (واو برای تفسیر امتثال است) بداعي الأمر بالطبيعة لا محالة

۸

تطبیق نکته دوم

غاية الأمر (نکته‌ی دوم) أنه لا يكون (نمی‌باشد مجمع از آن چیزهایی که) مما تسعه بما هي مأمور بها (شامل بشود طبیعت انها را بما هی ماموربها یعنی صلاه، بما انه ماموربه شامل صلاه در دار غصبی نمی‌شود) لو قيل (نظریه اول) بتزاحم الجهات (مصالح و مفاسد) في مقام تأثيرها (جهات -یعنی در مقام جعل الحکم – اگر این را گفتیم احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیه می‌شود نه معلومه) للأحكام الواقعية و أما لو قيل بعدم التزاحم (تزاحم جهات) إلا في مقام فعلية الأحكام (اشاره به نظریه‌ی دوم – زیرا فعلیت متوقف بر علم است) لكان (مجمع) مما تسعه (از ان چیزهایی است که طبیعت شامل انها می‌شود) و امتثالا لأمرها (طبیعت) بلا كلام.

۹

تطبیق نکته سوم و چهارم

و قد انقدح بذلك (تصحیح مجمع در جاهل قاصر بنابر امتناع و ترجیح نهی) الفرق بين ما إذا كان دليلا الحرمة و الوجوب متعارضين (تعارض مصطلح) و قدم دليل الحرمة تخييرا أو ترجيحا حيث لا يكون معه (تعارض) مجال للصحة أصلا (چون امر و منشاء ان نیست) و بين ما إذا كانا من باب الاجتماع.

و قيل بالامتناع و تقديم جانب الحرمة حيث يقع (مجمع) صحيحا (زیرا نه تنها مصلحت وجود دارد بلکه امر به طبیعت هم وجود دارد) في غير مورد من موارد الجهل و النسيان لموافقته (مجمع) للغرض (مصلحت) بل للأمر و من هنا (از این جا مجمع موافق با غرض و مصلحت است) علم أن‏ الثواب عليه (ثواب در مقابل مجمع) من قبيل الثواب على الإطاعة لا الانقياد و مجرد اعتقاد الموافقة (از ناحیه قاصر).

و قد ظهر بما ذكرناه وجه حكم الأصحاب بصحة الصلاة في الدار المغصوبة مع النسيان أو الجهل بالموضوع بل أو الحكم إذا كان عن قصور مع أن الجل لو لا الكل قائلون بالامتناع و تقديم الحرمة و يحكمون بالبطلان في غير موارد العذر (علم و تقصیر) فلتكن من ذلك على ذكر.

وأمّا فيها (١) : فلا ، مع الالتفات إلى الحرمة ، أو بدونه تقصيرا (٢) ، فإنّه (٣) وإن كان متمكّنا مع عدم الالتفات من قصد القربة وقد قصدها ، إلّا أنّه مع التقصير لا يصلح لأن يتقرّب به أصلا ، فلا يقع مقرّبا ، وبدونه (٤) لا يكاد يحصل به الغرض الموجب للأمر به عبادة ، كما لا يخفى.

وأمّا إذا لم يلتفت إليها قصورا وقد قصد القربة بإتيانه : فالأمر يسقط ، لقصد التقرّب بما يصلح أن يتقرّب به (٥) ، لاشتماله على المصلحة ، مع صدوره حسنا (٦) ، لأجل الجهل بحرمته قصورا ، فيحصل به الغرض من الأمر ، فيسقط به قطعا وإن لم يكن امتثالا له ، بناء على تبعيّة الأحكام لما هو الأقوى من جهات المصالح والمفاسد واقعا ، لا لما هو المؤثّر منها فعلا للحسن أو القبح ، لكونهما تابعين لما علم منهما (٧) ، كما حقّق في محلّه (٨).

مع أنّه يمكن أن يقال بحصول الامتثال مع ذلك (٩) ، فإنّ العقل لا يرى تفاوتا بينه(١٠) وبين سائر الأفراد في الوفاء بغرض الطبيعة المأمور بها ، وإن لم تعمّه بما هي مأمور بها (١١) ، لكنّه لوجود المانع ، لا لعدم المقتضي.

ومن هنا انقدح : أنّه (١٢) يجزئ ولو قيل باعتبار قصد الامتثال في صحّة العبادة وعدم كفاية الإتيان بمجرّد المحبوبيّة ، كما يكون كذلك في ضدّ الواجب

__________________

(١) أي : في العبادات.

(٢) فلا يعذر في جهله ، فإنّ الجهل عن تقصير كالعلم.

(٣) أي : غير الملتفت.

(٤) أي : بدون التقرّب.

(٥) هكذا في النسخ. ولكن الصحيح أن يقول : «لأن يتقرّب به».

(٦) أي : مع صدوره بعنوان حسن ، وهو قصد التقرّب.

(٧) أي من المصالح والمفاسد.

(٨) يأتي مزيد توضيح في مبحث التجرّي ومبحث إمكان التعبّد بالأمارة غير العلميّة.

(٩) أي : مع كون الأحكام تابعة للمصالح والمفاسد الواقعيّة.

(١٠) أي : بين هذا الفرد من المجمع.

(١١) أي : وإن لم تعمّ الطبيعة بما هي مأمور بها ذلك المجمع.

(١٢) أي : المجمع.

حيث لا يكون هناك أمر يقصد أصلا.

وبالجملة : مع الجهل قصورا بالحرمة موضوعا (١) أو حكما (٢) يكون الإتيان بالمجمع امتثالا وبداعي الأمر بالطبيعة لا محالة. غاية الأمر أنّه لا يكون ممّا تسعه بما هي مأمور بها لو قيل بتزاحم الجهات في مقام تأثيرها للأحكام الواقعيّة ؛ وأمّا لو قيل بعدم التزاحم إلّا في مقام فعليّة الأحكام لكان ممّا تسعه وامتثالا لأمرها بلا كلام (٣).

__________________

(١) بأن لم يعلم بالغصب في المثال المعروف.

(٢) بأن لم يعلم حرمة الغصب ـ مثلا ـ.

(٣) ومنتقى ما أفاده المصنّف رحمه‌الله إلى هنا أنّ المجمع يختلف حكمه باختلاف الأقوال والحالات.

بيان ذلك : أنّه لا يخلو : إمّا أن نقول في المقام بجواز اجتماع الأمر والنهي ، وإمّا أن نقول بامتناعه. وعلى الثاني إمّا أن يقدّم جانب الأمر ، وإمّا أن يقدّم جانب النهي. وعلى الثاني إمّا أن يكون المجمع توصّليّا ، وإمّا أن يكون عباديّا. وعلى الثانيّ إمّا أن يكون الفاعل ملتفتا إلى الحرمة ، وإمّا أن لا يكون ملتفتا إليها. وعلى الأخير إمّا أن يكون عدم التفاته إليها عن تقصير وإمّا أن يكون عن قصور. ففي المقام ستّة صور :

ولكلّ صورة حكم خاصّ :

أمّا الصورة الاولى : فحكمها سقوط الأمر وحصول الامتثال بإتيان المجمع مطلقا ، في العبادات والتوصّليّات.

أمّا في التوصّليّات : فلأنّ الغرض منها صرف وجودها في الخارج ، فلا يعتبر فيها كيفيّة خاصّة.

وأمّا في العبادات : فلأنّ المفروض عدم اتّحاد العبادة مع الحرام ، فارتكاب الحرام ـ كالغصب ـ لا يوجب فسادها ، بل تنطبق على المجمع الطبيعة المأمور بها ، غاية الأمر يستلزم معصيته للنهي أيضا.

وأمّا الصورة الثانية : فحكمها سقوط الأمر بإتيان المجمع من دون ارتكاب معصية ، ـ

__________________

ـ لأنّ المفروض أنّه لا نهي في المقام حتّى يكون المجمع منهيّا عنه.

وأمّا الصورة الثالثة : فحكمها سقوط الأمر بإتيان المجمع ، لأنّ الغرض منه يحصل بمجرّد وجوده ولو كان في ضمن فعل محرّم.

وأمّا الصورة الرابعة : فحكمها فساد العبادة. وذلك لأنّ صحّة العبادة تتوقّف على امور :

١ ـ أن يكون الفعل في نفسه قابلا للتقرّب. ٢ ـ أن يقصد المكلّف التقرّب به. ٣ ـ أن لا يكون صدوره منه قبيحا ومبغوضا. أمّا الأمر الأوّل وإن كان موجودا في هذه الصورة ، لأنّ الفعل يشتمل على الملاك فيكون في نفسه قابلا لأن يتقرّب به ، إلّا أنّ الأمر الثاني والثالث غير موجودين هنا ، ضرورة أنّ المجمع عندئذ لا يكون مصداقا للمأمور به ، ومع الالتفات إلى الحرمة لا يمكن قصد التقرّب به ؛ مضافا إلى أنّه بما كان عالما بالحرمة فصدوره منه يكون قبيحا ومبغوضا.

وأمّا الصورة الخامسة : فحكمها فساد العبادة. وذلك لأنّ الأمر الأوّل والثاني وإن كانا موجودين هنا ، إلّا أنّ الأمر الثالث من الامور المعتبرة في صحّة العبادة غير موجود ، ضرورة أنّ جهله كان عن تقصير ـ أي يتمكّن من العلم ولم يعلّم ـ ، فيكون صدور الفعل منه قبيحا بل مبغوضا للمولى ، فإذن لا تكون العبادة صحيحة.

وأمّا الصورة السادسة : فحكمها صحّة العبادة وسقوط الأمر بإتيان المجمع. وذلك لتوفّر الامور الثلاثة فيها.

أمّا الأمر الأوّل : فلاشتمال الفعل على ملاك الوجوب ، فيكون قابلا للتقرّب به ؛ والجهل بالحرمة بما أنّه كان عن قصور يمنع عن فعليّة الحرمة ، والحرمة غير الفعليّة لا تمنع عن قابليّة العبادة للتقرّب.

وأمّا الأمر الثاني : فلأنّ المفروض أنّ المكلّف متمكّن من قصد القربة في هذا الحال.

وأمّا الأمر الثالث : فلأنّ جهله كان عن قصور ، فلا يقدر على العلم ويكون صدور الفعل منه حسنا.

فإذا لا مانع من الحكم بصحّة العبادة في هذه الصورة.

وإنّما الكلام في أنّه هل تنطبق الطبيعة المأمور بها على المجمع في هذه أو لا تنطبق؟ وهل يصدق على إتيان المجمع ـ عندئذ ـ امتثال الأمر أو لا يصدق؟

فيه وجوه :

الأوّل : أنّه لا يصدق عليه عنوان امتثال الأمر. وذلك لأنّ الأحكام تابعة للمصالح والمفاسد الواقعيّة من دون إناطتها بالعلم بتلك الملاكات. وعليه تكون العبادة حراما ، لتبعيّة ـ

وقد انقدح بذلك (١) : الفرق بين ما إذا كان دليلا الحرمة والوجوب متعارضين وقدّم دليل الحرمة تخييرا أو ترجيحا ، حيث لا يكون معه مجال للصحّة أصلا (٢) ، وبين ما إذا كانا من باب الاجتماع وقيل بالامتناع وتقديم جانب الحرمة ، حيث يقع صحيحا في موارد النسيان وغير مورد من موارد الجهل (٣) ، لموافقته للغرض بل للأمر.

__________________

ـ الحرمة لملاكها النفس الأمريّ ، وهو المفسدة الغالبة على المصلحة ـ كما هو المفروض على القول بالامتناع وترجيح جانب النهي ـ ، حيث إنّ الحكم تابع لأقوى الملاكين. فالطبيعة المأمور بها لا تعمّ المجمع بما هي مأمور بها. وذلك لا يضرّ بصحّته لو كان عبادة ، فإنّ صحّة العبادة لا تتوقّف على الأمر ، بل يكفي فيها ثبوت ملاك الوجوب في الفعل كي يكون قابلا للتقرّب.

وقد أشار المصنّف رحمه‌الله إلى هذا الوجه بقوله : «بناء على تبعيّة الأحكام لما هو الأقوى من جهات المصالح والمفاسد واقعا».

الثاني : أن يصدق عليه عنوان امتثال الأمر. وذلك بأن يقال : «إنّ الأحكام تابعة للمصالح والمفاسد المؤثّرة في الحسن والقبح الفعليّين». وعليه لا مزاحمة بين جهات المصالح والمفاسد في الواقع ، فلا أثر للملاك الواقعيّ ، بل المؤثّر إنّما هو الملاك الفعليّ الواصل إلى المكلّف ، وهو ما كان ملتفتا إليه. والملاك الواصل إلى المكلّف في المقام هو الوجوب ، لأنّه ملتفت إليه ، دون الحرمة. وعليه فيكون المجمع مصداقا للمأمور به ويصدق على الإتيان به عنوان امتثال الأمر.

وهذا الوجه ذكره المصنّف رحمه‌الله ولم يرتضه ، حيث قال : «لا لما هو المؤثّر منها ...».

الثالث : أنّه يصدق عليه عنوان امتثال الأمر حتّى على القول بتبعيّة الأحكام للمصالح والمفاسد الواقعيّة. وذلك لأنّ العقل لا يرى تفاوتا بين هذا المجمع الّذي هو فرد من أفراد الطبيعة وبين سائر أفرادها في الوفاء بالغرض القائم بالطبيعة المأمور بها. وعندئذ يحكم العقل بتحقّق الامتثال إذا اتي بهذا الفرد بداعي امتثال الأمر بالطبيعة. نعم ، الطبيعة المأمور بها لا تشمل هذا الفرد ، لكن عدم الشمول ليس لعدم المقتضي ، فإنّ المفروض أنّ المقتضي ـ وهو الوفاء بالغرض ـ موجود فيه ، بل إنّما هو لوجود المانع ـ وهو التزاحم ـ ، فإنّه أوجب عدم شمول الطبيعة بوصف كونها مأمورا بها للفرد المزاحم.

وأشار المصنّف رحمه‌الله إلى هذا الوجه بقوله : «مع أنّه يمكن أن يقال ...».

(١) أي بما ذكر في تصحيح العبادة مع الجهل القصوريّ بالحرمة على القول بالامتناع من اشتمالها على المصلحة.

(٢) وإن فرض أنّه كان جاهلا بالحرمة وكان جهله عن قصور ، أو فرض أنّه نسي الحرمة.

(٣) وفي النسخ : «حيث يقع صحيحا في غير مورد من موارد الجهل والنسيان». ولكن العبارة ـ

ومن هنا علم : أنّ الثواب عليه من قبيل الثواب على الإطاعة ، لا الانقياد ومجرّد اعتقاد الموافقة.

وقد ظهر بما ذكرناه وجه حكم الأصحاب بصحّة الصلاة في الدار المغصوبة مع النسيان أو الجهل بالموضوع ، بل أو الحكم ، إذا كان عن قصور ، مع أنّ الجلّ لو لا الكلّ قائلون بالامتناع وتقديم الحرمة ، ويحكمون بالبطلان في غير موارد العذر. فلتكن من ذلك على ذكر (١).

[القول بالامتناع ودليله]

إذا عرفت هذه الامور فالحقّ هو القول بالامتناع ، كما ذهب إليه

__________________

ـ لا يطابق مقصود المصنّف رحمه‌الله في المقام. بيان ذلك : أنّ في قوله : «والنسيان» وجهين :

الأوّل : أن يكون معطوفا على قوله : «موارد الجهل» فيكون معنى العبارة : «يقع المجمع صحيحا في كثير من الموارد ، وهي موارد الجهل وموارد النسيان». وهذا غير مقصود قطعا ، لأنّ المجمع عند المصنّف رحمه‌الله لا يكون صحيحا في تمام موارد الجهل ، بل إنّما يكون صحيحا في موارد الجهل القصوريّ.

الثاني : أن يكون معطوفا على قوله : «غير مورد من موارد الجهل» فيكون معنى العبارة : «يقع المجمع صحيحا في كثير من موارد الجهل وفي كثير من موارد النسيان». وهذا أيضا غير مقصود قطعا ، لأنّ موارد النسيان عبارة عن نسيان الموضوع ونسيان الحكم ونسيان كليهما ، والمجمع صحيح في جميع هذه الموارد ، لاطلاق حديث الرفع ، فلا يصحّ أن يقال : «يقع المجمع صحيحا في كثير من موارد النسيان» ، بل الصحيح ما أثبتناه.

إن قلت : إنّ النسيان أيضا ينقسم إلى قسمين : أحدهما : النسيان عن تقصير ، وهو ما إذا كان النسيان مستندا إلى سوء اختيار المكلّف. وثانيهما : النسيان عن قصور ، وهو فيما إذا لم يكن مستندا إليه. ولا يصحّ المجمع في القسم الثاني. فيصحّ أن يقال : «يقع المجمع صحيحا في كثير من موارد النسيان».

قلت : ظاهر كلام المصنّف رحمه‌الله ـ بعد أسطر ـ : «مع النسيان أو الجهل بالموضوع ، بل أو الحكم ، إذا كان عن قصور» أنّه لم يرتض هذا التقسيم ، وإلّا يقول : «إذا كانا عن قصور».

(١) وناقش المحقّق الخوئيّ فيما أفاده المصنّف رحمه‌الله في هذه المقدّمة من وجوه خمسة ، تركناها خوفا من التطويل. فراجع المحاضرات ٤ : ٢٣١ ـ ٢٤٠.