درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۷: مقدمات ۷

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

جلسه قبل مقدمه‌ای گفتیم.

مقدمه۱: برای کلی سه خصوصیت است که جزئی آنها را ندارد:

اول: کلی، صفت و عنوان برای افراد قرار می‌گیرد و لذا حمل بر افراد می‌شود اما جزئی اینگونه نیست.

دوم: کلی، حاکی افراد و آیینه برای نشان دادن افراد آن است به خلاف جزئی.

سوم: اگر کسی کلی را تصور کند، تمامی افراد را اجمالا تصور کرده است بخلاف جزئی. چون کلی در تک تک افراد وجود دارد.

مقدمه ۲: زمانی که واضع می‌خواهد لفظی را برای معنی وضع کند، اول لفظ و معنی را تصور می‌کند و بعد لفظ را برای معنی وضع می‌کند.

حال بعد از این دو مقدمه می‌گوئیم.

۳

اقسام وضع

نکته اول: وضع از نظر معنا در یک تقسیم بندی کلی بر چهار قسم است:

اول: وضع خاص موضوع له خاص؛

تعریف: واضع زمانی که می‌خواهد لفظ را برای معنایی وضع کند، یک معنای جزئی در ذهن می‌آورد و لفظ را برای همان معنای جزئی وضع می‌کند. در اینجا وضع خاص گفته می‌شود چون معنای متصور، جزئی است و موضوع له خاص است چون لفظ برای معنای جزئی وضع شده است.

در اینجا دو بحث وجود دارد:

۱. آیا این وضع ممکن است یا خیر؟ این وضع ممکن است.

۲. آیا این وضع واقع شده است یا خیر؟ بله واقع شده است مثل اعلام شخصیه.

دوم: وضع عام موضوع له عام

تعریف: واضع زمانی که می‌خواهد لفظ را برای معنایی وضع کند، یک معنای کلی در ذهن می‌آورد و لفظ را برای همان معنای کلی وضع می‌کند. وضع عام است چون معنای متصور کلی است و موضوع له عام است چون لفظ برای همان معنای کلی وضع شده است.

در اینجا دو بحث وجود دارد:

۱. آیا این وضع ممکن است یا خیر؟ این وضع ممکن است.

۲. آیا این وضع واقع شده است یا خیر؟ بله واقع شده است مثل اسماء اجناس و اسماء نکره. مثلا کلمه رجل که واضع یک معنای کلی در ذهن آورده است و این لفظ را برای آن وضع کرده است.

سوم: وضع عام موضوع له خاص

تعریف: واضع زمانی که می‌خواهد لفظ را برای معنایی وضع کند، یک معنای کلی در ذهن می‌آورد و لفظ را برای تک تک افراد کلی آن وضع می‌کند (به قول مرحوم نائینی شبیه اشتراک لفظی است). وضع عام است چون متضور کلی است اما موضوع له چون برای تک تک افراد وضع شده که جزئی می‌باشند.

در اینجا دو بحث وجود دارد:

۱. آیا این وضع ممکن است یا خیر؟ این وضع ممکن است.

۲. آیا این وضع واقع شده است یا خیر؟

بنا بر عقیده صاحب کفایه، این قسم واقع نشده است.

اما مشهور می‌گویند واقع شده است مثل حروف، که واضع زمانی که می‌خواسته لفظ «من» را برای معنایی وضع کند معنای کلی شروع را در ذهن آورده است و لفظ «من» را برای افراد شروع وضع کرده است. مثلا شما از ساعت ۷ از خانه حرکت می‌کنید که کلمه «من» وضع شده برای شروع رفتن شما.

چهارم: وضع خاص موضوع له عام

تعریف: واضع زمانی که می‌خواهد لفظ را برای معنایی وضع کند، یک معنای جزئی در ذهن می‌آورد و لفظ را برای کلی آن جزئی وضع می‌کند. وضع خاص است چون معنای متصور جزئی است و موضوع له عام است چون لفظ برای کلی وضع شده است.

در اینجا دو بحث وجود دارد:

۱. آیا این وضع ممکن است یا خیر؟ این وضع ممکن نیست. چون واضع در اینجا معنای موضوع له را تصور نکرده است، نه بنفسه، چون جزئی تصور شده نه کلی و نه به وجهه، چون جزئی وجه و آینه برای کلی نیست.

۲. آیا این وضع واقع شده است یا خیر؟ وقتی ممکن نباشد، نوبت به بحث وقوع نمی‌رسد.

نکته: مرحوم حائری یزدی و مرحوم میرزا حبیب الله رشتی می‌گویند این قسم امکان دارد.

نکته: جزئی، از دو چیز تشکیل شده است:

۱. ما به الاشتراک؛ یعنی امری که بین این جزئی و جزئیات دیگر مشترک است، مثلا در انسانهای جزئی، حیوان ناطق بودن، ما به الاشتراک است.

۲. ما به الامتیاز؛ یعنی چیزی که این جزئی را از بقیه جدا می‌کند، مثلا مشخصات فردیه که در دیگری نیست.

حال گاهی واضع، یک جزئی را در ذهن می‌آورد و فقط به ما به الاشتراک توجه می‌کند و لفظ را برای ما به الاشتراک وضع می‌کند، اسم این وضع عام و موضوع له عام است. چون جزئی را پلی برای رسیدن به ما به الاشتراک قرار داده است اما این با وضع عام و موضوع له عام دیگر فرق دارد و آن فرق این است که اینجا واسطه دارد اما در سایر جاها واسطه ندارد. مثلا این فرد را در ذهن می‌آورم و حیوان ناطق بودن را در ذهن می‌آورم و آن را وضع برای انسان می‌کنم.

۴

تطبیق اقسام وضع

 وذلك (سه قسم بودن) لأنّ العامّ (کلی) يصلح لأن يكون (کلی) آلة للحاظ أفراده (کلی) ومصاديقه بما هو (عام) كذلك (عام)، فإنّه (کلی) من وجوهها (عناوین و آیینه‌های افراد است)، ومعرفة وجه (عنوان و آیینه) الشيء معرفته (شیء) بوجه؛ بخلاف الخاصّ، فإنّه (خاص) ـ بما هو خاصّ ـ لا يكون وجها للعامّ ولا لسائر الأفراد، فلا تكون معرفته (خاص) وتصوّره (خاص) معرفة له (عام)، ولا لها (سایر افراد) أصلا، ولو بوجه (اجمالا).

نعم ربما يوجب تصوّره (خاص) تصوّر العامّ بنفسه (عام)، فيوضع له (عام) اللفظ، فيكون الوضع عامّا كما كان الموضوع له عامّا. وهذا (تصور عام بنفسه بواسطه تصور خاص) بخلاف ما في الوضع العامّ والموضوع له الخاصّ، فإنّ الموضوع له ـ وهي (موضوع له) الأفراد ـ لا يكون (موضوع له) متصوّرا إلّا بوجهه (خاص) وعنوانه (خاص)، وهو (عنوان خاص) العامّ، وفرقٌ واضح بين تصوّر الشيء بوجهه (وضع عام و موضوع له خاص) وتصوّره بنفسه (وضع عام و موضوع له عام) ولو كان (تصور شیء) بسبب تصوّر أمر آخر (یعنی جزئی).

ولعلّ خفاء ذلك (فرق بین قسم سوم و چهارم) على بعض الأعلام و (عطف خفاء) عدم تمييزه بينهما كان موجبا لتوهّم إمكان ثبوت قسم رابع، وهو (قسم رابع) أن يكون الوضع خاصّا مع كون الموضوع له عامّا. مع أنّه (فرق بین سه و چهارم) واضح لمن كان له أدنى تأمّل.

ثمّ إنّه لا ريب في ثبوت الوضع الخاصّ والموضوع له الخاصّ، كوضع الأعلام (اعلام شخصیه). وكذا الوضع العامّ والموضوع له العامّ، كوضع أسماء الأجناس. وأمّا الوضع العامّ والموضوع له الخاصّ فقد توهّم أنّه (وضع عام و موضوع له خاص) وضع الحروف وما الحق بها (حروف) من الأسماء؛ كما توهّم (تفتازانی) أيضا أنّ المستعمل فيه فيها خاصّ مع كون الموضوع له كالوضع عامّا.

له دون العامّ ، فتكون الأقسام ثلاثة (١). وذلك لأنّ العامّ يصلح لأن يكون آلة للحاظ أفراده ومصاديقه بما هو كذلك (٢) ، فإنّه من وجوهها ، ومعرفة وجه الشيء معرفته بوجه ؛ بخلاف الخاصّ ، فإنّه ـ بما هو خاصّ ـ لا يكون وجها للعامّ ولا لسائر الأفراد ، فلا تكون معرفته وتصوّره معرفة له ، ولا لها أصلا ، ولو بوجه.

نعم ربما يوجب تصوّره تصوّر العامّ بنفسه ، فيوضع له اللفظ (٣) ، فيكون الوضع عامّا كما كان الموضوع له عامّا (٤). وهذا بخلاف ما في الوضع العامّ والموضوع له الخاصّ ، فإنّ الموضوع له ـ وهي الأفراد ـ لا يكون متصوّرا إلّا بوجهه وعنوانه ، وهو العامّ (٥) ، وفرق واضح بين تصوّر الشيء بوجهه وتصوّره بنفسه ولو كان بسبب تصوّر أمر آخر.

ولعلّ خفاء ذلك على بعض الأعلام (٦) وعدم تمييزه بينهما كان موجبا لتوهّم إمكان ثبوت قسم رابع ، وهو أن يكون الوضع خاصّا مع كون الموضوع له عامّا. مع أنّه واضح لمن كان له أدنى تأمّل.

ثمّ إنّه لا ريب في ثبوت الوضع الخاصّ والموضوع له الخاصّ ، كوضع الأعلام (٧). وكذا الوضع العامّ والموضوع له العامّ (٨) ، كوضع أسماء الأجناس. وأمّا

__________________

(١) أي : تكون الأقسام الّتي يمكن وقوعها ثلاثة.

(٢) أي : بما هو عامّ ولا بشرط.

(٣) أي : يوضع اللفظ للعامّ المتصوّر بتصوّر الخاصّ.

(٤) أي : فيكون الملحوظ حال الوضع عامّا ويوضع اللفظ لذلك العامّ.

(٥) ولا يخفى : أنّ العامّ بما أنّه عامّ لا يمكن أن يكون مرآة للخاصّ بما هو خاصّ ، ضرورة أنّ الإنسان بما أنّه إنسان لا يحكي إلّا عن الإنسانيّة الصرفة ، نعم إذا تصوّرناه بما أنّه صادق على الأفراد يحكي عنها إجمالا.

(٦) وهو المحقّق الرشتيّ في بدائع الأفكار : ٤٠.

(٧) والسيّد الإمام الخمينيّ تأمّل في كون الوضع في الأعلام الشخصيّة من الوضع الخاصّ والموضوع له الخاصّ ، بل التزم بأنّها موضوعة للماهيّة الكلّيّة الّتي لا تنطبق إلّا على الفرد الواحد. راجع مناهج الوصول ١ : ٦٧.

(٨) وقسّمه المحقّق العراقيّ إلى قسمين : ١ ـ أن يلحظ المعنى العامّ مستقلّا ويضع اللفظ بإزائه.

٢ ـ أن يلحظ المعنى المنتزع عن الجهة المشتركة بين الأفراد الذهنيّة ويضع اللفظ بإزائه. ـ

الوضع العامّ والموضوع له الخاصّ فقد توهّم (١) أنّه وضع الحروف وما الحق بها من الأسماء (٢) ؛ كما توهّم (٣) أيضا أنّ المستعمل فيه فيها خاصّ (٤) مع كون الموضوع له كالوضع عامّا (٥).

[الوضع في الحروف]

والتحقيق ـ حسب ما يؤدّي إليه النظر الدقيق ـ أنّ حال المستعمل فيه والموضوع له فيها حالهما في الأسماء (٦). وذلك لأنّ الخصوصيّة المتوهّمة (٧) إن كانت هي الموجبة لكون المعنى المتخصّص بها جزئيّا خارجيّا ، فمن الواضح أنّ كثيرا ما لا يكون المستعمل فيه فيها كذلك ، بل كلّيّا (٨) ؛ ولذا التجأ بعض

__________________

ـ نهاية الأفكار ١ : ٣٢ ـ ٣٣.

ولكن في هذا التقسيم ملاحظات ذكر بعضها في نهاية الدراية ١ : ٢٥ ، وبعض آخر منها في مناهج الوصول ١ : ٦٠ ـ ٦٣.

(١) هذا ما توهّمه المحقّق السيّد الشريف في حواشيه على المطوّل : ٣٧٢ ، والمحقّق القمّي في قوانين الاصول ١ : ١٠ ، وصاحب الفصول في الفصول الغرويّة : ١٦.

(٢) كأسماء الإشارات والضمائر.

(٣) تعرّض له صاحب الفصول من دون أن يصرّح بقائله ، راجع الفصول : ١٦. وقد ينسب إلى التفتازانيّ.

(٤) وفي بعض النسخ : «المستعمل فيه فيها خاصّا» ، والصحيح ما في المتن.

(٥) والفرق بين الموضوع له والمستعمل فيه أنّ الموضوع له هو المعنى الملحوظ حال الوضع فيوضع له اللفظ ، والمستعمل فيه هو المعنى الملحوظ حال الاستعمال. فالمراد من كون المستعمل فيه في الحروف خاصّا والموضوع له فيها عامّا أنّ المعنى الملحوظ حال وضعها هو معنى عامّ كلّي وإن استعمل اللفظ في الجزئيّ ، فكلمة «من» ـ مثلا ـ يوضع للابتداء بمعناه العامّ ولكن استعمل في الابتداء من نقطة خاصّة من البصرة ـ مثلا ـ.

(٦) أي : كان الموضوع له والمستعمل فيه فيها عامّا كما كان الوضع فيها عامّا.

(٧) أي : الخصوصيّة الّتي توهّمها بعض في موضوع له أو مستعمل فيه الحروف.

(٨) كما في قولنا : «سر من البصرة إلى الكوفة» ، فإنّ كلمة «من» و «إلى» استعملا في كلّيّ الابتداء والانتهاء.