درس مکاسب - خیارات

جلسه ۱۶: خیار تاخیر ۴

 
۱

شرایط خیار تاخیر غیر مشهوره

شرایط خیار تاخیر را دانه دانه بررسی کردند و در اینجا میفرمایند چند امر وجود دارد. که بعضی میگویند این امور هم در خیار تاخیر شرط است.

در تحریر عبارتی امده که باعث شده برخی یک شرط دیگر برای این خیار بیان کنند. برای خیار تاخیر معتبر است که هیچ کدام خیار نداشته باشند. و اگر طرفی خیار داشت. خیار تاخیر نیست. مرحوم شیخ میفرمایند که این شرط پشتوانه فقهی ندارد برای اینکه معنی ندارد این کلام. در اینجا بحث بسیار شده که این خیار چگونه باید باشد که عدم آن شرط است برای خیار تاخیر. تنها چیزی که ممکن است که به عنوان یک توجیه ارایه بشود آن است که اگرخیار برای معامله باشد تسلیم الزامی نیست و معامله خیاری در آن تسلیم شرط نیست. و اگر یکی مبادرت کرد به الزام دادگاه اجبار نمیکند طرف مقابل را به تسلیم. این حرفی است که از علامه بیان شده.

اگر یادتان باشد یکی از شرایط خیار تاخیر این بود که مشتری حق تاخیر نداشته باشد و ملزم به تاخیر ثمن نباشد خیار محقق نمی‌شود مثل آن جایی که تسلیم مدت دار است و در این موارد اصلا خیار نیست.

حال ایا این حرف مورد قبول است؟ مرحوم شیخ: این حرف پذیرفته نیست و کاملا قابل خدشه است. اصل مساله قبول نشده و اگر اینگونه باشد چرا علما در خیار مجلس نفرمودن که خیار بعد از تفرق است. چون خیار مجلس وجود دارد. در خیار حیوان چه طور؟ اصلا نباید خیار تاخیر وجود داشته باشد با این بیان چون خود خیار حیوان تا سه روز است. فقط یک صورت دیگر میشود کلام مرحوم علامه را تفسیر کرد. تا این جا به این صورت تفسیر کردیم که علامه گفتن اگر یک معامله‌ی در ان خیار بود خیار تاخیر جاری نمیشود. ممکن است این گونه تفسیر کنیم که در هر معامله‌ای که خیار زمانی هست خیار تاخیر بعد از آن می‌آید. البته این حرف اشکال دارد ولی باز هم قابل دفاع است.

۲

تطبیق شرایط غیر مشهوره

ثمّ إنّ هنا أُموراً قيل باعتبارها في هذا الخيار: (اموري هست كه گفته شده در خيار تاخير معتبر است)

منها:  عدم الخيار لأحدهما أو لهما (هيچکدام خیار نداشته باشند)، قال في التحرير: «ولا خيار للبائع لو كان في المبيع خيار لأحدهما (طرفین معامله) » وفي السرائر قيّد الحكم في عنوان المسألة بقوله: «ولم يشترطا خياراً لهما أو لأحدهما » وظاهره الاختصاص بخيار الشرط (فرق عبارت علامه با ابن ادریس این است که عبارت علامه خیار خاصی را بیان نکرد اما ظاهر کلام ابن ادریس این است که شرط خیار نکرده باشند). ويحتمل أن يكون الاقتصار عليه لعنوان المسألة في كلامه بغير الحيوان وهو المتاع (متاع حیوان حساب نمیشود). (احتمال دارد که این حرف ایشان مربوط به غیر خیار حیوان باشد).

كيف كان، فلا أعرف وجهاً معتمداً في اشتراط هذا الشرط (توجیهی ندارد این شرط) سواءً أُريد (چند احتمال از کلام فقها) ما يعمّ خيار الحيوان (حتی خیار حیوان هم بگیرد) أم خصوص خيار الشرط (فقط خیار شرط)، وسواءً أُريد مطلق الخيار ولو اختصّ بما قبل انقضاء الثلاثة (ان خیاراتی که قبل از انقضا ثلاثه وجود داشته باشد) أم أُريد خصوص الخيار المحقّق فيما بعد الثلاثة (فقط خیاراتی مزاحم تاخیر است که بعد از ثلاثه بیایند)، سواءً حدث فيها أم بعدها

. وأوجه ما يقال في توجيه هذا القول (بهترین توجیه در مورد این قول) مضافاً إلى دعوى انصراف النصوص إلى غير هذا الفرض (نصوص خیار تاخیر منصرف به غیر این فرض است) ـ : أنّ شرط الخيار في قوّة اشتراط التأخير (معنای آن این است که حق داری تسلیم نکنی)، وتأخير المشتري بحقّ (به استناد حق خیار) الخيار ينفي خيار البائع. (نفی میکند خیار بایع را).

وتوضيح ذلك ما ذكره في التذكرة في أحكام الخيار: من أنّه‌ لا يجب على البائع تسليم المبيع ولا على المشتري تسليم الثمن في زمان الخيار (واجب نیست بر بایع تسلیم مبیع و بر مشتری تسلیم ثمن)، ولو تبرّع أحدهما بالتسليم (یکی تسلیم کرد) لم يبطل خياره (خیارش باطل نیست) ولا يُجبر الآخر على تسليم ما في يده (طرف مقابل هم مجبور نمیشود عوض را بدهد) وله استرداد المدفوع قضيّةً (مقتضی حق خیار) للخيار. (میتواند آن چیزی که داده را پس بگیرد) وقال بعض الشافعيّة: ليس له استرداده (شافعی با این مطلبی که اگر داده است میتواند پس بگیرد مخالف است)، وله أخذ ما عند صاحبه بدون رضاه (میتواند برود آن چیزی که در مقابل آن در دست طرف مقابل هست را بگیرد بدون اذن طرف)، كما لو كان التسليم بعد لزوم البيع، انتهى. (اگر در معاملات عادی و معاملات غیر خیاری اگر یکی تسلیم کرد میتواند بدون اذن طرف مقابل میتواند مبیع را بر دارد).

۳

توجیه این شرط

وحينئذٍ فوجه هذا الاشتراط: أنّ ظاهر الأخبار كون عدم مجي‌ء المشتري بالثمن بغير حقّ التأخير، وذو الخيار له حقّ التأخير (ظاهر استدلال این است که اخبار وارده از شریعت نسبت به خیار تاخیر این است که عصیانا نیاورده باشد)، وظاهرها (اخبار) أيضاً كون عدم إقباض البائع لعدم قبض الثمن لا لحقٍّ له في عدم الإقباض (تیکه اول مربوط به این بود که ا این اخبار میفهمیم که مشتری اگر نیاورده حق تاخیر نداشته باشه بلکه عصیانا باید تاخیر کرده باشد و ادم ذو الخیار حق تاخیر دارد. از طرفی یک مطلب دیگر از اخبار متوجه میشویم در جایی خیار تاخیر هست که اگر بایع مبیع را اقباض نکرده به خاطر اینکه ثمن را قبض نکرده بوده نه اینکه حق داشته اقباض نکنه.) . والحاصل: أنّ الخيار بمنزلة تأجيل أحد العوضين. (یکی از شرایط وجودخیار تاخیر این است که اجل نداشته باشد).

۴

مناقشه در وجه مذکور

قبول نداریم که خیار دیگر مانع ثبوت خیار تاخیر است. و ثانیا قبول نداریم اخبار منصرف به همچین موردی باشد.

وفيه بعد تسليم الحكم في الخيار وتسليم انصراف الأخبار إلى كون التأخير بغير حقٍّ (فرض کنید قبول داشته باشیم که اگر حق تاخیر داشته باشد دیگر خیار تاخیر نیست) ـ : أنّه ينبغي على هذا القول كون مبدأ الثلاثة من حين التفرّق (لازم است در تمامی معاملات شروع ثلاثه بعد تفرق باشد) وكون هذا الخيار مختصّاً بغير الحيوان (در خیار حیوان که دیگر اصلا نباید باشد چون مبیع موجل است)، مع اتّفاقهم على ثبوته فيه كما يظهر من المختلف (در حالیکه اتفاق ارا وجود دارد که خیار تاخیر در معامله حیوان وجود دارد و در کتاب مختلف علامه هم هست)، وإن ذهب الصدوق إلى كون الخيار في الجارية بعد شهرٍ {در صفحه بعد میخوانیم شیخ صدوق قایل شده‌اند که خیار تاخیر در کنیز بعد از یک ماه است و این قول نادر مختص شیخ صدوق است و این قول به خاطر این است که خیار حیوان را ایشان یک ماه میداند و فقط هم در جاریه است}. إلاّ أن يراد بما في التحرير (تفسیر و معنی دیگری از کلام علامه): عدم ثبوت خيار التأخير ما دام الخيار ثابتاً لأحدهما (تا به حال کلام علامه اینگونه بیان شده بود که اگر خیاری گذاشتن دیگر خیار تاخیر نیست ولی تفسیر دیگری هم میشود کرد که اگر شرط خیار کرده باشند یا خیارات دیگری باشد خیار تاخیر بعد از آن است)، فلا ينافي‌ ثبوته في الحيوان بعد الثلاثة. (اگر اینگونه باشد اشکال اخیر ما وارد نیست چون علامه نمیخواستن بگویند خیار نست میخواستن بگویند خیار بعد از گذشت خیار سه روزه حیوان است)

۵

کلام سید عاملی در مفتاح الکرامه

ایشان تفصیلی قایل شده‌اند. اگر یک وقتی بایع خیار دارد خیار تاخیر نمیشود باشد.

وقد يفصّل بين ثبوت الخيار للبائع من جهةٍ أُخرى (غیر خیار تاخیر) فيسقط معه هذا الخيار لأنّ خيار التأخير شُرّع لدفع ضرره (تشریع شده برای اینکه دفع ضرر بشود برای بایع) وقد اندفع بغيره، (در حالی که با خیار دیگر دفع میشود ضرر) ولدلالة النصّ والفتوى على لزوم البيع في الثلاثة (بیع لازم باشد در این سه روز) فيختصّ بغير صورة ثبوت الخيار له (بایع)، قال: ودعوى أنّ المراد من الأخبار اللزوم من هذه الجهة (اگر کسی بگوید اخبار و روایات ظهور دارد که معامله در این سه روز لازم است ولی لزوم از جهت خیار تاخیر است نه اینکه اصلا خیار ندارد)، مدفوعةٌ (رد میشود به اینکه) بأنّ التأخير سبب الخيار (تاخیر دلیل خیار است) ولا يتقيّد الحكم بالسبب (حکم به سبب مقید نمیشود) وبين ما إذا كان الخيار للمشتري فلا وجه لسقوطه، (تفصیل گداشته بین بایع و مشتری) مع أنّ اللازم منه عدم ثبوت هذا الخيار في الحيوان. (وجهی ندارد که بایع خیار نداشته باشد اگر مشتری خیار داشته باشد و ثانیا اگر بگوییم اگر مشتری خیار داشت بایع خیار ندارد. منافات دارد با خیار حیوان).

۶

مناقشه در کلام سید عاملی

جواب این تفصیل این است که شما فرمودید علت خیار تاخیر دفع ضرر از بایع است.

(جواب مرحوم شیخ) ووجه ضعف هذا التفصيل: أنّ ضرر الصبر بعد الثلاثة لا يندفع بالخيار في الثلاثة. (ما بحث ما این است که چرا خیار دارد بایع چون بعد از سه روز اگر صبر کند ضرر است حال شما میگویید تو این سه روز خیار داشتم) وأمّا ما ذكره من عدم تقييد الحكم بالسبب، فلا يمنع من كون نفي الخيار في الثلاثة من جهة التضرّر بالتأخير، (این استدلال هم مانع نمیشود که نبودن خیار در این سه روز از جهت تضرر به تاخیر باشد پس این خیار با خیار مجلس منافاتی ندارد که این خیار در این سه روز ندارد به خاطر اینکه بعد از سه روز باشد) ولذا لا ينافي هذا الخيار خيارَ المجلس. (لذا منافات ندارد این خیار با خیار مجلس).

۷

شرط دیگری که اضافه کرده‌اند برای خیار تاخیر

خیار برای جاییست که متعاقدین متعدد باشند. یعنی یک بایع داریم و یک مشتری ولی نادرا جایی میشود که یک شخص یا وکیل است از یک بایع و هم از مشتری یا وصی است یا ولی است. علما گفته‌اند باید بین متعاقدین تعدد باشد. دلیل انها هم این است که این خیار ثابت شده بعد از خیار مجلس. تا مجلس باقی است خیار نیست اگر طرفین یک نفر باشند. خیار مجلس تا وجود داشته باشد این خیار نمی‌اید و خیار مجلس در جایی که متعاقدین یک نفر هست همیشه باقی است مگر به اسقاط. پس این منافات دارد با این جهت که اینجا خیار هست. پس باید شرط کنیم در جاییست که متعاقدین متعدد باشد.

ومنها:  تعدّد المتعاقدين؛ لأنّ النصّ مختصٌّ بصورة التعدّد (نص هست)، ولأنّ هذا الخيار ثبت بعد خيار المجلس، وخيار المجلس باقٍ مع اتّحاد العاقد إلاّ مع إسقاطه. (پس همیشه خیار تاخیر هست چون خیار مجلس هیچوقت از بین نمیرود).

۸

جواب مرحوم شیخ

مساله در قضیه خیار تاخیر قبض و اقباض است. حال که اینگونه است حال اگر اتحاد عاقد هست قبض و اقباض اعتباری انجام میشود. در مبحث خیار مجلس مرحوم شیخ گفته‌اند که اولا اگر اقای وکیل باشد در صرف خواندن صیغه اصلا برا این وکیل خیار مجلس فرض نمیشود. و در انجایی که وکیل مطلق است چه مانعی دارد که بگوییم فرض کنیم خیار خود را اسقاط کرده باشد.

 وفيه: أنّ المناط عدم الإقباض والقبض، ولا إشكال في تصوّره‌ من المالكَين مع اتّحاد العاقد من قبلهما. (مشکلی ندارد در تصورش) وأمّا خيار المجلس، فقد عرفت أنّه غير ثابتٍ للوكيل في مجرّد العقد (در خیار مجلس یا فقط وکیل اجرای صیغه است.) ، وعلى تقديره (وجود خیار مجلس) فيمكن إسقاطه أو اشتراط عدمه. (خیار) نعم، لو كان العاقد وليّاً بيده العوضان لم يتحقّق الشرطان الأوّلان (اگر عاقد ولی باشد از طرف دو بچه آن دو شرط اول که باید قبض و اقباض نشده باشد این اشکال هست) أعني عدم الإقباض والقبض وليس ذلك من جهة اشتراط التعدّد. (اشکال به خاطر تعدد نیست بلکه به خاطر قبض اقباض است)

۹

شرط دیگر برای خیار تاخیر

این است که مبیع حیوان نباشد و بعضی گفته‌اند جاریه نباشد.

ومنها:  أن لا يكون المبيع حيواناً أو خصوص الجارية، فإنّ المحكيّ عن الصدوق في المقنع أنّه إذا اشترى [جاريةً] فقال: أجيئك بالثمن، فإن جاء بالثمن فيما بينه وبين شهرٍ، وإلاّ فلا بيع له. (اگر یک ماه طول کشید از خرید جاریه و مشتری بگوید که برای تو ثمن را می‌آورم بیعی نیست)

{فرق است بین کتاب مقنع شیخ صدوق و مقنعه شیخ مفید}

وظاهر المختلف نسبة الخلاف إلى الصدوق في مطلق الحيوان (علامه در مختلف نسبت داده‌اند به شیخ صدوق در مطلق حیوان). والمستند فيه رواية ابن يقطين عن رجلٍ اشترى جارية فقال: أجيئك بالثمن، فقال: «إن جاء فيما بينه وبين شهر، وإلاّ فلا بيع له». (اگر بعد از یک ماه نیاورد بیع نیست) این کلام شیخ صدوق دقیقا متن روایت است که به این گونه فقها میگویند فقهای محدث که متن فتوی آن‌ها دقیقا متن روایت است)

۱۰

جواب مرحوم شیخ برای این شرط

این روایات را شیخ حمل میکند بر صور‌های دیگر.

ما در این روایت نگاه میکنیم میبینیم دلیلی نیست که بایع کنیز را نداده باشد. احتمالا مشتری کنیز را گرفته.

ولا دلالة فيها على صورة عدم إقباض الجارية (دلیلی نیست که عدم اقباض باشد.) ولا قرينة على حملها عليها، فيحتمل الحمل على اشتراط المجي‌ء بالثمن إلى شهرٍ في متن العقد (حال که اینگونه است که دلیلی وجود ندارد که اقباض نشده باشد. بهتر است که حمل کنیم در جایی که شرط شده باشد تا یک ماه جاریه را میدهم)، فيثبت الخيار عند تخلّف الشرط (خیار تخلف شرط است)، ويحتمل الحمل على استحباب صبر البائع (مستحب است یک ماه صبر کند) وعدم فسخه إلى شهرٍ. (تا یک ماه فسخ نکند) وكيف كان، فالرواية مخالفةٌ لعمل المعظم (روایت مخالف است با فقها)، فلا بدّ من حملها على بعض الوجوه. (ما باید این را بر بعض وجوه حمل کنیم).

۱۱

مبدا شروع در خیار تاخیر

این خیار تاخیر کی شروع میشود؟

ثمّ إنّ مبدأ الثلاثة من حين التفرّق (جدایی) أو من حين العقد؟ وجهان: من ظهور قوله: «فإن جاء بالثمن بينه وبين ثلاثة أيّامٍ» في كون مدّة الغيبة ثلاثةً (از این عبارت که سه روز اگر اورد ظهور دارد که مدت غیبت سه روز است از حین تفرق)، ومن كون ذلك كنايةً عن عدم التقابض ثلاثة أيّامٍ (از طرفی چون این روایات کنایه است از اینکه عدم تقابض سه روز طول کشیده شده باشد)، كما هو ظاهر قوله عليه‌السلام في رواية ابن يقطين: «الأجل بينهما ثلاثة أيّامٍ، (اجل بین این دو سه روز است) فإن قبض بيعه (مبیع را اقباض کردخیار ساقط است) وإلاّ فلا بيع بينهما» وهذا هو الأقوى. (اقوی این است که تاریخ را از اول عقد بگیریم نه از بعد تفرقه)

وكيف كان ، فالتأمّل في أدلّة المسألة وفتاوي الأصحاب يُشرف الفقيهَ على القطع باختصاص الحكم بالمعيّن.

ما قيل باعتباره في هذا الخيار :

ثمّ إنّ هنا أُموراً قيل باعتبارها في هذا الخيار :

١ ـ عدم الخيار لهما أو لأحدهما

منها : عدم الخيار لأحدهما أو لهما ، قال في التحرير : «ولا خيار للبائع لو كان في المبيع خيار لأحدهما» (١) وفي السرائر قيّد الحكم في عنوان المسألة بقوله : «ولم يشترطا خياراً لهما أو لأحدهما» (٢) وظاهره الاختصاص بخيار الشرط. ويحتمل أن يكون الاقتصار عليه لعنوان المسألة في كلامه بغير الحيوان وهو المتاع.

عدم وجهٍ معتبر في هذا الشرط

وكيف كان ، فلا أعرف وجهاً معتمداً في اشتراط هذا الشرط سواءً أُريد (٣) ما يعمّ خيار الحيوان أم خصوص خيار الشرط ، وسواءً أُريد مطلق الخيار ولو اختصّ بما قبل انقضاء الثلاثة أم أُريد خصوص الخيار المحقّق فيما بعد الثلاثة ، سواءً حدث (٤) فيها أم بعدها.

أوجه ما يقال

وأوجه ما يقال (٥) في توجيه هذا القول مضافاً إلى دعوى انصراف النصوص إلى غير هذا الفرض ـ : أنّ شرط الخيار في قوّة اشتراط التأخير ، وتأخير المشتري بحقّ الخيار ينفي خيار البائع.

وتوضيح ذلك ما ذكره في التذكرة في أحكام الخيار : من أنّه‌

__________________

(١) التحرير ١ : ١٦٧.

(٢) السرائر ٢ : ٢٧٧.

(٣) في «ش» : «أراد».

(٤) في «ش» : «أحدث».

(٥) قاله السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٥٧٩ ٥٨٠.

لا يجب على البائع تسليم المبيع ولا على المشتري تسليم الثمن في زمان الخيار ، ولو تبرّع أحدهما بالتسليم لم يبطل خياره ولا يُجبر الآخر على تسليم ما في يده (١) وله استرداد المدفوع قضيّةً للخيار. وقال بعض الشافعيّة : ليس له استرداده ، وله أخذ ما عند صاحبه بدون رضاه ، كما لو كان التسليم بعد لزوم البيع (٢) ، انتهى.

وحينئذٍ فوجه هذا الاشتراط : أنّ ظاهر الأخبار كون عدم مجي‌ء المشتري بالثمن بغير حقّ التأخير ، وذو الخيار له حقّ التأخير ، وظاهرها أيضاً كون عدم إقباض البائع لعدم قبض الثمن لا لحقٍّ له في عدم الإقباض. والحاصل : أنّ الخيار بمنزلة تأجيل أحد العوضين.

المناقشة في الوجه المذكور

وفيه بعد تسليم الحكم في الخيار وتسليم انصراف الأخبار إلى كون التأخير بغير حقٍّ ـ : أنّه ينبغي على هذا القول كون مبدأ الثلاثة من حين التفرّق وكون هذا الخيار مختصّاً بغير الحيوان ، مع اتّفاقهم على ثبوته فيه كما يظهر من المختلف (٣) ، وإن (٤) ذهب الصدوق إلى كون الخيار في الجارية بعد شهرٍ (٥). إلاّ أن يراد بما في التحرير : عدم ثبوت خيار التأخير ما دام الخيار ثابتاً لأحدهما (٦) ، فلا ينافي‌

__________________

(١) في «ش» زيادة : «الآخر».

(٢) التذكرة ١ : ٥٣٧.

(٣) راجع المختلف ٥ : ٦٨ ٧١.

(٤) لم ترد «إن» في «ش».

(٥) راجع المقنع : ٣٦٥.

(٦) التحرير ١ : ١٦٧.

ثبوته في الحيوان بعد الثلاثة.

التفصيل الذي ذكره بعض

وقد يفصّل (١) بين ثبوت الخيار للبائع من جهةٍ أُخرى فيسقط معه هذا الخيار لأنّ خيار التأخير شُرّع لدفع ضرره وقد اندفع بغيره ، ولدلالة النصّ والفتوى على لزوم البيع في الثلاثة فيختصّ بغير صورة ثبوت الخيار له ، قال : ودعوى أنّ المراد من الأخبار اللزوم من هذه الجهة ، مدفوعةٌ بأنّ التأخير سبب الخيار (٢) ولا يتقيّد الحكم بالسبب وبين ما إذا كان الخيار للمشتري فلا وجه لسقوطه ، مع أنّ اللازم منه عدم ثبوت هذا الخيار في الحيوان (٣).

ضعف التفصيل المذكور

ووجه ضعف هذا التفصيل : أنّ ضرر الصبر بعد الثلاثة لا يندفع بالخيار في الثلاثة. وأمّا ما ذكره من عدم تقييد الحكم بالسبب ، فلا يمنع من كون نفي الخيار في الثلاثة من جهة التضرّر بالتأخير ، ولذا لا ينافي هذا الخيار خيارَ المجلس.

٢ ـ تعدّد المتعاقدين

ومنها (٤) : تعدّد المتعاقدين ؛ لأنّ النصّ مختصٌّ بصورة التعدّد ، ولأنّ هذا الخيار ثبت بعد خيار المجلس ، وخيار المجلس باقٍ مع اتّحاد العاقد إلاّ مع إسقاطه.

المناقشة في هذا الشرط

وفيه : أنّ المناط عدم الإقباض والقبض ، ولا إشكال في تصوّره‌

__________________

(١) فصّله السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٥٧٩ ٥٨٠.

(٢) في «ش» : «للخيار».

(٣) انتهى ما قاله المفصّل نقلاً بالمعنى.

(٤) أي من الأُمور التي قيل باعتبارها في هذا الخيار ، وقد تقدّم أوّلها في الصفحة ٢٣٠.

من المالكَين مع اتّحاد العاقد من قبلهما. وأمّا خيار المجلس ، فقد عرفت أنّه غير ثابتٍ للوكيل في مجرّد العقد ، وعلى تقديره فيمكن إسقاطه أو اشتراط عدمه. نعم ، لو كان العاقد وليّاً بيده العوضان لم يتحقّق الشرطان الأوّلان أعني عدم الإقباض والقبض وليس ذلك من جهة اشتراط التعدّد.

٣ ـ أن لا يكون المبيع حيواناً أو خصوص الجارية

ومنها : أن لا يكون المبيع حيواناً أو خصوص الجارية ، فإنّ المحكيّ عن الصدوق في المقنع أنّه إذا اشترى [جاريةً (١)] فقال : أجيئك بالثمن ، فإن جاء بالثمن فيما بينه وبين شهرٍ ، وإلاّ فلا بيع له (٢).

وظاهر المختلف نسبة الخلاف إلى الصدوق في مطلق الحيوان (٣). والمستند فيه رواية ابن يقطين عن رجلٍ اشترى جارية فقال : أجيئك بالثمن ، فقال : «إن جاء فيما بينه وبين شهر ، وإلاّ فلا بيع له» (٤).

المناقشة في هذا الشرط

ولا دلالة فيها (٥) على صورة عدم إقباض الجارية ولا قرينة على حملها عليها ، فيحتمل الحمل على اشتراط المجي‌ء بالثمن إلى شهرٍ في متن العقد ، فيثبت الخيار عند تخلّف الشرط ، ويحتمل الحمل على استحباب صبر البائع وعدم فسخه إلى شهرٍ. وكيف كان ، فالرواية مخالفةٌ لعمل المعظم ، فلا بدّ من حملها على بعض الوجوه.

__________________

(١) لم يرد في «ق».

(٢) راجع المختلف ٥ : ٧٠ ، والمقنع : ٣٦٥.

(٣) انظر المختلف ٥ : ٧٠.

(٤) الوسائل ١٢ : ٣٥٧ ، الباب ٩ من أبواب الخيار ، الحديث ٦.

(٥) في «ق» : «فيه».

مبدأ الثلاثة في خيار التأخير

ثمّ إنّ مبدأ الثلاثة من حين التفرّق أو من حين العقد؟ وجهان : من ظهور قوله : «فإن جاء بالثمن بينه وبين ثلاثة أيّامٍ» في كون مدّة الغيبة ثلاثةً ، ومن كون ذلك كنايةً عن عدم التقابض ثلاثة أيّامٍ ، كما هو ظاهر قوله عليه‌السلام في رواية ابن يقطين : «الأجل بينهما ثلاثة أيّامٍ ، فإن قبض بيعه وإلاّ فلا بيع بينهما» (١) وهذا هو الأقوى.

__________________

(١) الوسائل ١٢ : ٣٥٧ ، الباب ٩ من أبواب الخيار ، الحديث ٣.