درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۵: اقسام حالت مجتهد و انواع حکم ۵

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

نکته اول: اشکال: شما گفتید اصل عملی عام (اگر علم به حرمت نبود، استعمال دخانیات حلال است چه خبر ثقه بر خلاف باشد یا نباشد) و دلیل ظنی، خاص (اگر خبر ثقه گفت شرب دخان حرام است) است و لذا دلیل ظنی، اصل عملی را تخصیص می‌زند. این کلام باطل است. به دلیل:

صغری: تخصیص، در صورتی است که اصل عملی، عام مطلق و دلیل ظنی، خاص مطلق باشد.

کبری: عام مطلق بودن اصل عملی و خاص مطلق بودن دلیل ظنی، منتفی است. چون بین اصل عملی و دلیل ظنی، نسبت عموم و خصوص من وجه وجود دارد که دارای یک ماده اجتماع و دو ماده افتراق می‌باشند و در نسبت عموم و خصوص من وجه، اصل عملی و دلیل ظنی، در ماده اجتماع، تعارض می‌کنند نه اینکه دلیل، اصل عملی را تخصیص بزند.

نتیجه: تخصیص منتفی است.

جواب: (این جواب رد بر صغری است) در ماده افتراق دلیل، مسلم، جای دلیل است و اجماع وجود دارد که ماده اجتماع هم، حکم ماده افتراق دارد و فرقی بین این دو نیست. یعنی در ماده اجتماع هم، دلیل جاری می‌شود و لذا در ماده اجتماع، دلیل، اصل عملی را تخصیص می‌زند.

نکته دوم: دلیل ظنی، خودش به تنهایی نمی‌تواند موضوع اصل عملی شرعی که عدم العلم به حکم واقعی است را از بین ببرد، ولی سوال این است که آیا دلیل ظنی به کمک ادله حجیتش که قطعی هستند، آیا می‌تواند موضوع اصل عملی شرعی که عدم العلم به حکم واقعی است را از بین ببرد تا در نتیجه دلیل ظنی، بر اصل عملی شرعی، ورود داشته باشد؟

جواب: اولا: با توجه به اینکه محتوای دلیل ظنی، حکم ظاهری است، می‌گوئیم ادله حجیت دلیل ظنی موجب می‌شوند که ما قطع به حجیت دلیل ظنی پیدا کنیم و علم به حجیت خبر ثقه، موجب می‌شود که ما علم به حکم ظاهری پیدا کنیم، پس ادله حجیت دلیل ظنی موجب می‌شود که ما علم به حکم ظاهری پیدا کنیم و با علم به حکم ظاهری، موضوع اصل عملی شرعی که عدم العلم به حکم واقعی است، از بین نمی‌رود. ممکن است انسان علم به حکم ظاهری داشته باشد، در عین حال، عدم علم به حکم واقعی، به حال خوش باقی باشد. پس دلیل ظنی به کمک ادله حجیتش هم، موضوع اصل عملی را از بین نمی‌برد.

ثانیا: اصل عملی عام، و دلیل ظنی خاص است و لذا دلیل ظنی در ماده اجتماع، به کمک اجماع، اصل عملی را تخصیص می‌زند.

۳

ادامه تطبیق بیان دوم تقدیم ادله بر اصل

ولذا (ادله حجیت اماره موجب علم به حکم ظاهری است) اشتهر: أنّ علم المجتهد بالحكم (حکم ظاهری) مستفاد من صغرى وجدانيّة، وهي (صغری وجدانی): «هذا (نماز جمعه مثلا) ما أدّى إليه («ما») ظنّي»، وكبرى برهانيّة، وهي (کبرای برهانی): «كلّ ما (حکمی) أدّى إليه (حکم) ظنّي فهو (حکم) حكم الله في حقّي»، (علت اشتهر:) فإنّ الحكم المعلوم منهما (صغری و کبری) هو (حکم)، الحكم الظاهريّ ـ، فإذا كان مفاد الأصل (اصل عملی) ثبوت الإباحة (اباحه ظاهری) للفعل (مثلا شرب تتن) الغير المعلوم الحرمة، كانا (اصل عملی و اماره) متعارضين لا محالة، فإذا بني (بخاطر اجماع) على العمل بتلك الأمارة كان فيه (عمل به اماره) خروج (حکمی) عن عموم الأصل وتخصيص له لا محالة.

۴

ادامه تقدیم ادله بر اصل: بیان سوم

بیان سوم: دلیل، دو صورت دارد:

صورت اول: گاهی دلیل علمی است، یعنی علم آور است، مثل خبر متواتر، در این صورت، دلیل، بر اصل عملی، ورود دارد.

صورت دوم: گاهی دلیل، ظنی است، یعنی ظن آور است، مثل خبر واحد ثقه، در این صورت، اصل عملی دو حالت دارد:

حالت اول: گاهی اصل عملی، اصل عملی عقلی است، در این صورت دلیل ظنی، بر اصل عملی ورود دارد.

حال دوم: گاهی اصل عملی، اصل عملی شرعی است، در این صورت دلیل ظنی، بر اصل عملی حکومت دارد.

معنای حکومت: ادله حجیت دلیل ظنی، موضوع اصل عملی را حقیقتا از بین نمی‌برد، بلکه تنزیلا از بین می‌برد، یعنی ادله حجیت دلیل ظنی، دلیل ظنی را به منزله علم می‌کند.

نکته: توضیح چهار اصطلاح:

اول: تخصیص: به خروج حکمی، تخصیص می‌گویند.

دوم: تخصص: امری از موضوع یک دلیل خارج شود که این خارج شدن، اولا حقیقی است و ثانیا تکوینی و خود به خود است.

سوم: ورود: یک دلیل، موضوع دلیل دیگر را از بین ببرد و این از بین بردن اولا حقیقی است و ثانیا به برکت متعبد شدن به حجیت دلیل از بین برنده است.

چهارم: حکومت: یک دلیل، موضوع دلیل دیگر را از بین ببرد، تنزیلا.

۵

تطبیق ادامه تقدیم ادله بر اصل: بیان سوم

(بیان سوم:) هذا، ولكنّ التحقيق: أنّ دليل تلك الأمارة وإن لم يكن (دلیل) كالدليل العلميّ رافعا لموضوع الأصل، إلاّ أنّه (دلیل) نُزّل شرعا منزلة الرافع (از بین برنده موضوع اصل)، فهو (دلیل اماره) حاكم على الأصل (ادله حجیت اصل) لا مخصّص له (اصل)، كما سيتّضح إن شاء الله تعالى.

على (متعلق به تحقیق است): أنّ ذلك (تخصیص و حکومیت) إنّما يتمّ بالنسبة إلى الأدلّة (اصول) الشرعيّة، وأمّا الأدلّة العقليّة القائمة على البراءة (برائت عقلیه) والاشتغال (اشتغال عقلی) فارتفاع موضوعها (ادله عقلیه) بعد ورود الأدلّة الظنّيّة واضح؛ لجواز (امکان) الاقتناع (اکتفاء کردن عقل) بها (ادله ظنیه) في مقام البيان وانتهاضها رافعا لاحتمال العقاب كما هو (امکان) ظاهر. وأمّا التخيير فهو أصل عقليّ لا غير.

الدالّ على اعتبار تلك الأمارة الغير العلميّة المقابلة للأصل : أنّه إذا قام تلك الأمارة الغير العلميّة على حرمة الشيء الفلاني فهو حرام ، وهذا أخصّ من دليل أصل البراءة مثلا ، فيخرج به عنه.

وكون دليل تلك الأمارة أعمّ من وجه ـ باعتبار شموله لغير مورد أصل البراءة ـ لا ينفع بعد قيام الإجماع على عدم الفرق في اعتبار تلك الأمارة (١) بين مواردها.

الدليل العلمي رافع لموضوع الأصل

توضيح ذلك : أنّ كون الدليل رافعا لموضوع الأصل ـ وهو الشكّ ـ إنّما يصحّ في الدليل العلميّ ؛ حيث إنّ وجوده يخرج حكم الواقعة عن كونه مشكوكا فيه ، وأمّا الدليل الغير العلميّ فهو بنفسه (٢) غير رافع لموضوع الأصل وهو عدم العلم ، وأما الدليل الدالّ على اعتباره فهو وإن كان علميّا ، إلاّ أنّه لا يفيد إلاّ حكما ظاهريا نظير مفاد الأصل ؛ إذ المراد بالحكم الظاهري ما ثبت لفعل المكلّف بملاحظة الجهل بحكمه الواقعي الثابت له من دون مدخليّة العلم والجهل ، فكما أنّ مفاد قوله عليه‌السلام : «كلّ شيء مطلق حتّى يرد فيه نهي» (٣) يفيد الرخصة في الفعل الغير المعلوم ورود النهي فيه ، فكذلك ما دلّ على حجية الشهرة الدالّة مثلا على وجوب شيء ، يفيد وجوب ذلك الشيء من حيث إنّه مظنون مطلقا أو بهذه الأمارة ـ ولذا (٤) اشتهر : أنّ علم المجتهد

__________________

(١) في (ر) ، (ص) و (ه) زيادة : «حينئذ».

(٢) في (ت) ، (ر) و (ص) زيادة : «بالنسبة إلى أصالة الاحتياط والتخيير كالعلم رافع للموضوع ، وأمّا بالنسبة إلى ما عداهما فهو بنفسه».

(٣) الوسائل ١٨ : ١٢٧ ، الباب ١٢ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٦٠.

(٤) في (ص): «وكذا».

بالحكم مستفاد من صغرى وجدانيّة ، وهي : «هذا ما أدّى إليه ظنّي» ، وكبرى برهانيّة ، وهي : «كلّ ما أدّى إليه ظنّي فهو حكم الله في حقّي» ، فإنّ الحكم المعلوم منهما هو الحكم الظاهريّ ـ ، فإذا كان مفاد الأصل ثبوت الإباحة للفعل الغير المعلوم الحرمة ، كانا متعارضين لا محالة ، فإذا بني على العمل بتلك الأمارة كان فيه خروج عن عموم الأصل وتخصيص له لا محالة.

التحقيق حكومة دليل الأمارة على الاصول الشرعيّة

هذا ، ولكنّ التحقيق : أنّ دليل تلك الأمارة وإن لم يكن كالدليل العلميّ رافعا لموضوع الأصل ، إلاّ أنّه نزّل شرعا منزلة الرافع ، فهو حاكم على الأصل لا مخصّص له ، كما سيتّضح (١) إن شاء الله تعالى.

ارتفاع موضوع الاصول العقليّة بالأدلّة الظنّية

على : أنّ ذلك إنّما يتمّ بالنسبة إلى الأدلّة الشرعيّة ، وأمّا الأدلّة العقليّة القائمة على البراءة والاشتغال فارتفاع موضوعها بعد ورود الأدلّة الظنّيّة واضح ؛ لجواز الاقتناع بها في مقام البيان وانتهاضها رافعا لاحتمال العقاب كما هو ظاهر. وأمّا التخيير فهو أصل عقليّ لا غير (٢).

انحصار الاصول في أربعة

واعلم : أنّ المقصود بالكلام في هذه الرسالة (٣) الاصول المتضمّنة لحكم الشبهة في الحكم الفرعيّ الكليّ وإن تضمّنت حكم الشبهة في الموضوع أيضا ، وهي منحصرة في أربعة : «أصل البراءة» ، و «أصل الاحتياط» ، و «التخيير» ، و «الاستصحاب» بناء على كونه ظاهريّا ثبت

__________________

(١) انظر مبحث التعادل والتراجيح ٤ : ١٣.

(٢) في (ت) ، (ص) و (ه) زيادة : «كما سيتّضح إن شاء الله».

(٣) في (ت) ، (ص) و (ه) بدل «هذه الرسالة» : «هذا المقصد».