باشد ، آن را قضيّه شرطيّه خوانند.
پس اگر حكم به اتّصال است ، آن را قضيه شرطيّه متّصله خوانند خواه موجبه باشد چنانكه گويى : «اگر آفتاب برآمده باشد روز موجود باشد». وخواه سالبه چنانكه گويى : «نيست چنين كه اگر آفتاب طالع باشد شب موجود باشد». و اگر حكم به انفصال است آن قضيّه را شرطيّه منفصله خوانند خواه موجبه چنانكه گويى اين عدد يا زوج است يا فرد و خواه سالبه چنانكه گويى : «نيست چنين كه اين عدد يا زوج باشد يا مركّب از واحد».
فصل : [اطلاق حمليّه و متّصله و منفصله بر سوالب]
اطلاق حمليّه و متّصله و منفصله بر موجبات ظاهر است و بر سوالب بواسطه مناسبت با موجبات است در اطراف.
فصل : [موضوع در قضيّه حمليّه]
محكوم عليه را در قضيّه حمليّه موضوع خوانند و محكوم به را محمول و آن نسبت كه ميان موضوع ومحمول است نسبت حكميّه خوانند و آن لفظ كه دلالت كند بر حكم و بر نسبت حكميّه معاً آن را رابطه خوانند چون لفظ (هُوَ) در «زيدٌ هو قائمٌ» و لفظِ ( است ) در «زيد قائم است» وحركتِ ( كسره ) در «زيد چنينِ ودر زيد دبيرِ».
وبالجمله هر چه دلالت كند بر ربطِ ميان محمول و موضوع ، آن را رابطه گويند و در قضيّه شرطيّه محكوم عليه را مقدّم و محكوم به را تالى خوانند.
موضوع در قضيه
حمليّه اگر جزئى حقيقى باشد آن قضيّه را شخصيّه