مثال واوى از باب فَعُلَ يَفْعُلُ «الوَسْم : داغ نهادن».

ماضى معلوم وَسُمَ مستقبل معلوم يَوْسُمُ مجهولان آن وُسِمَ يُوسَمُ امر حاضر اوُسُمْ فهو وٰاسِمٌ [ اسم فاعل ] و ذاك مَوْسُومٌ [ اسم مفعول ].

اجوف وٰاوى (١) از باب فَعَلَ يَفْعُلُ «القَوْل : گفتن».

ماضى معلوم قَالَ قٰالٰا قٰالُوا قٰالَتْ قٰالَتٰا قُلْنَ تا آخر. اصل قٰالَ قَوَلَ بود ، واوِ حرفِ علّه متحرِّك ماقبل مفتوح را قلب به الف كردند ، قٰالَ شد. و همچنين است حال تا قُلْنَ. امّا قُلْنَ در اصل قَوَلْنَ بود چون واو منقلب به الف شد و الف به التقاىِ ساكنين بيفتاد قَلْنَ شد فتحه قاف را بدل كردند به ضمّه تا دلالت كند بر آنكه عين الفعل كه از اين جا افتاده است واو بوده نه ياء و همچنين است حال تا آخر.

مستقبل معلوم يَقُولُ يَقُولٰان يَقُولُونَ تا آخر. يَقُولُ در اصل يَقْوُلُ بود ضمّه بر واو ثقيل بود. به ماقبل دادند يَقُولُ شد و در يَقُلْنَ و تَقُلْنَ واو بالتقاىِ ساكنين بيفتاد ـ چنانكه در ماضى دانسته شد.

امر حاضر قُلْ قُولٰا قُولُوا قُولى قُولٰا قُلْنَ. اصل قُلْ اُقْوُلْ بود مأخوذ است از تَقْوُلُ چون تاء را انداختند ما بعد آن ساكن بود همزه مضمومه به متابعت عين در اوّلش درآوردند و آخرش را وقف كردند اُقْوُلْ شد ، ضمّه بر واو ثقيل بود نقل كردند به ماقبلش پس واو بالتقاىِ ساكنين افتاد اُقُلْ شد با وجود حركت قاف ، از همزه مستغنى شدند ، همزه را

____________________________

(١) نُوْسٌ : نون ، نَصَرَ يَنْصُر ، سين ، سَمِعَ يَسْمَعُ و واو اشاره به اجوف واوى است.

۶۳۲۱