در رگ های سهراب می دود. تاخت وتازش را زیر پوست او می شد دید.

بعضی وقت ها زندگی کردن غیر ممکن است. جای رادیوتراپی می سوخت. تکان نمی توانست بخورد. حتّی سنگینی ملافه دردناک بود. شاید در سرطان خون هر گلبولی تیغی است که تار رگ ها را می خراشد. (١)

در این چند سطر از داستانی نام آور نیز می توانید تجلّی تشبیه را به خوبی ببینید. نویسنده با تشبیهات لطیف وعاطفی از چشم یوسف ، خواننده را به بسیاری از حالات وخصوصیات او راهنمایی می کند :

چشم های یوسف او را می نگریست؛ چشم هایی که از آسمانِ صاف همین روزهای بهاری پررنگ تر بود. انگار همیشه یک قطره اشک ته چشم های یوسف نهفته بود ، مثل دو تا زمرّدِ مرطوب. (٢)

__________________

١ ـ شاهرخ مسکوب ، برگرفته از : زبان فارسی ، سال سوم نظام جدید آموزش متوسّطه (شماره ٤ / ٢٤٩) ، ص ١١٨.

٢ ـ سووشون.

۳۹۱۱