آن با پسر ديگرش مأمون معاصر بود.

مأمون پس از پدر اختلافاتى با برادر خود امين پيدا كرد كه منجر به جنگ هاى خونين وبالاخره كشته شدن امين گرديد ومأمون به سرير خلافت استيلا يافت. (١)

تا آن روز سياست خلافت بنى عباس نسبت به سادات علوى ، سياست خشونت آميز وخونينى بوده پيوسته رو به سختى مى رفت وهر چند گاهى يكى از علويين قيام كرده جنگ خونين وآشوبى برپا مى شد واين خود براى دستگاه خلافت گرفتارى سختى بود.

وائمه وپيشوايان شيعه از اهل بيت اگر چه با نهضت وقيام كنندگان همكارى نمى كردند ومداخله اى نداشتند ولى شيعه كه آن روز جمعيت قابل توجهى بودند پيوسته ائمه اهل بيت را پيشوايان دينى مفترض الطاعه وخلفاى واقعى پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله مى دانستند ودستگاه خلافت را كه قيافه دربار كسرى وقيصر داشت ، وبه دست يك مشت مردم بى بند وبار اداره مى شد ، دستگاهى ناپاك ودور از ساحت قدس پيشوايان خود مى ديدند ودوام وپيشرفت اين وضع براى دستگاه خلافت خطرناك بود وآن را به شدت تهديد مى كرد.

مأمون به فكر افتاد كه به اين گرفتارى ها كه سياست كهنه وهفتاد ساله پيشينيان وى نتوانست چاره كند ، با سياست تازه ديگرى خاتمه بخشد وآن اين بود كه امام هشتم را ولايت عهد بدهد واز اين راه هر گرفتارى را رفع كند ، زيرا سادات علوى پس از آن كه دست خودشان به خلافت بند شد ديگر به ضرر دستگاه قيام نمى كردند وشيعه نيز پس از آن كه آلودگى امام خود را به خلافتى كه پيوسته آن را وكار گردانان آن را پليد وناپاك مى شمردند ، مشاهده كردند ، ديگر آن اعتقاد معنوى وارادت باطنى را كه در حق

__________________

(١) اصول كافى ، ج ١ ، ص ٤٨٨ وفصول المهمه ، ص ٢٣٧

۲۱۲۱